اگر به زندگانی افراد موفق در اجتماع و سر پیشرفت آنها دقیقانه نظر بیفکنیم و بررسی کاملی درباره آن به عمل آوریم این نکته مسلم میگردد که یکی از مهمترین دلائل آن، برخورداری از یک زندگانی مرفه داخلی که آن هم از داشتن همسری شایسته سرچشمه میگیرد بوده است. در کلیه جوامع بشری و در کلیه روشهای اجتماعی همواره همسری دانا و فهمیده از محکمترین و اساسیترین پایههای پیشرفت افراد بوده و میباشد زیرا وقتی مرد، بانوئی عاقل و دانشمند را در کنار خود ببیند و از یک زندگانی داخلی و خانوادگی مرتب و مرفهی بهرمند گردد بدون چون و چرا در امور خارج از منزل و مسئولیتی که به عهده دارد با
خیال راحتتر – مصممتر و با تیزبینی بیشتر وظایف مربوطه را با انجام خواهد رسانید و در اثر آن نتایج مطلوبتری بدست خواهد آورد. زندگانی مرفه و مرتب را نباید صرفا در اثر ثروت و مکنت دانست و تصور نمود هر کس از نظر مادی مقام بالاتری دارد به همان نسبت از رفاهیت زیادتری برخوردار است؟ خیر، به هیچ وجه این طور نیست.
بلکه شرط اصلی داشتن محیط گرم و صمیمانه خانوادگی، توافق و تناسب افق فکری و اصالت و نجابت میباشد که طرفین با درایت و کیاست کامل، و با روش واقع بینانه زندگانی مشترک خود را ادامه میدهند. و شخصی که از چنین محیط خانوادگی برخوردار باشد مسلما وظایف اجتماعی خود را بوجه بهتری انجام داده و در هدفهای زندگانی به پیشرفتهای شگرفی نائل میگردد و این موضوع به هیچ گونه تشریح و تفسیری احتیاج ندارد. زیرا بحثی است که همه به آن، آگاهی کامل داشته و زندگانی روزمره و صفحات تاریخ چه از نظر شخصیتهای مذهبی و چه از نظر رجال سیاسی و بزرگان گیتی نمونههای بارزی را در اختیار ما قرار میدهد
مثلا این نکته مورد اتفاق همه میباشد که در صدر اسلام و در اوائل بعثت و پیشرفتهای بعدی دین مبین، وجود حضرت خدیجه (ع) همسر گرامی خاتم النبیین تا چه حد مؤثر بوده است. شما مطمئن باشید که اگر آن محیط گرم خانوادگی و داخل و آن صفا و یگانگی که حضرت خدیجه برای محمد امین ایجاد کرده بود وجود نداشت و پیامبر عزیز از نظر داخلی رفاهیت پیدا نمیکرد بدون شک پیشرفت اولیه اسلام و تبلیغ ختم ادیان با مشکلاتهای زیادتری برخورد مینمود. اکثر مورخین نوشتهاند ثروت خدیجه (ع) یکی از وسائل پیشرفت اسلام بوده است. البته منکر این نمیتوان شد و محققا دارائی نخستین همسر حضرت محمد (ص) در امر توسعه و اشاعه دین مبین اسلام دخالت انکارناپذیر داشته است ولی موضوعی که از ثروت حضرت خدیجه بالاتر و در ترقی اسلام مؤثرتر بوده رفاهیت زندگی و آرامش خیال میباشد که حضرت خدیجه (ع) برای شوهر عالیقدر خود فراهم میساخت و از تمام اینها گذشته تأئید کامل و تشویق فناناپذیری بود که خدیجه از دین محمد امین معمول داشت
از همان دقیقه اول که حضرت رسول از غار حراء مراجعت نمودند و برای اولین بار رسالت خطیر خود را با همسر خود بازگو نمودند خدیجه بدون هیچ گونه تأمل و یا بحثی ایمان آورد و او را تأیید کرد و با این ترتیب عنوان افتخار اولین فرد ایمان آورنده را به خود اختصاص داد. و شما خواننده عزیز و گرامی تصدیق خواهید فرمود که اگر برخلاف روش فوقالذکر، خاتم النبیین با عدم موافقت و یا عدم ایمان خدیجه (ع) مواجه میگردید چه اثر روحی بر وجود آن حضرت بر جای میگذارد و اگر حضرت محمد در اوائل امر که با شدیدترین و خطرناکترین مخالفتها روبرو بودند وقتی به خانه مراجعت میکردند با مخالفت و یا ترشروئی همسر خود مواجه میگردید آیا کار رسالت سختتر نمیگردید؟ ولی روش خدیجه به نحوی بود که وقتی منجی عالم بشریت با یک دنیا خستگی روحی و جسمی که از ضدیت کفار و کارشکنیهای روسای قبایل سرچشمه میگرفت پا به داخل منزل میگذاردند خود را در دنیائی دیگر مشاهده میفرمودند. همه گونه وسائل راحتی فراهم بود. خدیجه
با خوشروئی کامل از آن حضرت استقبال میکرد و با کلماتی شیرین و مؤثر پیامبر را در پایداری تأئید و تأکید مینمود و با این نحوه عمل خاتم النبیین را برای ادامه تبلیغ و مقاومت در مقابل مخالفین آمادهتر میکرد و با این ترتیب میبینیم رویهی حقیقت بینانه و بینش کاملی که خدیجه (ع) در پیش گرفت تا چه اندازه در پیشرفت اسلام اثر کامل بر جای گذارده است.
