پایان زندگانی هر کس به مرگ اوست
جز، مرد حق، که مرگ وی آغاز دفتر است
آغاز شد حیات حسینی به مرگ او
وین قصه، رمز آب حیات است و کوثر است
زنان و کودکان که آمدن قمر بنیهاشم و نوشیدن آب را انتظار میکشیدند نتوانستند بفهمند چه شده و چه پیشآمدی کرده که رسیدن ابوالفضل دچار تأخیر گردیده است زیرا آنقدر در اطراف حضرت عباس (ع) قوای عمرسعد ازدحام و اجتماع کرده و آنقدر گرد و غبار ایجاد شده بود که هیچ وجه تشخیص وضعیت و چگونگی امر امکانپذیر نبود… لحظاتی چند بگذشت… تا اندازهای گرد و غبار
کاهش یافت. آن وقت اهل خیام، سیدالشهدا را مشاهده نمودند که تنها به سوی چادرها در حرکت است… اطفال صغیر که از تشنگی، توانائی راه رفتن و حتی ایستادن نداشتند از شدت نگرانی صدا به فریاد بلند کردند: پس عمویمان عباس چه شد… آیا آب را خواهد آورد؟
حسین (ع) که گفتههای کودکان تشنه لب، آتش بر جانش زده و ناراحتی روحی او را دو چندان کرده بود و در ضمن نمیتوانست صراحتا به کشته شدن عباس (ع) اشاره کند لذا با حالت و صدای مخصوصی فرمود: ای عزیزان من، عمویتان عباس را دیگر نخواهید دید و دیدار او در قیامت انجام خواهد گرفت…» وای که این فرمایش امام چه غوغائی برپا کرد و چه سوز و گدازی خیام را در برگرفت.
عمرسعد میخواهد هر چه زودتر جریان کار پایان یابد و این وظیفه سنگین و ننگینی که ابنزیاد به عهده او گذاشته سریعتر خاتمه پذیرد و به همین جهت به سربازان
فرمان داد دستهجمعی حمله را به سوی امام آغاز نمایند.
سیدالشهدا در حالی که بر روی اسب خود آماده دفاع نشسته بود نگاهی به اطراف انداخت و همه جوانب را از نظر گذارند…
در مقابل، لشگر متخاصم چون دریای مواجی در تلاطم بود… در سوی دیگر بدن و اجساد شهدا با همان ترتیبی که شربت شهادت را نوشیدهاند در کنار هم روی زمینهای داغ و در زیر آفتاب سوزان قرار داشت. در طرف دیگر، بدن قطعه قطعه شده قمر بنیهاشم و دو دستهای بریده و جدا شده او کاملا جلب نظر میکرد و در پشت سر، خیمه و چادرهای اهلبیت و بانوان و کودکان که با تشنگی و از دست دادن عزیزان به وضع جانگدازی دچار شده بودند به چشم میخورد…
هر یک از این مناظر کافی است که قویترین و دلیرترین افراد را دستخوش سستی و رخوت سازد و قوه فعالیت را از او سلب نماید ولی امام حسین (ع) مافوق این حرفهاو بالاتر از چنین موضوعاتی بود بر طبق نوشته کلیه مورخین چه مسلمان چه غیر مسلمان چه سنی و چه شیعی هر چند آن روز سیدالشهدا از مشاهده این مناظر خونین و جگر خراش
جریحهدارترین احساسات را پیدا کرد و باطنش از درد و الم مالامال بود ولی کمترین تزلزلی در عقیدهاش حاصل نگردید و کوچکترین تغییری در روحیهاش ایجاد نشد.
حضرت امام حسین (ع) از کودکان، بانوان به ویژه حضرت سجاد (که به واسطه بیماری امکان شرکت در جنگ را پیدا نکرد و اصولا وجودش برای عدم قطع سلسله امامت لازم و ضروری بود(، و همچنین حضرت زینب علیهاالسلام آن بانوی شیردل، خداحافظی و وداع آخرین را به عمل آورد و متذکر گردید که مبادا در جریان کار و پس از شهادت وی خود را دچار سرافکندگی و ذلت نمایند و در مقابل دشمن به عجز و درماندگی تن دردهند بلکه باید کاملا سربلند و با افتخار باشند…
متأسفانه قوای عمرسعد و حمله همه جانبه آنها اجازه نداد امام بیش از این تأمل و مذاکره نماید و برای آنکه جنگ در نزدیک چادرها در نگیر لذا خود شخصا به پیشواز و مقابله آنها شتافت و نبرد یک نفر، یک نفری که از صبح تا حال در شدیدترین مبارزات شرکت داشته و برای حق، قیام
نموده بود با قوای مخاصم آغاز گردید.
