توضیحات اجمالی بخشها:
نمایه: پژوهشی جامع درباره حضرتعباس علیهالسلام با بیش از یک صد موضوع و زیر موضوع
کتابخانه: متن چهل و دو جلدکتاب درباره شخصیت حضرت اباالفضلالعباس علیهالسلام
نگارخانه: پنجاه طرح زیبا پیرامون حضرتعباس علیهالسلام به همراه فیلم سرداب مطهر
حکایت: چهل داستان گویا از زندگی و کرامات حضرت
آوا : بیش از هفت ساعت سخنرانی، بیش از شانزده ساعت همخوانی، مولودی، مرثیه، همچنین زیارتنامه صوتی حضرتعباس علیهالسلام
ادب اباالفضل العباس
زمان مطالعه: < 1 دقیقه خبر داری اباالفضل علیهالسلام با این که برادر حسین علیهالسلام است. چه ادبی دارد؟ الله اکبر! برادر، برادر حسین، ولی بالاخره حسین علیهالسلام امام است. امام کجا؟ و غیر امام کجا؟! نوشتهاند: اباالفضل علیهالسلام به ابیعبدالله علیهالسلام برادر خطاب نکرد. خطابش همواره: «سیدی و مولای» بود. در مقام ادب، جلوی امام حسین علیهالسلام نمینشست. شب عاشورا پروانهوار دور خیمهی حرم
ساقی لب تشنگان (2)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه مصحف مولا امیرالمؤمنین عباس من از چه رو گردیدهای نقش زمین، عباس من ساقی لب تشنگان بهر تو آب آوردهام دیده بگشا سیل اشکم را ببین عباس من زادهی دست خدا از پیکر پاکت کجا زیر پا افتاده دست نازنین عباس من با دو چشم خویش دیدم بر تن بیدست تو تیر بارید از یسار و از یمین عباس من
اباالفضل همانند پدرش علی بود
زمان مطالعه: < 1 دقیقه دین انسان سالم باشد، هر چه پیش آید بیاید، قمر بنیهاشم علیهالسلام هم مانند پدرش علی علیهالسلام از سلامتی دینش سخن میگوید: جدا شدن دست از بدن شوخی نیست، اگر مختصر پوست شما خراش و شکاف بردارد، چه حالی دارید؟ علاوه بر گوشت و رگ، استخوان دست هم شکسته است. وقتی که دست راستش را انداختند که نمیدانم با چه
تالی حیدر ابوالفضل
زمان مطالعه: < 1 دقیقه دوش پرسیدم من از جانانهای دلبر عاشق پیشه و فرزانهای کی ولایت در دل و جانت عجین خوب در دنیا مافیها ببین از میان خلق از روز الست جن و انس و حوریان هر چه که هست کوکب اقبال در آغوش کیست پرچم عز و شرف بر دوش کیست پیر عاشق تا سؤالم را شنفت بیدرنگ و بیتأمل زود گفت
سه کیسه زر
زمان مطالعه: < 1 دقیقه ابنزیاد لعنة الله علیه به شریح قاضی گفت: نظرت در کشتن امام حسین علیهالسلام چیست؟ شرح در پاسخ او قلمدانش را به سرش زد، طوری که سرش شکست و گفت: آیا من فتوا به قتل حسین علیهالسلام دهم؟ حسین علیهالسلام بیگناه است. شب هنگام که ابنزیاد دو، سه کیسه زر که هر کیسه به قدر صد اشرفی ارزش داشته، برای
گدای عاشق
زمان مطالعه: 2 دقیقه گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به در خانهی عباس علمدار زد بوسه بر آن درگه و استاد مؤدب گفتا به ادب با پسر حیدر کرار کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم بیمار و تهیدست و گرفتار و دل افکار هر سال در این فصل از این خانه گرفتم بر خرجی یک ساله خود هدیه بسیار گفتا