جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ماشین، بدون اینکه فرمان در اختیار من باشد حرکت می‏کرد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

این جانب سید صادق شفائی زاده، تابستان 1372 ش به اتفاق فرزندم سید جعفر و یکی از همشیره زادگان و نیز یکی از دوستان، در صدد برآمدیم با ماشین سواری اخوالزوجه از قم برای پابوسی حضرت ثامن الحجج علیه آلاف التحیة و الثناء به مشهد مقدس مشرف شویم عصر جمعه تقریبا یکی دو ساعت به غروب، حرکت کردیم. بعد از باجه‏ی اخذ عوارض قم به برادر خانمم گفتم: از آنجا که رانندگی در اتوبان آسان است و من هم رانندگیم بسیار ضعیف است، خوب است طول اتوبان را بنده رانندگی کنم.

ایشان هم قبول کرد و از همانجا بنده مشغول رانندگی شدم. حدود پنج کیلومتر که رفتیم، مقابل قبرستان بهشت معصومه علیهاالسلام لاستیک سمت راست چرخ عقب ترکید. بنده هم که ناشی بودم و رانندگیم

بسیار ضعیف بود، دست و پای خود را گم کردم و پایم را با فشار هر چه تمام‏تر روی پدال ترمز کوبیدم! در صورتی که در آن حالت اصلا نباید ترمز کرد. لهذا کنترل ماشین کاملا از دستم خارج شد و ماشین بی اختیار به طرف نرده‏های وسط اتوبان رفت من که بسیار ترسیده بودم 3 بار با صدای بلند فریاد زدم: «یا اباالفضل (علیه‏السلام(» همراهانم نیز هر کدام به سهم خود ذکری را مشغول شدند. در پی این ماجرا، ماشین بدون آنکه فرمان در اختیار من باشد حرکت می‏کرد، ناگهان پس از گردش کامل رو به قم چرخید و از حرکت باز ایستاد!

نکته‏ی قابل توجه این است که آن روزها اجازه داده بودند ماشینهای سنگین و تریلی و کامیون در اتوبان رفت و آمد داشته باشد و همه می‏دانند که عصرهای جمعه معمولا در اتوبان قم – تهران مخصوصا اوایل قم، جاده بسیار شلوغ و پر رفت و آمد است. اما از آنجا که دست به دامان حضرت ابوالفضل علیه‏السلام زده بودیم، در آن لحظه هیچ‏گونه وسیله‏ی نقلیه‏ای پشت سر ما نبود، زیرا اگر وسیله‏ای بود حتما تصادف هولناکی رخ می‏داد به مجرد پیاده شدن از ماشین نیز، دیدم کامیونهای سنگین از کنار ما رد شدند و جاده مجددا شلوغ شد.

خلاصه اعتقاد بنده این است که سالم ماندن ما و ماشین، در آن وضعیت حساس جز لطف خدا و کرامتی حضرت ابوالفضل قمر منیر بنی‏هاشم علیه‏السلام نمی‏توانست باشد.