جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

با توسل به سقای کربلا صاحب ماشین شدم

زمان مطالعه: 2 دقیقه

حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای شیخ ابوالفتح الهی نیا تهرانی در تاریخ 15 / 11 / 72 مرقوم داشته‏اند:

در سال 1370 با عده‏ای به حج بیت الله الحرام مشرف شدیم.

زائری که از نظر سر و وضع ظاهری تناسبی با این سفر نداشت توجه مرا به خود جلب کرد. با خود می‏گفتم چرا به این سفر آمده است؟ پس از زیارت حضرت ختمی مرتبت و فاطمه‏ی زهرا و ائمه‏ی بقیع علیهم‏السلام و احرام و رسیدن به مکه و انجام عمره‏ی تمتع دیدم این آقا دگرگون شده است؛ لاجرم انس بیشتری با هم پیدا کردیم وی کرامتی از حضرت ابوالفضل علیه‏السلام برایم نقل کرد که ذیلاً تحریر می‏گردد.

او می‏گفت: با اینکه پدر بزرگ بنده ژنرال کنسول رضا شاه در تفلیس بود و زندگی مرفهی داشت ولی روزگار بازیگر زندگی پسران او را خراب کرد به گونه‏ای که ما با سه عمویم در یک خانه چهار اطاقه اجاره‏ای زندگی می‏کردیم در میان این چهار خانوار زندگی ما از همه بدتر بود من از کسالت فتق رنج فراوان می‏بردم و بدون فتق بند هرگز یک قدم هم نمی‏توانستم راه بروم حتی در حمام وقتی فتق بندم را باز می‏کردند دیگر قدرت نداشتم قدم از قدم بردارم فقر مادی همراه با کسالت خانواده مرا بسیار ناراحت کرده بود.

عموهایم عازم زیارت کربلا شدند، ما هم خواستیم همراه آنان حرکت کنیم ولی به علت بی پولی مورد ملامت قرار گرفتیم مادرم هر طور بود با آنها همراه شد.

هنگام حرکت پدرم گفت: پسر 3 حاجت برای من از خدا بخواه. پول و منزل و ماشین به هر حال با زحمات فراوان به کربلای معلی

رسیدیم و پس از زیارت حضرت امام حسین علیه‏السلام به حرم حضرت عباس علیه‏السلام وارد شدیم در درب حرم مطهر ابتدا مادرم فتق بند مرا باز کرد و با چشم گریان گفت: یا اباالفضل علیه‏السلام من دیگر این فتق بند را نمی‏بندم و شفای پسرم را از تو می‏خواهم. من متحیر شدم و با دستهای کوچک شبکه‏های ضریح را گرفتم و 3 حاجت پدرم را بیان نمودم دیگر بماند که در کربلا هم به بی مهری همراهان و توجه آن حضرت مفتخر شدیم.

وقتی به تهران برگشتیم دیدم پدرم ماشین خریده و پول‏دار شده به گونه‏ای که ظرفهای نقره تهیه کرده است حدود پنجاه سال قبل ماشین سواری و رانندگی فقط مال اشراف مملکت بود که پدرم به آن رسیده بود و این کرامت از کرامات حضرت اباالفضل علیه‏السلام بود که شامل حال من و خانواده‏ام گشت.