هر چند از مرحله و اصل موضوع که بحث در زندگانی حضرت عباس (ع) بود دور افتادیم ولی ذکر مراتب فوق لازم و ضروری بود. در هر حال قمر بنیهاشم نیز که از خاندان رسالت بود و از تأثیر همسر نیکو در زندگانی آگاهی کامل داشت در این راه با روش واقع بینانه گام برداشت البته حضرت ابوالفضل با شخصیتی که از نظر فردی و از نظر خانوادگی داشتند و با امتیازی که از نظر جسمانی و قیافه و اندام و همچنین از جهت تعلیم و تربیت دارا بودند مورد توجه بسیاری از خانوادههای بزرگ عربستان قرار داشتند و اکثر قبائل دامادی او را افتخار و فوزی عظیم برای خود
میشمردند ولی خود این امر حالت ترددی ایجاد کرده بود زیرا انتخاب همسری شایسته از بین این همه قبائل که هر یک نیز به فضائل و مکارم اخلاقی متصف بودند کار سادهای به نظر نمیرسید و به همین جهت مطالعه دقیق و عمیقانه در این مورد به عمل آمد و امتیاز اخلاقی و ایمانی هر یک از آنها تحت مداقه قرار گرفت تا بالاخره این افتخار نصیب (لبابه) دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب که از خانواده قریش بود گردید.
عبدالله بن عباس پدر لبابه که به «ابنعباس» معروف میباشد از دانشمندان و علمای عصر خود و از بزرگترین راویان اخبار محسوب میگردد و خود لبابه که به همسری یکی از شجاعترین و با شخصیتترین خانواده وحی مفتخر شد از خانواده قریش و از اصالت و نجابت، آموزش و پرورش به حد کامل برخوردار بود و بهترین دلیل بر این امر، همان انتخاب وی برای قمر بنیهاشم میباشد.
زناشوئی حضرت اباالفضل در زمان حیات پدر بزرگوارش انجام نگرفت و در اوائل خلافت حضرت
امام حسن (ع) صورت عمل پذیرفت و سن آن حضرت در موقع ازدواج تقریبا 17 سال بوده است. اینکه کلمه تقریبا درباره سن قمر بنیهاشم به کار برده شد از این لحاظ است که درباره این امر اختلاف نظر وجود دارد. و این اختلاف نه فقط درباره تاریخ زناشوئی حضرت اباالفضل خودنمائی میکند بلکه اصولا درباره سن آن حضرت نیز روایات مختلف در کتب مربوطه منعکس میباشد و ریشه این اختلاف از تاریخ تولد آن حضرت سرچشمه گرفته است. لازم به تذکر نیست که برای تعیین سن هر کسی تاریخ تولد و تاریخ فوت مورد محاسبه قرار میگیرد. در تاریخ شهادت حضرت عباس (ع) که دهم محرم سال 61 هجری باشد هیچگونه شکی نیست و فقط، همانطور که در بالا ذکر گردید تاریخ تولد مورد اختلاف میباشد ولی چون صحیحترین روایات درباره تولد آن حضرت چهارم شعبان سال 26 هجری است لذا با توجه به تاریخ شهادت (سال 61 هجری) سن قمر بنیهاشم در روز عاشورا 37 سال میباشد و چون زناشوئی آن حضرت
در اوائل خلافت دومین امام بزرگوار ما صورت گرفته لذا سن حضرت اباالفضل در موقع ازدواج به طور تقریب 17 سال میباشد زیرا اگر اوائل خلافت حضرت امام حسن (ع) را که بین سالهای 40 و 45 بوده در نظر بگیریم و حد وسط سالهای (45 و 40) را فرضا 43 حساب کنیم لذا با توجه به تاریخ 26 هجری که تولد آن حضرت در آن سال صورت گرفته در موقع ازدواج تقریبا 17 ساله بودهاند.
لبابه که از یک تربیت صحیح برخوردار بود به تمام معنی همسری شایسته و گرانمایه برای ابوالفضل محسوب میگردید و هدف وی صرفا رضایت شوهر و بوجود آوردن محیط گرم خانواده بود که به بهترین وجه این هدف مقدس را تعقیب و منتج به نتیجه ساخت.
در تعداد فرزندان حضرت عباس نیز اختلافنظر وجود دارد بعضی دو نفر عده 3 نفر و تعدادی نیز 5 نفر نوشتهاند ولی صحیحترین آنها همان دو نفر است زیرا برابر روایات مطمئن و قابل پذیرش دو فرزند از قمر بنیهاشم و
لبابه بدنیا آمد به نامهای فضل و عبیدالله. و همانطور که در فصل مربوط به کنیه و القاب حضرت عباس متذکر شدیم آن حضرت به علت داشتن اولادی به نام فضل به اباالفضل ملقب گردیدند.
