جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در مدح و رثاء حضرت ابوالفضل العباس

زمان مطالعه: 2 دقیقه

دیوان مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (معروف به کمپانی(، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1338 هـ. ش، صفحه 117.

دل شوریده‏ نه از شور شراب آمده مست‏

دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست‏

ساغر ابروی پیوسته‏ی او محوم کرد

هر که را نیستی افزود به هستی پیوست‏

سرو بالای بلندش چه خرامان می‏رفت‏

نه صنوبر که دو عالم به نظر آمده پست‏

قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند

چمن «فاستقم» (1) از سرو قدش رونق بست‏

لاله‏ی روی وی از گلشن توحید دمید

سنبل روی وی از روضه‏ی تجرید برست(2).

شاه اخوان صفا، ماه بنی‏هاشم اوست‏

شد در او صورت و معنی به حقیقت پیوست‏

ساقی باده‏ی توحید و معارف عباس‏

شاهد بزم ازل شمع شبستان الست (3).

در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت‏

نیست شد از خود و زد پا به سر هر چه که هست‏

رفت در آب روان ساقی و لب‏تر ننمود

جان به قربان وفاداری آن باده پرست‏

صدف گوهر مکنون هدف پیکان شد

آه از آن سینه و فریاد از آن ناوک و شست‏

سرش از پای بیفتاد و دو دستش زبدن‏

کمر پشت و پناه همه عالم بشکست‏

شد نگون بیرق و شیرازه‏ی لشکر بدرید

شاه دین را پس از او رشته‏ی امید گسست‏

نه تنش خسته شد از تیغ جفا در ره عشق‏

که دل عقل نخست (4) از غم او نیز بخست(5).

حیف از آن لعل درخشان که زگفتار بماند

آه از آن سرو خرامان که زرفتار نشست‏

یوسف مصر وفا غرقه به خون؛ وا اسفا

دل ز زندان غم او ابد الدهر نرست‏


1) فاستقم: اشاره است به آیه‏ی مبارکه‏ی: فاستقم کما أمرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر: «همراه با آنان که با تو روی به خدا کرده‏اند، همچنان که مأمور شده‏ای ثابت قدم باش و طغیان مکنید که او به هر کاری که می کنید، بیناست. (هود / 112) این آیه‏ نشانه‏ی استقامت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در راه خداست.

2) روضه‏ی تجرید: ظاهرا منظور ساحت قرب الهی؛ بهشت است.

3) ر. ک پی نوشتهای اشعار وصال شیرازی / 3.

4) عقل نخست / عقل اول: فرشته‏ی اول که از فرشته‏ی دیگر پیدا شده و جوهر اول نیز آن را گویند. در برهان نوشته که عقل اول نور محمدی (صلی الله علیه و آله) است و هم کنایه از جبرئل (علیه‏السلام) است.

5) بخست: از مصدر خستن: مجروح و آزرده کردن است.