من نمیدانم چگونه مبارزه آن روز امام را تشریح نمایم و دلاوری او را به رشته تحریر در بیاورم… واقعا قلم عاجز است و بیان درمانده…
هیچ توجه کردهاید که اگر شیری به گله بیشماری از گوسفندان حمله نماید چه میشود و چگونه آنها از برخورد با شیر واهمه داشته و راه فرار را در پیش میگیرند؟ آخرین نبرد عاشورا نیز نظیر همین جریان را در بر داشت و سربازان که در مقابل حمله شکننده و سرسختانه امام قرار میگرفتند از بیم و هراس راه گریز را انتخاب میکردند. سیدالشهدا در حالی که به نبرد و مبارزه ادامه میداد فریاد برمیآورد
»آیا برای کشتن من این طور متحد و مصمم شدهاید. لعنت ابدی بر شما که در راه ظلم و ستم و در راه کفر و الحاد به جنگ پرداختهاید… اگر به شمشیر من کشته شوید جای شما در اعماق جهنم خواهد بود و اگر از مقابل من فرار نمائید و جان خود را به سلامت در برید افراد مزدوری بیش نخواهید بود و در دنیا و در آخرت جز ذلت و خواری و سرافکندگی چیز دیگری عاید شما نخواهد گردید. اطمینان کامل دارم که در قبال این
عملی که با من کردید، خداوند: مرا عزیز و گرامی داشته، و انتقام سختی در انتظار شما خواهد بود«
امام ضمن بیان این جملات، حملات خود را شدیدتر و سختتر نمود. اگر بگوئیم آن روز سیدالشهدا واقعا عملی در ردیف معجزه انجام داد سخن به گزاف نگفتهایم. مگر معجزه چیست؟ معنای معجزه آن است که دیگران از انجام شبیه و مشابه آن عاجز و ناتوان باشند و عملی که امام در سرزمین کربلا به مرحله عمل درآورد کمتر کسی میتواند از عهده آن برآید و چنان شجاعت و بیباکی و خونسردی از خود نشان دهد.
توجه بفرمائید، این حسین است که در کشاکش مبارزه و تار و مار کردن دشمنان رجز میخواند و چنین میگوید.
اذا کانت الابدان للموت انشأت
فقتل امرء و الله اولی و افضل
»وقتی بدنهای ما آخرالامر دچار مرگ و نیستی میگردد و هر کس مرگ را گردن خواهد نهاد پس به خدا سوگند در راه حق و حقیقت جان سپردن بهتر و بالاتر از مرگ در بستر میباشد«
عمرسعد و سایر سرداران که متوجه شدند این طور مبارزه با سیدالشهدا نتیجه مطلوبی را عاید نخواهد کرد تصمیم به اجرای دو نقشه گرفتند اول آن که امام را محاصره نمایند تا مبارزه دستهجمعی و همه جانبه، آن حضرت را از پای درآورد دوم آنکه عدهای را مأمور نمایند که به طرف خیمه و چادرهای اهلبیت حمله کنند تا از این طریق نیز روحیه امام حسین را دچار تزلزل سازند.
برنامه به مورد اجرا گذارده شد و در ضمنی که خیام حرم مورد حمله واقع گردید چهار دسته از سربازان به وسیلهی شمشیر – نیزه – تیر و حتی سنگ دفعتا امام را در برگرفته و ضربات گوناگون خود را وارد ساختند. سیدالشهدا که از ابتدای مبارزه هر چند یک بار خیمهها را از نظر میگذرانید ناگهان در ضمنی که از هر طرف تحت فشار جدید قرار گرفته بود متوجه صدای فریاد و ضجه زنان و کودکان گردید و چون رو برگردانید هجوم عدهای از لشگریان را به سوی چادرها مشاهده فرمود. اثر این امر در حضرت چنان زیاد بود که فریاد برآورد
»ای مردم اگر دین ندارید و به قیامت و روز پاداش اعتقاد ندارید لااقل آزاد مرد باشید. شما با من جنگ میکنید و من با شما، زنها و کودکان صغیر در این میان چه تقصیری دارند. دست از آنها بردارید«
ولی شدت حمله و فشار حملهکنندگان نه تنها نگذاشت امام از فرمایش خود نتیجه برگیرد بلکه باعث شد که از هر طرف باران شمشیر و سنان بر وجود مبارکش ببارد تا جائی که ماندن در روی زین امکانپذیر نگردید و نتیجتا سیدالشهدا از روی اسب با صدها زخم شمشیر بر زمین افتاد.