از فضل که زودتر از برادر دیگر خود زندگی را بدرود گفت اولادی بر جای نماند لیکن از عبیدالله فرزندان متعددی بوجود آمد.
عبیدالله پس از واقعه کربلا در معیت مادرش لبابه و جدهاش حضرت امالبنین در مدینه رحل اقامت افکندند و همواره بیاد شهادت جانگداز از قمر بنیهاشم گریه و زاری میکردند به ویژه حضرت امالبنین که شرح عزاداری و گریه و سوز و گداز وی و نوحهسرائی و اشعاری که برای اولاد ارشد خود گفته و خوانده معروف و مشهور است که ما در این کتاب و ضمن وقایع بعد از عاشورا به ذکر آن مبادرت خواهیم کرد. به موازات زندگانی زناشوئی، قمر بنیهاشم لحظهی از وظایفی که در قبال پدر و برادران و خواهران خود داشت غفلت نمیفرمود و به این وظایف به بهترین وجهی که
برازنده شخصیتی چون اباالفضل بود لباس عمل میپوشانید.
حضرت اباالفضل گذشته از رفاهیت داخلی، از نظر اجتماعی و محیط، با ناملایمات و جریانات نامطلوبی مواجه بود که هر یک از آنها به تنهائی خاطرات دردناکی در فکر و ذهن قمر بنیهاشم بر جای گذارد. اصولا نگاهی به زندگانی خاندان رسالت به ویژه در قرن اول تاریخ حیات اسلام نشان میدهد که افراد خانواده وحی هر یک خاطرات دردناک و پیشآمدهای جانگدازی را متحمل شدهاند و هر چه زمان از رحلت پیامبر گرامی بیشتر و زیادتر فاصله میگرفت این ناملایمات جنبه حادتر و شدیدتری پیدا مینمود. مثلا حضرت فاطمه شاهد و ناظر از دست دادن پدر گرامیش بود و بعد از آن دسیسهها و مخالفتهای مردم بویژه بعضی از صحابه رأی با خود وی و حضرت علی مشاهده نمود و این ناملایمات به حدی بود که آن وجود عزیز را در ایام شباب و جوانی به سرای باقی رهسپار نمود… بعد حضرت علی (ع) را در نظر میآوریم که علاوه بر ناملایماتی که زهرای اطهر با آن مواجه بود از دست دادن زوجه گرامیش و جریان بعدی آن تا
موقع خلافت و آن پیشآمدهای دوره خلافت را که به شهادت آن حضرت منجر گردید مزید علت شد… خاطرات دردناک دومین امام بزرگوار ما یعنی حضرت امام حسن جنبه زیادتری به خود گرفت زیرا کلیه جریانات نامطلوبی که فوقا ذکر گردید شاهد و ناظر بود به اضافه از دست دادن پدری همچون علی و همچنین جریانات ناراحت کننده که بعد از وفات پدر از طرف مخالفین به ویژه معاویه به منصه ظهور رسید تا آنجا که عمال معاویه تصمیم به از بین بردن آن حضرت گرفتند و بالاخره بوسیلهی زهر منظور شوم خود را عملی ساختند…
حضرت امام حسین و قمر بنیهاشم ناملایمات زیادتری را تحمل کردند زیرا در حالی که تمام شدائد و مصائبی که حضرت امام حسن با آن مواجه بود مشاهده کرده بودند با شهادت برادر بزرگوار خود و جریانات و مخالفتهای بعدی آن روبرو شدند و سپس وقایع و پیشآمدهائی را که روز عاشورا در پی داشت متحمل گردیدند و تا جائی که دفتر خاطرات شخصی خود را با شربت شهادتی که در دهم محرم
سال 61 هجری نوشیدند ظاهرا مختومه اعلام کردند.
ولی این زینب عزیز و این زینب بزرگوار است که شدائد و مصائب وارده بر وجود مبارکش از تمام آنها زیادتر و جانگدازتر میباشد. از دست دادن پدر بزرگوار – وفات مادر گرامی همچون حضرت فاطمه – شکافته شدن فرق مولای متقیان و شهادت آن وجود مبارک – مسموم شدن امام حسن مجتبی – جریان واقعه کربلا – از دست دادن برادرانی چون سیدالشهدا و اباالفضل – از دست دادن برادرزادگانی چون حضرت علیاکبر و حضرت علیاصغر شیرخوار – از دست دادن صحابه و یاران گرامی امام حسین – مشاهده سرهای شهدا بر بالای نیزه و سپری نمودن جریان شگفتانگیز واقعه بعد از عاشورا… آری تمام اینها از جمله شدائدی بود که زینب گرامی تحمل نمود که هر یک از آنها به تنهائی با یک دنیا سوز و گداز توأم میباشد. درود بر تو ای شیر زن تاریخ اسلام… درود بر تو ای دختر گرامی علی و فاطمه که آن چنان این مصائب را تحمل نمودی و چنان بزرگوار رفتار نمودی که تاریخ بشریت تا دنیا برجاست نظیر تو نخواهد یافت… درود تو……