جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شعر: سقای عاشورا

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ز آسمان به کنار فرات ماه افتاد

که آن جلیل، ز اسب جلال و جاه افتاد

پناهگاه همه بی پناه عباس است‏

ز او هر آنکه بشد دور بی پناه افتاد

فتد به معرکه‏ی جنگ، هر شهید ولی‏

امیر و فاتح میدانها به راه افتاد

رسید با کمر خم به یاریش خورشید

به روی پیکر بی دست ماه، شاه افتاد

بگفت: ای مه نورانی، بنی‏هاشم‏

دو دست خود به وفاداریت گواه افتاد

نگاه من به دو دستان نازنینت بود

فتاد چون علمت دهر از نگاه افتاد

دلم ز آتش هجرت کباب و می‏گریم‏

به این غمی که دو دست تو بی گناه افتاد

بیاد مشک و علم اشک از الم ریزم‏

که روز روشن من چون شب سیاه افتاد

بسوخت چون دل پر آه من، دل زینب علیهاالسلام‏

چرا که در دل او هم شرار آه افتاد

هر آنچه می‏گذرد از دلت بخواه بشیر

کنون به قلب تو چون عشق بارگاه افتاد(1).


1) شعر از مؤلف: سید بشیر حسینی.