با طلوع آفتاب روز دهم محرم سال 61 هجری حساسترین، پرشورترین وقایع تاریخ بشریت و انسانیت میرفت که انجام گیرد. دربارهی عاشورا و جریان آن روز در کتب مختلف عنوانهای زیاد و متعددی را تخصیص و به کار بردهاند مانند «پیکار خونین» یا «گلگون کفنان» یا «عاشورای خونین» یا «عاشورای حسینی» و نظایر آن.
ولی اگر درست به نتایج معنوی و واقعی روز عاشورا توجه کنیم. و به اثری که از شهادت این شهیدان راه حق به دست آمد نظر اندازیم و به استحکام و دوام دین مبین اسلام که منشأ آن همین جهاد مقدس میباشد دقیقانه بنگریم انصاف میدهیم که برای واقعه دهم محرم عنوانی بالاتر
و با ارزشتر از عناوین فوق باید پیدا کرد.
شرح حال و چگونگی مبارزه این 72 نفری که در پیکار آن روز در مقابل دهها هزار نفر جنگیدند و با اعمال اعجابآور و رشادت بینظیر خود دوست و دشمن را به تحسین واداشتند و مرگ با عزت و شرافت را بر زنده ماندن با عار و ننگ و خواری و ذلت ترجیح دادند چگونه باید در صفحات کتاب منعکس گردد؟… حقا و وجدانا هیچ نویسنده هر، اندازه توانا و دارای قلم سحاری باشد نخواهد توانست حق مطلب را آن طور که باید و شاید ادا نماید… واقعا اگر توانائی مالی در بین بود و وضع مادی اجازه میداد حداقل میبایست شرح حال این جانبازان حق و حقیقت با طلا، طلای ناب به صورت کتابی درآید و به یاد 72 نفر سرباز فداکار حسینی، هفتاد و دو فصل برای آن قائل گردند ولی اینک که چنین قدرت مالی در اختیار نیست و انجام این موهبت امکانپذیر نمیباشد لااقل از عنوان معنوی آن استفاده میکنیم و جریان مربوط به وقایع عاشورا را تحت عنوان (کتاب طلائی با هفتاد و دو فصل) مورد بحث قرار میدهیم.
در هر حال. از همان اول وقت، سیدالشهدا مقدمات جنگی را که با آن وجود عزیز تحمیل نموده بودند تدارک فرمود لشگر 72 نفری را به دو دسته سواره و پیاده تقسیم کرد. زهیر را مأمور جناح راست و حبیب بن مظاهر را مسئول طرف چپ. پرچم را نیز به علمدار معروف خود یعنی قمر بنیهاشم که شجاعترین افراد بود تفویض فرمود و خود در میان میمنه و میسره قرار گرفت و این 72 نفر به قسمی در میدان جنگ موضع گرفتند که قوای سواره و پیاده در ردیف اول، چادرهای اهل حرم در ردیف دوم و خندقهای پر از خار و خاشاک در ردیف سوم یعنی عقب سر همه و چون احتمال زیاد میرفت که قوای خصم و سربازان مهاجم بغتتا از پشت، به حمله مبادرت نمایند و چادرها را مورد تاخت و تاز قرار داد و در نتیجه لشگر امام (ع) را با وضع مخاطره آمیزی مواجه سازند لذا طبق دستور سیدالشهدا خار و خاشاکهای خندقها را آتش زدند تا امکان حمله از عقب منتفی گردد.
نقشه فوقالذکر که حضرت امام حسین (ع) طرح و
اجرا فرمودند از نظر تاکتیکی و اصول جنگآوری بهترین و عالیترین اقدامی بوده که با وضعیت و مقتضیات آن روزی میشد انجام داد و این امر مورد تأیید کلیه نویسندگان خارجی است که درباره پیکار روز عاشورا مطالعات و تحقیقاتی انجام داده و ابراز نظر نمودهاند…
بعد از آنکه صفآرائی خاتمه پذیرفت سیدالشهدا در حالی که قمر بنیهاشم و حضرت علیاکبر (ع) در طرفین آن وجود مبارک قرار داشتند به طرف عمرسعد و لشگریان پیش رفته و در فاصله کمی از آنها توقف فرمودند.
