توضیحات اجمالی بخشها:
نمایه: پژوهشی جامع درباره حضرتعباس علیهالسلام با بیش از یک صد موضوع و زیر موضوع
کتابخانه: متن چهل و دو جلدکتاب درباره شخصیت حضرت اباالفضلالعباس علیهالسلام
نگارخانه: پنجاه طرح زیبا پیرامون حضرتعباس علیهالسلام به همراه فیلم سرداب مطهر
حکایت: چهل داستان گویا از زندگی و کرامات حضرت
آوا : بیش از هفت ساعت سخنرانی، بیش از شانزده ساعت همخوانی، مولودی، مرثیه، همچنین زیارتنامه صوتی حضرتعباس علیهالسلام
زبان حال حضرت ابوالفضل در خطاب به سالار شهیدان (شهاب)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه به پیش چون تو دریایی، سرابم میتوان گفتن سراپا دیدهی شوقم، حبابم میتوان گفتن تو عطشان بر لب دریا و من سقای دربارت شها از آتش خجلت، مذابم میتوان گفتن دل صد پارهام را، رشتهی عشق تو شیرازه خموش و یک جهان رازم، کتابم میتوان گفتن تو را شمع شب افروزم، عدو را برق جانسوزم میان آن سیه لشکر، شهابم
روح تشنگی
زمان مطالعه: < 1 دقیقه کاروانی از شعرهای عاشورائی در هفت منزل، به کوشش مرکز پژوهشهای فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، چاپخانه بنیاد شهید، تهران، زمستان 1374 ه. ش صفحه 3. ای بسته بر زیارت قد تو قامت آب شرمندهی مروت تو تا قیامت آب در ظهر عشق عکس تو لغزید در فرات شد چشمهی حماسه زجوش شهامت آب دستت به موج داغ حباب طلب
آبروی خون
زمان مطالعه: 2 دقیقه همان، صفحه 82. عباس، یعنی عشق و ایثار و شهامت یعنی نمود بارزی از استقامت عباس یعنی مرگ را باور نکردن یک لحظه در ناباوریها سرنکردن یعنی عروج عشق تا آن سوی ادراک یعنی گذشتن از لب دریا، عطشناک یعنی که خون جوش جنونی تازه دارد عشق آتشی در سینه بی اندازه دارد یعنی به انگشت جنون دل را کشیدن
بستر عشق
زمان مطالعه: < 1 دقیقه همان، صفحه 50. بزن جام از میجان پرور عشق بگیر از دست ساقی، ساغر عشق برآید آفتابی هستی افروز شود هر دل سپند مجمر عشق گوارایت شود شهد شهادت گلوگر تر کنی از کوثر عشق دهندت رتبهی عین الیقین را اگر در سینه داری باور عشق کسی نومید از این درگه نگردد ندارد برگ باطل دفتر عشق به تیغ عشق
آیین وفا
زمان مطالعه: < 1 دقیقه همان، صفحه 39. آن شب که شب از حادثه اقبال سحر داشت بزمی به سراپردهی خورشید، قمر داشت نی داشت غریبانه نوائی زدل خون نائی به نوا بود که آهنگ سفر داشت مستی خبری بود که بیعربده گل کرد در بزم حریفی که زخمخانه خبر داشت در سینهی یاران عطش از آتش میسوخت ساقی به سبو در عوض آب، شرر
این دجله…
زمان مطالعه: < 1 دقیقه همان، صفحه 10. آب فرات قابل لبهای او نبود این دجله تا به آن قدرش آبرو نبود عباس زان نکرد لبی از فرات تر کاو را به قدر همتش آبی به جو نبود جز آن که مشک آب رساند به خیمهها هیچش به سر هوا و به دل آرزو نبود دست او فتاد و چشم زکف رفت و آب ریخت