حضرت امام حسین (ع) با آنکه با آن حال نزار بر زمین خورده و از زیادی رفتن خون و عطش غیرقابل وصف، ضعف زیادی بر وجود مبارکش مستولی شده بود معذالک با همان وضعیت، افتان و خیزان به پیکار ادامه میداد تا آنکه بالاخره جریانات فوق کار خود را کرد و امام بیحال نقش بر زمین گردید مخصوصا آنکه در همین بین تیری به سوی آن حضرت رها شد که بر گلوی مبارک نشست و خونریزی زیادی را ایجاد نمود. چون جدا نمودن سر سیدالشهدا از بدن و ارائه آن به ابنزیاد و یزید پاداش و جایزه هنگفتی
را در برداشت چند نفر برای این کار خود را آماده کرده و حتی تا نزدیک امام حسین (ع) رفتند ولی با تمام شقاوتی که داشتند و با تمام خبث طینت که دارا بودند از این عمل شنیع خودداری کرده و عقبنشینی نمودند که از جمله آنها خولی ابن یزید اصبحی میباشد. ولی شمر که در خونخواری و رذالت و پستی گوی را از همه ربوده بود پیش رفت و آن کاری را که قلم از بیان آن شرم دارد انجام داد… دقیقه بعد بدن بیسر امام در روی زمین باقی مانده بود.
السلام علیک یا اباعبدالله – السلام علیک یابن رسول الله – السلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیدالوصیین – السلام علیک یابن فاطمة الزهرا سیدة نساء العالمین – السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور – السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله….
»سلام و درود بر تو ای اباعبدالله الحسین – سلام بر تو ای فرزند امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا پیشوای بانوان عالم. سلام بر تو ای وجود عزیزی که از خون پاک و مقدست و پدر بزرگوارت خداوند انتقام خواهد گرفت و در مقابل داد
خواهی برخواهد آمد – سلام دائمی و همیشگی بر تو و بر شهدا و ارواح مقدسی باد که در راه تو به شهادت رسیدند و در جوار تو به خاک سپرده شدند.
آیا شما فکر میکنید با شهادت حضرت امام حسین انتقام یزید و عمالش پایان یافت… آیا فکر میکنید پریشانی و ناراحتی اهلبیت در همین جا متوقف گردید… ای کاش این طور بود… ولی آن کشت و کشتار که شهادت 72 تن از شریفترین و پاکترین افراد را از خود بر جای گذاشت چنان جریان نامطلوبی در پی داشت که به خوبی نشان میداد صرفا موضوع مخالفت با شخص سیدالشهدا که از طرف مخالفین عنوان گردیده در بین نبود زیرا اگر جز این بود و فقط وجود امام حسین برای آنها غیر تحمل بود دیگر آن اعمال بعدی چه معنی داشت آتش زدن خیمهها – شلاق زدن زنان و کودکان – تازاندن اسب بر پیکر مطهر شهدا و جدا نمودن سرهای آنها از بدن – سرقت و در آوردن گوشواره و گردنبند به زور و جبر. نمونه بارزی بود که اصولا علاوه بر
مخالفت با شخص امام، ضدیت شدید با خاندان اهل بیت را نیز شامل بود و جنبه انتقامجوئی و کینهتوزی از آن جریان کاملا مشاهده میگردید.
در هر حال در غروب روز عاشورا، در موقعی که ماه در جای خورشید روشنائیبخش گردید و بر سرزمین کربلا تابیدن گرفت جز نعش شهدا – خیمههای سوخته و نیمسوخته – صدای گریه طفلان و کودکان – گریه و زاری اهلبیت و زنان حرم در از دست دادن شوهران، برادران و یا اقوام خود، چیز دیگری به چشم نمیخورد و شنیده نمیشد.
استاد حسین مسرور خطاب به ماه در شب یازدهم محرم چه خوب و متناسب اشعار زیر را سروده است:
نکوتر بتاب امشب ای روی ماه
بر این جسم نازکتر از جان شاه
بسا شمع رخشنده تابناک
زباد حوادث، فرو مرده پاک
حریفان به یکدیگر آمیخته
صراحی شکسته قدح ریخته
بتاب امشب ای مه، که افلاکیان
ببینند جانبازی خاکیان
مگر نوح بیند که از موج خون
چسان کشتی آورد باید برون
کند جامه موسی بتن چاک چاک
عصا بشکند بر سر آب و خاک
ببیند خلیل خداوندگار
زقربانی خود شود شرمسار