با توقف امام سکوت کاملی فضای میدان کربلا را در برگرفت و حسین (ع) از همین سکوت استفاده نموده و نکات زیر را پس از حمد و ثنای قادر متعال و فرستادن درود بر پیامبر گرامی به لشگریان عمرسعد اعلام داشتند: «ای کسانی که هم اکنون در این مکان جمع شده و بر کشتن من قیام نمودهاید آیا میدانید من کیستم و چرا و چطور به اینجا آمدهام؟… کسی که در مقابل شما ایستاده و به قتل او مجتمع شدهاید فرزند فاطمه دختر پیامبر شما محمد (ص)
میباشد… این محمد بود که قلوب شما را به نور حق و ایمان روشن ساخت و به اعراب شرف و بزرگواری بخشید…. آیا فراموش کردهاید که قبل از بعثت پیامبر در چه وضعی به سر میبردید و چه محیط ننگینی را تحمل میکردید… وه که شما تا چه اندازه فراموشکار و ناسپاس هستید… آن وقت امروز… آری امروز دست به دست هم دادهاید که نواده چنین پیغمبری را به کشتن دهید…؟ از آن گذشته پدر من علی است فردی که در اسلام پیشقدم بود و قبل از دیگران به فرستاده خدا ایمان آورد… آیا با این ترتیب و روشی که پیش گرفتهاید توقع شفاعت هم از جدم محمد مصطفی در روز واپسین دارید؟ وای بر شما که شمشیر به دست آماده پیکار با نواده محمد (ص) میباشید… با این کار، جا و مکان شما به طور حتم و یقین در میان آتشهای جهنم خواهد بود…
آیا آگاهی دارید چرا به روی من شمشیر کشیدهاید و اصولا چرا یزید این ارتش و لشگریان را در مقابل نواده پیغمبر قرار داده است؟
روزی که معاویه یعنی پدر یزید خود را جانشین جدم
معرفی کرد و بناحق بر این مسند نشست حق و حقیقت، جای خود را به باطل واگذار کرد و فسق و فجور و ناپاکی جایگزین فضائل اخلاقی گردید، افراد درستکار از دستگاه دور شدند و اشخاص بیفضیلت و دغلباز با معاویه همکاری و مشاورت نمودند… اکنون نیز یزید که فرزند چنان پدری است شدیدتر از پدرش در راه شهوات و امور شیطانی گام برمیدارد«
…. بعد امام حسین (ع) در حالی که درباره معاویه و همچنین عمل کوفیان و دوروئی آنها مشروحا اظهاراتی فرمودند به فرمایشات خود چنین ادامه دادند:
حال، چشمان خود را کاملا باز کنید و شانه از زیر بار حکومت مرد فاسقی همچون یزید خالی کنید… سرای فانی را به سرای باقی ترجیح ندهید و آخرت را به دنیای ناپایدار نفروشید…، بیائید خداوند را در مدنظر قرار دهید و به سوی باریتعالی روی آورید…
حضرت امام حسین به فرمایشات خود پایان داد و با این اظهارات حجت خود را بر آنها تمام کرد… شما تصور
ننمائید که امام از معرفی جد بزرگوار و مقام پدر و مادر گرامیش خدای ناکرده قصد تفاخر داشت…. هر چند فرزند و نواده چنان شخصیتهائی بودن از افتخار و مباهات هم بالاتر است ولی سیدالشهدا از این تذکرات منظور دیگری را دنبال میکرد… عمال یزید و ابنزیاد آنقدر علیه حسین و یاران او تبلیغ کرده بودند که اصولا سربازان فکر مینمودند با یک مرد اجنبی و خارج از دین مصاف میدهند و از آن بالاتر فعالیت بر ضد دومین امام بزرگوار ما به حدی بود که لشگریان ابنزیاد در این تصور بودند که هر کس امام حسین و یاران او را از دم تیغ و شمشیر بگذراند بهشت مینو در انتظارش میباشد… وه چه بیشرم مردمانی بودند.
