زمان مطالعه: < 1 دقیقه
همان، صفحه 212.
کدام ماهی، عطشان به ساحل افتاده
که آتش از لب خشکش به هر دل افتاده
کنار علقمه، این مه بود کدامین ماه
که این چنین متلاشی به ساحل افتاده؟
مگر که ماه بنیهاشم است کرده سقوط؟
چو مشک با علمش در مقابل افتاده
دو دستش از بدن افتاده، خورده چشمش تیر
به دام حلقهی دشمن، چه مشکل افتاده
به خاک و خون اگر این پور مهلقای علی است
به زیر پای، چرا این شمایل افتاده
به جای این که نشیند کنار او مادر
گشوده دیده و چشمش به قاتل افتاده
صدای العطش از خیمهگاه به عرش رسد
کنار علقمه سقا، چه غافل افتاده
»حسان» به علقمه آن پیکر به خون غلتان
مثال کعبهی دل بود، بر گل افتاده