توضیحات اجمالی بخشها:
نمایه: پژوهشی جامع درباره حضرتعباس علیهالسلام با بیش از یک صد موضوع و زیر موضوع
کتابخانه: متن چهل و دو جلدکتاب درباره شخصیت حضرت اباالفضلالعباس علیهالسلام
نگارخانه: پنجاه طرح زیبا پیرامون حضرتعباس علیهالسلام به همراه فیلم سرداب مطهر
حکایت: چهل داستان گویا از زندگی و کرامات حضرت
آوا : بیش از هفت ساعت سخنرانی، بیش از شانزده ساعت همخوانی، مولودی، مرثیه، همچنین زیارتنامه صوتی حضرتعباس علیهالسلام
ضمانت و شفاعت
زمان مطالعه: < 1 دقیقه در کتاب دارالسلام مذکور است: یکی از تلامیذ صاحب ریاض گفت: والدهی یکی از اهل علم در تهران فوت کرده بود، جنازهاش را به کربلا آوردند تا دفن کنند. هنگامی که وی جنازهی مادر را دید، متوجه شد که دماغ او شکسته است. چون از سبب آن سؤال کرد؟ گفتند: تابوت از بالای اسب بر زمین افتاد و دماغ او
امید است شفایش داده باشند
زمان مطالعه: < 1 دقیقه جناب حجةالاسلام والمسلمین عالم متقی آقای حاج سید محمدعلی میلانی، فرزند آیت العظمی آقای حاج سید محمدهادی میلانی «قدس سره» (متوفی آخرین روز ماه رجب سال 1395 ق(، طی نامهای که برای اینجانب علی ربانی خلخالی ارسال داشتهاند، کراماتی جالب نقل کردهاند که از این سید بزرگوار تشکر و سپاسگزاری میکنم خداوند او و ما را از یاران حضرت امام
باید از زانو قطع شود
زمان مطالعه: < 1 دقیقه 2. ایضا، در سن تقریبا ده سالگی بودم که پایم میسوزد، ایام جنگ جهانی دوم بود و اطبا و دکترها را به جبهه برده بودند. یک حکیمباشی قدیمی در معالجهی پایم اشتباه میکند و پایم چرکین گردیده و در آن هوای کربلا گوشتهای آن متعفن میشود، به حدی که کسی نمیتوانست از بوی تعفن به منزل ما وارد و از
دختری به لطف حضرت عباس شفا گرفت
زمان مطالعه: < 1 دقیقه 3. صاحب قنادی مجلسی اصفهان، دختری داشت که مبتلا به صرع و لغوهی شدید بود. تمام بدن دختر میلرزید، به طوری که حتی دیدگان او نیز آرام نداشت. اطبای تهران و اصفهان از معالجهی او عاجز شدند. دختر را برای استشفا به کربلا بردند. روز عرفه بود، بسیار شلوغ و ازدحام جمعیت. با زحمت زیاد او را به صحن مطهر
خنجر ملوکانه، تبرک مییابد
زمان مطالعه: < 1 دقیقه 4. روزی، همزمان با تعویض صندوق خاتم حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام، به حرم مطهر مشرف شده بودم که دیدم افسری وارد شد و خنجری که قاب آن از طلا و نقره بود در دست داشت. اظهار میکرد بنا است ملک فیصل دوم تاجگذاری نماید و باید به رسم عربها خنجر به کمر ببندد. به من گفتهاند این خنجر را آورده
با تعجب گفت: چشمت خیلی خوب است
زمان مطالعه: 2 دقیقه 5. آقای حاج یوسف حارس، که مردی ادیب است و کتابخانهی مهم خود را به مکتبهی امیرالمؤمنین علیهالسلام در نجف اهدا نموده و فعلا مسئول آن کتابخانه میباشد، این قضیه را برایم نقل کرد: ایشان رفیقی دارد به نام عاد، فرزند عبدالعباس آل مزهر، که وکیل پایه یک دادگستری در بغداد است و پدرانش از شیوخ مهم فرات الأوسط میباشند