پس مقصود نهائی امام حسین «ع» از بیانات فوق این بود که تبلیغات فوق را بیاثر کند و راه هرگونه بهانه را تحت این عنوان که نمیدانستیم «او کیست» بر آنها سد نماید تا در آینده دستاویز و مستمسکی برای عمل ناشایست خود پیدا نکنند و با توسل به آن خود را مبری نشان ندهند.
هنوز لحظاتی چند از فرمایشات امام نگذشته بود
که جنب و جوش زیادی در لشگریان عمرسعد پیدا شد و یک نفر با عجله به سوی عمرسعد پیش رفت خیلی هم با عجله. میدانید او که بود؟ حر… یعنی همان فردی که برای اولین بار در سر راه امام قرار گرفت.
عمرسعد از مشاهده حر، که باشتاب به طرف او میآمد تبسمی بر لب راند زیرا خیال کرد او برای کسب اجازه جهت حمله به حسین و یاران او پیش میآید… حر، نزدیک آمد… نزدیک و نزدیکتر تا آنکه درست مقابل عمرسعد قرار گرفت و آنگاه آشفته حال پرسید. ای عمرسعد آیا واقعا میخواهی با حسین بجنگی؟
عمرسعد با اشتیاق گفت: آری… آیا میخواهی اولین فردی باشی که به میدان بروی؟
حر، در حالی که نگاه عجیبی به او مینمود اظهار داشت: خیلی در اشتباهی، من نه تنها با نواده رسول خدا نخواهم جنگید بلکه در رکاب او پیکار خواهم نمود زیرا من بهشت جاوید را انتخاب کردهام و سپس در حینی که پشت به عمرسعد نمود شتابان به طرف خیام اهل بیت حرکت کرد.
از آن طرف 72 تن که از دور ناظر رفتن حر به جانب عمرسعد بوده و سپس مشاهده نمودند که با عجله به سوی آنها روان است تصور نمودند حر میخواهد نخستین فردی باشد که به روی یاران حسین (ع) شمشیر بکشد لذا آرایش جنگی و دفاعی خود را مرتب نمودند. هر دو طرف یعنی معاندین و کفار و اهل خیام و حرم کاملا متوجه حرکات حر هستند… حر آمد… آمد تا نزدیکیهای محل توقف سیدالشهدا رسید و ناگهان در مقابل دیدگان متعجب لشگریان از اسب به زیر آمد و در حالتی که سر را پائین انداخته و به شدت ناراحت بود با قدمهای لرزان به سوی امام پیش رفت و سپر خود را به طرز واژگون که علامت تسلیم بود در دست گرفت و اظهار نمود… ای سرور و پیشوای من. اگر میدانستیم که این افراد به این قسم با شما رفتار خواهند کرد شخصا شما را به جای امنی میرساندم… و اکنون که اول نفری بودم که فرا راه شما قرار گرفتم شرمندهام و خجلتزده. آیا میتوانم امید عفو داشته باشم؟
حضرت در حالی که پیشانی حر را بوسیده و او را از زمین
بلند میکردند فرمودند: من از تقصیر تو ای حر، در گذشتم خداوند بخشنده مهربان هم تو را خواهد بخشود. حر، که از این بابت نهایت رضایت خاطر را احساس میکرد ملتمسانه درخواست نمود که: چون اولین فردی بودم که سد راه شما شدم اینک اجازه بدهید تا نیز نخستین شخصی باشم که در راه شما به میدان جنگ میرود… ای مولای من این اجازه را به من دهید که تا کفاره گناهانم گردد.
