توضیحات اجمالی بخشها:
نمایه: پژوهشی جامع درباره حضرتعباس علیهالسلام با بیش از یک صد موضوع و زیر موضوع
کتابخانه: متن چهل و دو جلدکتاب درباره شخصیت حضرت اباالفضلالعباس علیهالسلام
نگارخانه: پنجاه طرح زیبا پیرامون حضرتعباس علیهالسلام به همراه فیلم سرداب مطهر
حکایت: چهل داستان گویا از زندگی و کرامات حضرت
آوا : بیش از هفت ساعت سخنرانی، بیش از شانزده ساعت همخوانی، مولودی، مرثیه، همچنین زیارتنامه صوتی حضرتعباس علیهالسلام
حاج شیخ محمد حسین علامهی فقید اصفهانی (کمپانی)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه دل شوریده نه از شور شراب آمده مست دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست ساغر ابروی پیوستهی او محوم کرد هر که را نیستی افزود به هستی پیوست سرو بالای بلندش چه خرامان میرفت نه صنوبر که دو عالم به نظر آمده پست قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست لالهی
حبیب چایچیان (حسان)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه کربلا کعبهی عشق است و من اندر احرام شد درین قبلهی عشاق، دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم باید این دیده و این دست، دهم قربانی تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده
حسان
زمان مطالعه: < 1 دقیقه من زادهی علی مرتضایم من شاهباز ملک لا فتایم فضل و شرف، همین بس از برایم که خادمم به درگه حسینی و الله ان قطعتموا یمینی خدمتگزار زادهی بتولم من باغبان گلشن رسولم ز افسردگی گلشنش ملولم دارم دل شکسته و غمینی و الله ان قطعتموا یمینی سقای تشنهگان بیپناهم دشمن اگر چه گشته خار راهم من یک تنه، حریف
حبیب الله خباز کاشانی
زمان مطالعه: 2 دقیقه به عرصهی کربلا کفر چو طغیان گرفت ظلم جهانگیر گشت نقطهی ایمان گرفت گلبن گلزار دین خزان شد از باد کین خار ستم سر بسر دامن بستان گرفت بلبل دستان سرا رو به هزیمت نهاد زاغ سیه روزگار طرف گلستان گرفت فغان لب تشنگان گذشت از کهکشان حضرت عباس را سکینه دامن گرفت گفت تو سقای آب ما همه در
سید محمد علی ریاضی
زمان مطالعه: 2 دقیقه ای حرمت قبلهی حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما تاج شهیدان همه عالمی دست علی ماه بنیهاشمی ماه کجا روی دل آرای تو سرو کجا قامت رعنای تو ماه و درخشندهتر از آفتاب مشرق تو جان و تن بوتراب همقدم قافله سالار عشق ساقی عشاق و علمدار عشق سرور و سالار سپاه حسین داد سر و دست به
سید علی شجاعی
زمان مطالعه: < 1 دقیقه تشنه لب سوختم و در نکشیدم جامی با غمت ساختم و برنگرفتم کامی دو جهان زیر پر خویش درآوردم از آنک چون کبوتر ننشستم بسر هر بامی ننگ و ذلت نپذیرم اگرم رفت دو دست در ره دوست نخواهم به جهان جز نامی تیر دشمن چو پیامی ز بر دوست رسید تا که بر چشم نهم پیش نهادم گامی مرگ