زمان مطالعه: < 1 دقیقه
مژده که از دامنامالبنین
سر زده خورشید در این سرزمین
میر و علمدار شه کربلا
نور دل حیدر و امالبنین
ماه بنیهاشم خورشید حق
کوکب رحمت شه دنیا و دین
آنکه شده دست یداللهیش
چون اسدالله برون زآستین
اختر تابندهی برج حیا
گوهر رخشندهی بحر یقین
باد سحر هر دم از این بوستان
مشک برد تحفه به صحرای چین
خاک درش را زپی توتیا
حور برد سوی بهشت برین
قبلهی حاجات که بابالمراد
گشت ملقب زجهان آفرین
خاک زانوار رخش تابناک
خلد ز انفاس خوشش عنبرین
گر بکشد تیغ چو شیر خدا
لرزه فتد بر تن شیر عرین
ناموران جسته زنامش شرف
تا جوران سوده به خاکش جبین
هر که بود طالب دیدار حق
گو که در این آینه حق را ببین
طرفه نسیمش دم روحالقدس
فرش حریمش پر روحالامین
همچو»رسا» دولت جاوید یافت
هر که شد از خرمن او خوشه چین