حضرت چون استدعای او را که با خلوص نیت توأم بود مشاهده کردند با تقاضای وی موافقت نمودند… حر، پس از اجازه سیدالشهدا مانند کسی که به اصطلاح بال و پر درآورده باشد شمشیر به دست بر روی اسب جهید و به سوی میدان رهسپار گردید..
حر خوب و شجاعانه جنگید. آخر او از ورزیدهترین سربازان و سرداران ابنزیاد محسوب میگردید… جدال و مبارزه او که از طرف دهها نفر احاطه شده بود دیدنی و تماشائی بود. مانند شیر میغرید و دور خود گردش میکرد و در هر گردشی تعدادی را از دم تیغ میگذرانید…
ولی به مصداق مثل معروف که «پشه چو پر شد بزند پیل را» آخرالامر در اثر کثرت هجوم آورندگان حر بر زمین افتاد و دقایقی بعد در حالی که تبسم رضایتآمیزی بر لب داشت جان سپرد و با این ترتیب عنوان اولین شهید روز عاشورا به خود اختصاص داد و نخستین فصل کتاب طلائی را با نام خویش تکمیل کرد.
بعد از حر، همانطور که شب قبل تصمیم گرفته شده بود اول صحابه برای مبارزه و دفاع از حق و حقیقت و در قبال حمله دشمنان عازم میدان نبرد گردیدند زهیر- حبیب بن مظاهر – کلبی – مسلم بن عوسجه – یزید بن زیاد کندی – عبدالله و عبدالرحمن فرزندان عروه غفاری – عباس بن شبیب شاکری – سوید بن عمر و بشیر بن عمر – بربر و عابس و سایر صحابه به تدریج و با اجازه قبلی به مبارزه برخاستند.
یک نکته مهم که تذکر آن لازم میباشد این است که شاید برای بعضی این تصور و توهم پیش آید که سیدالشهدا که با قلت افراد در قبال لشگر بیحد و حصر دشمنان آگاهی
کامل داشت که یارای مقاومت نداشته و مغلوب خواهد شد چرا اصحاب و یا اقوام خود را در چنین جنگی وارد کرد…؟
به جواب، خوب توجه فرمائید اولا حضرت امام حسین همانطور که در شب قبل به شرحی که در فصل گذشته ذکر گردید نتیجه جنگ روز بعد یعنی عاشورا را برای آنها روشن نمود و بیعت خود از آنها برداشت تا هر کدام که میل دارند بروند و برای آنکه شرم حضور مانع نگردد امام سر مبارک را پائین انداختند تا این امر سد راه روندگان نگردد ولی نه تنها هیچ یک به رفتن تن در ندادند بلکه هر کدام با سخنان شورانگیزی مبنی بر تأئید سیدالشهداء آمادگی خود را برای مبارزه اعلام داشتند ثانیا بر طبق روایت کلیه مورخین و برابر تمام اخبار صحیح و مورد اعتماد، در روز عاشورا حضرت امام حسین به هیچ یک از همراهان دستور جنگ و عزیمت به میدان را ندارد بلکه کلیه آنها پس از مراجعه به امام و تقاضای رخصت برای جنگ که تمامی با خالصترین و ملتمسانهترین درخواستها توأم بود روانه میدان میشدند نه بر طبق دستور اولیه امام. ثالثا چون آنها
میدانستند که راه حسین (ع) و روشی که در پیش گرفته صحیح و خداپسندانه است و مقبول درگاه الهی است و نتایج آن موجب سقوط دستگاه جابرانه یزید خواهد شد لذا با کمال میل با این جهاد مقدس مبادرت کردند و علاوه بر آن اصولا وضع امام و طرفداران و همراهانش در قبال حمله و اولتیماتوم عمرسعد صورت جهاد داشت و جهاد نیز بر کلیه افراد ذیربط جنبه وجوب دارد.
