جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کیفر راننده‏ی گستاخ

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مؤلف حیاة العباس می‏گوید:

مادر و دختری زائر کربلا به قصد نجف سوار ماشین سواری می‏شوند راننده نگاهی به دختر کرده و بدون اینکه مسافر دیگر بگیرد حرکت می‏کند مادر دختر می‏گوید او خیال سوئی درباره ما دارد، راننده به

کاروانسرا شور که می‏رسد از راه شاهی خارج شده و به داخل صحرا می‏رود.

مادر دختر می‏گوید: دیدی گفتم خیال سو دارد و ما را به بیراهه می‏برد، راننده سر را بیرون می‏کند می‏بیند بیابان از خط خیلی دور است پیاده می‏شود و می‏گوید: اگر سر و صدا کنید، کشتن هم در کار است، مادر و دختر هر چه التماس می‏کنند او قبول نمی‏کند. مادر بیچاره به دختر جوان می‏گوید، تو در ماشین باش و خود بیرون آمده و سر را بلند می‏کند و بیچاره‏وار و مضطر می‏گوید: «ای اباالفضل تو ما را می‏بینی و ما تو را نمی‏بینیم» فورا یک نفر پیدا شده و اشاره‏ای به آن راننده می‏کند راننده بلند می‏شود و به زمین می‏خورد شکمش پاره می‏شود و سپس به پیرزن می‏گوید: سوار شو پیرزن سوار می‏شود و او خود به جای راننده ماشین را به نجف می‏آورد بعداً در حرم زنها از ماشین بی راننده و قضایا صحبت می‏کنند دختر می‏گوید: شاید همان ماشین ماست. اجمالاً کلفت کلیددار که در حرم بوده قضایا را برای کلیددار نقل می‏کند و او هم به مقامات دولتی می‏رساند بعداً چند تن از مقامات دولتی همراه مادر و دختر و کلیددار به آنجا می‏روند و جنازه راننده را متعفن و از هم پاشیده می‏بیند.