جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در زیر تریلی از کمر دو نیم شد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

جناب آقای حاج ابوالحسن شریفی از کرج مرقوم داشته‏اند: حادثه‏ای چند سال قبل در تهران رخ داده است که شرح آن را ذیلا می‏خوانید:

در تهران میدان قزوین، خیابان جمشید (که در آن زمان محل فساد بود) یک مغازه‏ی مشروب فروشی وجود داشت که صاحب آن یک نفر ارمنی بود و آن مغازه پاتوق راننده‏های تریلی (تریلر) و باری و غیره به شمار می‏رفت، مرد ارمنی، که صاحب مغازه بود روی

ارادتی که به حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام داشت عکسی که آن حضرت را سوار اسب نشان می‏داد، بالای سر خود نصب کرده بود و برای آن احترام خاصی قائل بود.

روزی سه نفر راننده تریلی وارد مغازه می‏شوند و از فرد ارمنی مشروب می‏خواهند. فروشنده سه لیوان شراب برایشان می‏آورد. یکی از آنان یک لیوان دیگر درخواست می‏کند و فروشنده ارمنی از دادن لیوان اضافه خودداری می‏ورزد، زیرا معتقد بود که نباید به هر راننده یک لیوان بیشتر مشروب داد، چون مستی به وجود آورده و مشکلاتی فراهم خواهد کرد، فرد راننده اظهار می‏دارد برای خودم نمی‏خواهم و وقتی لیوان شراب را می‏گیرد (نعوذ بالله) به روی عکس مبارک حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام می‏پاشد و اظهار می‏کند که: این هم سهم ایشان!

شخص ارمنی، وقتی این جسارت فجیع را از راننده بی دین می‏بیند خیلی ناراحت شده، آنان را از مغازه بیرون می‏کند و مغازه را تعطیل اعلام می‏نماید، سپس از شدت ناراحتی در داخل مغازه مشغول گریه می‏شود، آن سه نفر بعد از خارج شدن از مغازه، با یکدیگر مشاجره می‏کنند که چرا این عمل انجام شد؟ نهایتاً دو نفر از آنان با هم تصمیم می‏گیرند، که وقتی با تریلی‏هایشان از شهر خارج شدند، در بیابان، راننده‏ای را که این جسارت را کرده بکشند و

جسدش را در بیابان بیندازند.

این دو نفر از آن مرد خبیث جلوتر راه افتادند که با هم تصمیم لازم را بگیرند. وقتی که وارد خیابان قزوین شدند تا به طرف تریلی‏های خود بروند، نفر سوم که همان فرد گستاخ باشد و از آنان عقب مانده بود وقتی خواست از جوی آب کنار خیابان بگذرد، پایش به جدول کنار خیابان برخورد کرد و با صورت به وسط خیابان افتاد. در همین حال یک تریلی آهن کش که با بار آهن در حال عبور بود از روی این شخص گذشت و او را از کمر دو نیم ساخت، مردم جمع شدند و راننده تریلی هم توقف کرد.

پلیس نیز سر رسید و به زودی جمعیتی انبوه گرد آمدند آن دو راننده‏ی دیگر، که فاصله‏ای از آن جمعیت داشتند، وقتی متوجه این حادثه شدند جلو آمدند و شرح ماجرا را به پلیس گفتند و افزودند که تصمیم داشته‏اند به علت جسارتی که وی به حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام نموده بود او را بکشند که حضرت عباس علیه السلام زحمت آنها را کم کرد.

وقتی پلیس این مطلب را از آنان شنید، برای روشن شدن قضیه همراه آن دو نفر و جمعی دیگر به خیابان جمشید، که محل شراب فروشی بود، رفتند، دیدند مغازه تعطیل است درب مغازه را زدند صاحب مغازه که همان ارمنی بود در را باز کرد پلیس و همراهان وارد شدند، دیدند مرد ارمنی مشغول گریه می‏باشد، وقتی چشمش به

راننده‏ها افتاد از آن دو نفر پرسید: آن مرد کافر چه شد؟! وقتی آنان گفتند که وی به جزای خود رسیده به جهنم وارد شده است، مشاهده کردند که ارمنی صاحب مغازه مشغول شکرگذاری به درگاه خداوند متعال شد و عکس حضرت را نشان داد که هنوز خشک نشده بود. پلیس هم صورت جلسه‏ای تهیه کرد و راننده‏ها را مرخص نمود و گفت: بقیه مسؤلیت با خودم که جوابگوی قانون خواهم بود. وقتی ماجرا را به اداره گزارش کرد، خود او مورد تشویق هم قرار گرفت و هیچ گونه مسئولیتی متوجهش نگردید.