شما نمیدانید هر یک از آنها با چه اشتیاقی به مقابله دشمن میشتافتند و چگونه تا آخرین رمق و آخرین قطره خون از پای نمیایستادند. عجیب جنگیدند و عجیب از مخاصمین کشتند و عجیب جان سپردند. همه آنها در حین جنگ اشعار جنگی و حماسی میخواندند و در حین جان دادن با تبسمی که از یک خاطره خوش و دخول به دنیای بهتر حکایت میکرد برای همیشه چشم برهم میگذاشتند.
کلبی یکی از صحابهی حسین (ع) بود در جنگ رشادت عجیبی به خرج داد و طی مبارزه تعداد زیادی را به عدم رهسپار نمود تا بالاخره او نیز کشته شد. وقتی همسر او از
جریان امر باخبر گردید در بحبوحه مبارزه و تیراندازی و چکاچک شمشیر بهر نحوی بود خود را به بالین شوهرش رسانید و در حالی که سر او را بر دامن گرفته و در نهایت مهربانی بر سر و صورت شوی خود دست میکشید خطاب به او اظهار داشت (مبارک و گوارا باد بر تو ای کلبی این شهادت. تو چقدر سعادتمند و عاقبت بخیر بودی که نواده پیغمبر (ص) را تأئید و همراهی کردی و در راه او شربت شهادت را نوشیدی آفرین بر تو…)
… مبارزین روز عاشورا چنان بودند و بانوان و همسرشان چنین…
به خدا شرح مبارزه هر یک که گاهی انفرادی و گاهی صورت دستهجمعی به خود میگرفت به قدری شورانگیز و به قدری عبرتآور است که برای هر کدام از آنها بایستی صفحات چندی اختصاص داد…
اولاد بنیهاشم و خانواده حضرت امام حسین چه کردند؟ آنها عجیبترین و شگفتآورترین مبارزات جنگی را به منصه ظهور رسانیدند، حضرت علیاکبر (ع) – حضرت قاسم –
عبدالله و محمد فرزندان حضرت زینب (ع) فرزندان مسلم – فرزند امام حسن (ع) چون پرندگان سبکبار در میدان مبارزه جولان میدادند و با رشادت و شهامت غیرقابل وصفی دشمنان را مستأصل و درمانده ساختند. ولی قوای مخاصم مانند مور و ملخ اطراف آنها را میگرفتند و نه تنها با شمشیر بلکه با نیزه – تیر و کمان و حتی سنگ آنها را مضروب، مجروح، و بالاخره به شهادت میرساندند.
مثلا در صفحات تاریخ و اخبار مربوط به واقعه کربلا مندرج است که علیاکبر (ع) آن قدر ضربات شمشیر بر پیکر مبارکش وارد شد که بدن آن حضرت به صورت قطعه قطعه و تکهتکه درآمده بود.
در این موقع که مبارزه به اوج شدت رسیده مسئله تشنگی و بیآبی وضع بسیار اسفآوری را با توجه به گرمای سوزنده هوا ایجاد کرد. بیش از چهل و هشت ساعت است که آب به خیام نرسید و زنان – نوجوانان و کودکان به ویژه اصغر شیرخوار از عطش مشرف به مرگ هستند و صدای واعطشا از هر سو بلند میباشد و از امام و قمر بنیهاشم تقاضای
آب دارند. حضرت سیدالشهدا که وضع را چنین دید برای آنکه شاید بتواند به تحصیل آب موفق گردد و ضمنا حجت خود را بر آنها تمام کرده باشد کودک شیرخوار خود یعنی حضرت علیاصغر را بر دست گرفت و به میدان آورد و ضمن بیاناتی، برای تشنگان به ویژه زنان و مخصوصا کودکان خواستار آب گردید ولی دشمنان که دنیترین افراد دنیا محسوب میشدند تیری را که از کمان حرمله زبانه کشید و بر گلوی آن کودک نشست به جای آب در معرض دیدگان پدر قرار دادند…
وه که چه مردمان سنگدل و خالی از عواطف انسانی بودند….
