جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توضیحات اجمالی بخش‌ها:

نمایه: پژوهشی جامع درباره حضرت‌عباس علیه‌السلام با بیش از یک صد موضوع و زیر موضوع

کتابخانه: متن چهل و دو جلد‌کتاب درباره شخصیت حضرت اباالفضل‌العباس علیه‌السلام

نگارخانه: پنجاه طرح زیبا پیرامون حضرت‌عباس علیه‌السلام به همراه فیلم سرداب مطهر

حکایت: چهل داستان گویا از زندگی و کرامات حضرت

آوا : بیش از هفت ساعت سخنرانی، بیش از شانزده ساعت هم‌خوانی، مولودی، مرثیه، همچنین زیارت‌نامه صوتی حضرت‌عباس علیه‌السلام

عباس – مگر- اباالفضل دروغ می‏گوید، پسر من کجاست

زمان مطالعه: 3 دقیقه این‏جانب محمدمهدی رحیمیان کرامتی را برای ثبت در کتاب ارزشمند «چهره‏ی درخشان قمر بنی‏هاشم اباالفضل العباس علیه‏السلام» نوشته‏ی استاد گرانقدر حجت‏الاسلام جناب آقای ربانی خلخالی حفظه الله از نوکر بااخلاص اباالفضل العباس علیه‏السلام و ذاکر دل سوخته‏ی اهل‏بیت علیهم‏السلام که عمر کوتاه اما پربرکت خود را صرف ترویج مکتب حسینی علیه‏السلام نمود – مرحوم سید جواد ذاکر طباطبایی که در

ادامه مطلب »

پسر بچه چشمش باز شد

زمان مطالعه: < 1 دقیقه برادر سید جعفر از سید یوسف سید کریم غریضی موسوی کرامتی را چنین نقل نمود: سال 1977 میلادی بود، روزی در حرم حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام بودم. مشاهده نمودم زایری از لبنان به همراه همسرش به زیارت آمده‏اند. آنها پسربچه‏ای لال و کور به همراه داشتند. پدر آن کودک در اطراف ضریح دور می‏زد و طواف می‏نمود و متوسل به

ادامه مطلب »

من نمرده‏ام، مرا کجا می‏برید؟

زمان مطالعه: < 1 دقیقه جناب آقا رضا یکی از مؤمنین ایرانی گوید: در سال 1423 هجری قمری مسافرتی به طرف عتبات عالیات داشتم، خداوند توفیق عنایت فرمود، تمام عتبات را زیارت نمودیم. هنگامی که از سامرا، مرقد پاک عسکریین علیهماالسلام به طرف کربلا حرکت کردیم، خیلی مشتاق زیارت امام حسین علیه‏السلام و حضرت اباالفضل علیه‏السلام بودم؛ ولی ساعت‏ها از شب گذشته بود، و بنا

ادامه مطلب »

آن زن سالخورده نمی‏تواند راه برود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه یکی از سادات محترم، برای من داستانی را از یکی از خدمت‏گزاران حرم حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام این گونه نقل کرد و گفت: در سال 1950 میلادی صبح هنگام در حالی که به حرم حضرت اباالفضل علیه‏السلام مشرف می‏شدم، ناگاه فرمانده ارتش – که با ماشین ارتشی خود و راننده و مادر سالخورده‏اش بود – متوجه من شد و از

ادامه مطلب »

رئیس گروه پزشکی سنی بود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه یکی از برادران دینی از مردی که مبتلا به سرطان بود، کرامتی را این گونه نقل کرد: سال 1994 میلادی بود، مردی مبتلا به بیماری سرطان بود، این بیماری به یکی از پاهایش سرایت کرده بود، به طوری پایش ورم کرده بود. به اطبای وقت مراجعه می‏کند، بعد از آزمایش‏ها و عکس‏های متعدد گروه پزشکی اظهار می‏کنند که چاره‏ای از

ادامه مطلب »

خدا را قسم دادیم به طفل شیرخواره

زمان مطالعه: < 1 دقیقه سید محمد صالح مهدی ضیاءالدین چنین نقل می‏نماید: اواخر رمضان سال 1424 هجری بود، من در صحن حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام بودم، پیش از اذان صبح بود، پیرمردی از زایرین ایرانی را دیدم که آثار ورع، صلاح و پایداری در او نمودار بود. او در سجاده‏ی نماز خود نشسته بود و منتظر نماز جماعت بود. در این اثنا مردی از

ادامه مطلب »