جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توضیحات اجمالی بخش‌ها:

نمایه: پژوهشی جامع درباره حضرت‌عباس علیه‌السلام با بیش از یک صد موضوع و زیر موضوع

کتابخانه: متن چهل و دو جلد‌کتاب درباره شخصیت حضرت اباالفضل‌العباس علیه‌السلام

نگارخانه: پنجاه طرح زیبا پیرامون حضرت‌عباس علیه‌السلام به همراه فیلم سرداب مطهر

حکایت: چهل داستان گویا از زندگی و کرامات حضرت

آوا : بیش از هفت ساعت سخنرانی، بیش از شانزده ساعت هم‌خوانی، مولودی، مرثیه، همچنین زیارت‌نامه صوتی حضرت‌عباس علیه‌السلام

مراوداتی با حضرت اباالفضل العباس

زمان مطالعه: 3 دقیقه آقای حاج محمد تاجی نژاد ساکن داراب، 64 ساله متولد سال 1315 شمسی نقل کرد: من و برادرم در صحرا مشغول کشاورزی بودیم. یکی دو ساعت به غروب مانده بود که یک نفر ظاهر شد و ایشان در بین من و برادرم بودند و رو به من کردند و گفتند: که… [آقای فلانی] این کار را نکن. بعد ایشان حرکت

ادامه مطلب »

روح مطهر قمر بنی‏هاشم و دیگر شهدای کربلا از ذاکرین اهل‏بیت استقبال می‏کنند

زمان مطالعه: 3 دقیقه جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی اکبر مهدی‏پور طی نامه‏ای به دفتر انتشارات مکتب الحسین (علیه‏السلام) چنین نوشته‏اند: یکی از ذاکرین اهل‏بیت (علیهم‏السلام) در تبریز، مرحوم حاج ملاصادق راثی مرز آبادی بود که به حاج آخوند مشهور بود. در تبریز مرسوم بود که خطبا و محدثین شب‏ها جلسه دوستانه داشتند، هر شب در یکی از منازل اهل منبر

ادامه مطلب »

شما را به باب الحوائج واگذار می‏کنم‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه جناب آقای تراب کربلائی طی نامه‏ای به دفتر انتشارات مکتب الحسین علیه‏السلام این چنین نگاشتند: بنده در سال 1376 برای صله ارحام همراه خانواده به شهر تبریز رفتیم. بعد از دو روز قصد بازگشت به خانه را کرده و بلیطی هم تهیه نمودیم اما متأسفانه، وقتی به ترمینال رسیدیم اتوبوس حرکت کرده بود. پیش مسئول لیست مسافرین رفتم و به

ادامه مطلب »

یا شفایم بده

زمان مطالعه: 2 دقیقه جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای مرتضی ذاکری از طلاب حوزه علمیه قم، در نامه‏ای کرامتی را به این گونه بیان کردند. در سال 1357 به عتبات عالیات مشرف شدم. یکی از همسایگان به نام حاج جواد حاجم این جریان را که برای خود او اتفاق افتاده بود بیان کرد: در ایام جوانی با عده‏ای جوان عیاش و بی‏بندوبار آشنا بودم

ادامه مطلب »

بیرون بروید که به بلا نازل می‏شوید

زمان مطالعه: 2 دقیقه خانم مؤمنه‏ای از اهل قیر که در چهل فرسخی شیراز است گفت: در آن شبی که صبح آن زلزله‏ای در 21 فروردین 1351 شمسی آمد و خانه‏ها خراب گردید، شب در خواب دیدم سیدی درب خانه ما آمد و عمامه‏ای که بر سر داشت و زنی هم همراه ایشان است و صورت خود را نقاب انداخته مرا صدا زد من

ادامه مطلب »

داش علی‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه یکی از جاهل‏های محل ما (داش علی) بود. که چند سال پیش فوت شد. در زمان حیاتش یک روز من از توی بازار عبور می‏کردم. دیدم که داش علی بازار را غرق کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش هم جرأت نطق نداشت. آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود. من با قاطر به مجالس سوگواری

ادامه مطلب »