ولی با تمام این سختگیریها و با تمام این اعمال وحشیانه و دور از انسانیت و با وجود آنکه جنگاوران حسینی متجاوز از دو شبانهروز آب به دهانشان نرسیده بود معذالک بدون کمترین تزلزلی به مبارزه خود در میان دریای لشگر متخاصم ادامه میدادند و در ضمن جنگ و شمشیر زدن اشعار حماسی نیز میخواندند. واقعا اگر مانند قرن حاضر،
در آن زمان دستگاه ضبط صوتی وجود داشت و اشعار حماسی آنان را ضبط مینمود مسلما ما هم اکنون بهترین و شورانگیزترین شعرهای جنگی را در اختیار داشتم. و هر چند در کمال تأسف از این فیض محروم هستیم ولی باز صفحات تاریخ بعضی از آنها را در اوراق و صفحات خود ثبت کرده است.
… درست گوش دهید البته با گوش باطنی… این علیاکبر است در حالی که از طرف دشمنان محاصره شده و صدها شمشیر به طرف او در حرکت است ندا در میدهد که:
انا علی بن الحسین علی
نحن و بیت الله اولی بالنبی
و الله لا یحکم فینا بن الدعی
یعنی: من پسر حسین فرزند علی بن ابیطالب میباشم. به خدا سوگند که ما از همه کس به پیغمبر نزدیکتر هستیم و قسم به ذات پروردگار امکان ندارد که تا زنده هستیم اجازه بدهیم مردی که اصل و نسب صحیحی ندارد بر ما حکومت و فرمانروائی کند…
در کشاکش این جریانات حضرت ابوالفضل که در تمام موارد با در دست داشتن پرچم به یاری همه میشتافت و در جنگ با آنها معاونت مینمود متوجه گردید که تعداد قلیلی از مردان اهل حرم بیشتر باقی نماندهاند که از جمله برادران او یعنی عبدالله – جعفر و عثمان هستند فورا آنها را احضار نمود و فرمود: آیا فرمایشات مادرم امالبنین را به خاطر دارید که به ما متذکر شد در راه برادرمان حسین چه باید بکنیم؟.
هر 3 نفر گفتند خوب بیاد داریم که مادرمان فرموده باید تا آخرین قطره خون در راه حسین (ع) جانبازی نمائیم ولی ای برادر، ما چند بار اجازه مبارزه را خواستهایم ولی امام رخصت نداده و گرنه برای شرکت در جنگ روحمان در پرواز است. قمر بنیهاشم در حالی که تبسم رضایتآمیزی بر لب داشت گفت فورا آماده جنگ شوید میخواهم شخصا مبارزه و شهادت شما را مشاهده کنم بروید برادران، بروید. آنها هم رفتند و مانند سایرین آنقدر از دشمنان کشتند تا کشته شدند…
در اینجا لازم است که به دو نکته اشاره شود. اول تشریح
وضعیت جنگ و نحوه مقابله طرفین با هم است. به طوری که آگاهی دارند در آن موقع به ویژه در اوائل جنگ، نبرد به صورت تن به تن انجام میگرفت و پس از مغلوب شدن یکی از دو تن، و جنگهای انفرادی بعدی کار به مبارزه دستهجمعی میانجامید. در واقعه کربلا این نکات به هیچ وجه از طرف قوای عمرسعد مراعات نمیگردید مثلا یکی از سرداران و پهلوانان لشگر عمرسعد برای حمله به نفرات امام حسین وارد پیکار میگردید و به اصطلاح مبارز میطلبید. از طرف لشگر سیدالشهدا (ع) یک نفر به مقابله او میشتافت و جنگ تن به تن آغاز میگردید. در اکثر موارد به علت شجاعت و رشادت زاید الوصفی که افراد حسین بن علی (ع) دارا بودند و در راه یک هدف مقدس انسانی میجنگیدند بر حریف خود غلبه میکردند. در حین مبارزه، چون عمرسعد متوجه میگردید که سردار و یا سرباز او نزدیک به شکست است برخلاف اصولی جنگی آن زمان با یک اشاره صدها تن سرباز را جهت کمک روانه میدان میکرد و آنها دستهجمعی اطراف آن یک نفر جنگجو و فدائی حسین (ع) را میگرفتند و در معرض
