جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سه امان نامه به عباس و برادرانش

زمان مطالعه: 2 دقیقه

1) بعد از ظهر روز تاسوعا، شمر بن ذوالجوشن خود را نزدیک خیمه‏های امام حسین علیه‏السلام و یارانش رسانید، و در آنجا ایستاد و فریاد زد: این بنو اختنا؟ این العباس و اخوته؟!

کجایند خواهر زادگان ما؟ کجاست عباس و برادرانش؟

عباس و برادرانش سخن او را شنیدند ولی از او دوری جستند و پشت به او کردند.

امام حسین علیه‏السلام به آنها فرمود: «گرچه شمر، فاسد و پلید است، ولی جواب او را بدهید»

ابوالفضل علیه‏السلام و برادرانش به پیش آمدند و خطاب به شمر گفتند: «چه می‏گویی، به ما چه کار داری؟«

شمر گفت: ای خواهر زادگانم، شما در امان هستید خود را با حسین به کشتن ندهید، به اطاعت امیرمؤمنان یزید در آیید.«

در این هنگام حضرت ابوالفضل علیه‏السلام با کمال شجاعت چنین جواب داد:

»خداوند تو و امان تو را لعنت کند، آیا به ما امان می‏دهی و برای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله امام حسین علیه‏السلام امانی نیست و تو به ما امر می‏کنی که در اطاعت لعینان و فرزندان ملعون شدگان پلید در آییم؟»

شمر خوار و ذلیل شد و به سوی سپاه خود برگشت.

2) مطابق پاره‏ای از روایات، شمر در روز عاشورا نیز، امان خود را به عباس و برادرانش عرضه کرد و فریاد زد: ای خواهر زادگان من، خود را به خاطر برادرتان حسین به کشتن ندهید، و به اطاعت امیرمؤمنان یزید در آیید.

حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام قاطعانه اینگونه جواب داد: «ای دشمن خدا دست‏هایت بریده و قطع باد، چقدر بد و زشت است این امانی که آورده‏ای، آیا به ما فرمان می‏دهی که برادر و آقای خود حسین علیه‏السلام را ترک کنیم و به اطاعت لعینان و فرزندان لعین زادگان در آییم؟

به این ترتیب، شمر دوبار (یکبار در روز تاسوعا و بار دیگر در روز عاشورا) اعلان امان کرد، ولی عباس علیه‏السلام و برادرانش امان نامه‏ی او را رد کردند.

و در اینجا باید متذکر شوم به اینکه: در میان عرب رسم بود که دختران قبیله‏ی خود را خواهر می‏گفتند، نظر به اینکه شمر از قبیله‏ی «بنی کلاب» بود و مادر ابوالفضل علیه‏السلام نیز از این قبیله بود لذا شمر از ام‏البنین علیهاالسلام تعبیر به خواهر کرد.

3) عبدالله بن ابی محل بن حزام برادرزاده‏ی حضرت ام‏البنین علیهاالسلام بود، او از ابن‏زیاد برای پسر عمه‏های خود (حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام و برادران دیگرش) امان نامه گرفت سپس آن را به غلامش به نام کرمان داد تا به عباس و برادرانش برساند، کرمان به کربلا آمد، یک

راست جانب خیمه‏گاه امام حسین علیه‏السلام رفت و عباس علیه‏السلام را دید و امان نامه را به او داد و گفت: این امان نامه را پسر دائیتان عبدالله، برای شما فرستاده است.

حضرت ابوالفضل و برادرانش به کرمان گفتند: «سلام ما را به دائی‏مان برسان و بگو: «امان الله خیر من امان ابن‏ سمیه

امان خدا بهتر از امان پسر سمیه (زن بدکار) است«

در اینجا نیز عباس علیه‏السلام بر سکوی افتخار و قهرمانی، راست قامت ایستاد و در برابر پستی‏ها قد خم نکرد و دنیا را بر آخرت ترجیح نداد.

شعر(1).

منم عباس کز جان سرفرازم می‏توان گفتن‏

به جانان بسته‏ام دل عشقبازم می‏توان گفتن‏

وضو با خون گرفتم ظهر روز عاشورا بدشت کربلا

سر و جان داده در راه نمازم می‏توان گفتن‏


1) از صفا تویسر کانی.