جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مستزاد در مرثیه‏ی حضرت عباس

زمان مطالعه: 2 دقیقه

تا که شد سرو سهی سای ابوالفضل قلم‏

کمر شه شده خم‏

تا صنوبر بر او سوخت ز سر تا به قدم‏

سوخت گلزار قدم (1).

تا که آن سرو دل افروز ز سر تا پا سوخت‏

شاهد یکتا سوخت‏

نخله‏ی طور شرر بار شد از آتش غم‏

شعله‏ور زین ماتم‏

تا که آن سرو خرامان لب جوی افتاده‏

جوی خون سر داده‏

دامن دشت ز خون آمده چون باغ ارم‏

لاله زاری خرم‏

شاخ طوبای قدش بس که به خون غلتان شد

شاخه‏ی مرجان شد

زده بر صفحه‏ی رویش خط یاقوت رقم‏

رقمی بس محکم‏

داد ازین آتش بیداد که اندر پی آب‏

عالمی گشت خراب‏

ریخت بر خاک بلا خون خداوند همم (2).

عنصر جود و کرم‏

ساقی تشنه لبان در طلب آب روان‏

داد دست و سر و جان‏

خشک لب رفت و برون آمد از آن بحر خصم (3).

با دو چشمی پرنم‏

رایت معدلت از صرصر بیداد افتاد

داد ازین ظلم و فساد

آه ماتمزدگان زد به سر چرخ علم‏

شرر اندر عالم‏

شاه، بیچاره و شیرازه‏ی لشکر پاره‏

بانوان، آواره‏

تا نگونسار شد آن بیرق گردون پرچم‏

حامل بیرق هم‏

تا شد آن سینه که بودی صدف گوهر دین‏

هدف ناوک کین‏

و هم پنداشت که در مخزن اسرار و حکم‏

رخنه زد نا محرم (4).

بس که پیکان بلا بر بدنش بنشسته‏

شده چون گلدسته‏

خار از غنچه مگر رسته و پیوسته به هم‏

همه با هم توأم‏

تا که سلطان هماشد سپر تیر سه پر

با چنان شوکت و فر

حمله از چار طرف کرد به مرغان حرم‏

کرکس ظلم و ستم‏

دست تقدیر دو دستی ز تنش کرد جدا

که بدی دست خدا

ریخت زین حادثه بال و پر عنقاء قدم‏

طائر عیسی دم (5).

تا بیفتاد دو دست از تن آن میر حجاز

شد بیکباره دراز

دست کوتاه مخالف به پناگاه امم‏

به نوامیس حرم‏

سر سردار حقیقت ز عمود آنچه بدید

نتوان گفت و شنید

خاک بر فرق فریدون و سر و افسر جم‏

پس از این رنج والم‏

شاه اخوان صفا رفت ز اقلیم وجود

باتن خون آلود

شمع ایوان وفا شد به شبستان عدم‏

با دلی داغ از غم‏


1) ظاهرا بهشت مورد نظر شاعر بوده است.

2) همم: همت‏ها. خداوند همم: صاحب همتهای بلند.

3) خضم: دریای زخار، بسیار عطا.

4) یعنی نامحرم و نا اهل تصور کرد که به مخزن اسرار و حکمتها دست برد زده است.

5) ظاهرا جبرئیل ملک مقرب الهی است.