همان، صفحه 118.
برادر چه آخر تو را بر سر آمد
که سرو بلند تو از پا در آمد
چه شد نخل طوبی مثال قدرت را
که یک باره بیشاخ و برگ و بر آمد
چه از تیشه این ستم پیشه مردم
به شاخ گل و نونهالتر آمد
دریغا که آیینهی حق نما را
بسی زنگ خون بر رخ انور آمد
چو خورشید به خون شد شناور
مهی کز فروغ رخش خاور آمد
ندانم که ماه بنیهاشمی را
چه بر سر از این قوم بداختر آمد
زسردار رحمت سری دید زحمت
که تاج سر هر بلند افسر آمد
دریغا که عنقاء قاف قدم (1) را
خدنگ مخالف به بال و پر آمد
دو دستی جدا شد ز یکتا پرستی
که صورتگر نقش هر گوهر آمد
کفی از محیط سخاوت جدا شد
که قلزم در او از کفی کمتر آمد
دریغا که دریا دلی ز آب دریا
برون با درونی پر از اخگر آمد
عجب در یک دانهی خشک لعلی
ز دریا برون با دو چشمتر آمد
زسوز عطش بود دریای آتش
دهانی که سرچشمهی کوثر آمد
دریغا که آن رایت نصرت آیت
نگون سرز بیداد یک صرصر (2) آمد
1) عنقاء قاف قدم: ظاهرا منظور جبرئیل ملک مقرب الهی است.
2) صرصر: باد تند، باد سخت.