جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حکیم بن طفیل تیر باران می‏شود

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یاران ابن‏کامل، حکیم بن طفیل طائی را دست بسته به محل «عنزیان» بردند و در کنار دیواری نگاه داشتند و به او گفتند: خوب، تو لباس حضرت عباس علیه‏السلام را پس از شهادت ربودی، و بدن او را برهنه نمودی حال ما نیز لباس تو را از تنت بیرون می‏آوریم تا قبل از کشته شدن مزه انتقام را بچشی! او را لخت کرده و دست بسته در کنار دیوار نگاه داشتند و آنگاه به او گفتند: خوب تو در روز عاشورا امام حسین علیه‏السلام را هدف تیر قرار دادی اکنون آماده‏ی دریافت جزای خود باش و همه تیرها را متوجه ساختند فرمان تیر صادر شد و مأموران تیرها را رها کردند و گفتند: بگیر! آن قدر تیر بر او زدند تا جسد بی جانش نقش بر زمین شد.

مردی به نام «ابوجارود» که شاهد صحنه‏ی تیرباران حکیم بود می‏گوید: «آن قدر تیر به بدن او اصابت کرده بود که به شکل خارپشت در آمده بود» عدی بن حاتم بی خبر از این ماجرا در حضور مختار بود که مختار به عدی گفت:

چه فرمایشی دارید؟

گفت:راجع به حکیم بن طفیل تقاضای عفو دارم. مختار با کمال تعجب، رو به عدی کرد و گفت، ای ابوطریف، از شما بعید بود برای یک قاتل خبیث وساطت کنی، او از قاتلان امام حسین علیه‏السلام است.

عدی گفت: امیر؛ به شما گزارش دروغ داده‏اند، او نقش چندانی در قتل حسین و وقایع کربلا نداشته است مختار که سخت به عدی احترام می‏گذاشت با ناراحتی گفت بسیار خوب او را به تو می‏بخشم درست در این هنگام «ابن‏کامل» وارد شد مختار رو به ابن‏کامل کرد و گفت: آن مرد را چه کردی؟ «حکیم» را می‏گویم.

ابن‏کامل گفت: قربان، مأموران و شیعیان او را کشتند.

مختار که قلباً از کشته شدن حکیم خوشحال بود با لحنی آرام به ابن‏کامل گفت: چرا عجله کردید و او را پیش من نیاوردید؟! این بزرگوار پیش من آمده و در باب او سفارش کرده و من نیز به پاس احترامی که به او قائل بودم وساطت وی را پذیرفته بودم ابن‏کامل گفت: قربان شیعیان حرف مرا گوش نمی‏دادند، من زورم به آنها نرسید و او را تیرباران کردند.

الا لعنة الله علی القوم الظالمین