تهاجم قرار میدادند و چون این وضعیت پیشآمد میکرد ناچار از سربازان سیدالشهدا یک یا دو نفر به یاری دوست خود میشتافتند و پیکار صورت خاصی به خود میگرفت با این ترتیب و با توجه به تعداد لشگریان عمرسعد که از دهها هزار نفر متجاوز بود و قلت افراد حسین (ع) ملاحظه میشود که هر یک نفر از افراد سیدالشهدا مجبور بودند با صدها تن افراد تازه نفس دست و پنجه نرم کنند و با آنان سختترین جنگها را در میان بگذارند:
نکته دوم که متذکر میگردد مربوط به عزیمت طرفداران امام (ع) به میدان جنگ از نظر تقدم و تأخر است. راجع به این موضوع که مثلا از خانواده اهل بیت و یا از صحابه کدام یک اول وارد مبارزه شده و شربت شهادت را نوشیدند اختلاف زیاد وجود دارد مثلا اظهارنظر میشود که حضرت علیاکبر (ع) قبل از حضرت قاسم به شهادت نائل گردید ولی بعضی متقابلا ورود قاسم را به میدان مقدم میدانند و یا میگویند حبیب بن مظاهر پیش از زهیر به قتل رسید یا برعکس اول زهیر. این اختلاف نظرات زیاد مهم نمیتواند باشد چون اصل موضوع
مبارزه و شهادت آنان در راه حق و حقیقت بوده که به بهترین وجه و شگفتآورترین صورت، آن را به مرحله اجرا و عمل درآوردند و افتخار جاودانی نصیب خود ساختند حال کدام یک اول و کدام یک آخر در این راه مقدس گام برداشتهاند به هیچ وجه از اهمیت قضیه نمیکاهد.
»السلام علیکم یا اولیاء الله و احبائه – السلام علیکم یا اصفیاء الله و اودائه – السلام علیکم یا انصار دین الله – السلام علیکم یا انصار رسول الله- السلام علیکم یا انصار امیرالمؤمنین – السلام علیکم یا انصار فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین – السلام علیکم یا انصار ابی محمد الحسن بن علی الزکی الناصح الامین – السلام علیکم یا انصار ابیعبدالله الحسین – بابی انتم و امی طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما – فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم.
یعنی: سلام بر شما ای دوستان و مقربان خدا و محبان او – سلام بر شما ای بندگان خاص خدا – سلام بر شما ای کسانی که در راه نصرت یافتن دین حق اقدام نمودید – سلام بر شما ای یاوران رسول و فرستاده خدا – سلام بر شما ای
کسانی که علی امیرالمؤمنین را معاضدت و یاوری نمودید – درود و تهنیت بر شما که جزو یاری کنندگان زهرای اطهر دختر گرامی خاتم النبیین و پیشوای بانوان جهان محسوب میشوید- سلام بر شما که نصرت دهنده حضرت امام حسن (ع) که منزه و ناصح و امین است میباشید – سلام بیپایان بر شما که حضرت امام حسین (ع) را یاری و پشتیبانی نمودید – پدر و مادرم فدای شما باد که چه نیکو مردمانی بودید و در چه خاک پاک و شریفی جا گرفتید و به چه سعادت بزرگی نائل آمدید – ای کاش من با شما بودم و مانند شما رستگار میشدم.