جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در رثای امام حسین زینت آغوش حیدر و حضرت عباس

زمان مطالعه: 3 دقیقه

دیوان میرزا کوچک وصال شیرازی، چاپ سنگی، بی تا، صفحه 297 (بخشی است از ترکیب بند در رثاء امام حسین علیه‏السلام(.

زبند بند، چرا همچو نی نوا نکنم؟

فغان به حال غریبان نینوا نکنم؟

فتاده سبط نبی تشنه در کنار فرات‏

چرا زدیده ره سیل اشک وا نکنم؟

ستاده آل علی زار با خروش و فغان‏

خروش از چه نیارم فغان چرا نکنم؟

کشیده کار شه بی سپاه چون به قتال‏

چرا حمایت او از ره وفا نکنم؟

چرا سیاه نپوشم، چرا به سر نزنم‏

چرا به نوحه نکوشم چرا بکا (1) نکنم؟

مگر نه مرهم زخمش ز آب دیده‏ی ماست‏

چرا به زخم تن خسته‏اش دوا نکنم؟

مگر نه شبل (2) علی در میان گرگان است‏

چرا به شیر خدا شرح ماجرا نکنم؟

مگر نه سبط نبی دستگیر امت اوست‏

چگونه شکوه به پیغمبر خدا نکنم؟

چرا به همرهی قدسیان درین ماتم‏

خروش و ناله به هر تعزیت سرا نکنم؟

چرا به پیروی انبیا به سر نزنم‏

ز نوحه گنبد افلاک پر صدا نکنم؟

چرا خموش نشینم مگر فسانه کم است‏

برای ناله و افغان مگر بهانه کم است‏

مگر نه راحت جان پیمبر است حسین‏

مگر نه زینت آغوش حیدر است حسین‏

مگر نه جا به دل پاک مصطفی دارد

مگر نه زیب ده عرش داور است حسین‏

ز نسل طاهر و طهر مطهر آمده است‏

از آن که طاهر و طهر و مطهر است حسین‏

اگرچه جان عزیز است خوشتر از همه چیز

قسم به جان عزیزش که خوشتر است حسین‏

محرم است و به دل صف کشیده لشکر غم‏

که بی‏سپاه گرفتار لشکر است حسین‏

اگر فرات فشانم ز دیده جا دارد

میان لجه‏ی خون چون شناور است حسین‏

کنم زناخن غم پیکر خود ار مجروح‏

مرا رواست که مجروح پیکر است حسین‏

مرا ز نام شهیدان حسین غصه فزاست‏

که دیگراند شهیدان و دیگر است حسین‏

حسین مهتر ابرار و بهتر شهداست‏

بلی به از شهدا شد که خونبهاش خداست‏

رسید موکب شاه از حجاز چون به عراق‏

بلاد بغی و عناد و دیار کفر و نفاق‏

بر او گروهی از ارباب کینه ره بستند

خدای را همه عاصی، رسول را همه عاق‏

به نامه یار حسین و به کرده جفت یزید

همه به مکر و دغل جفت و از مروت طاق‏

به دور شاه گروهی فزون دو از هفتاد

الستشان (3) همه در گوش و بر همان میثاق‏

طمع بریده ز دنیا امید بسته به حق‏

ز خانمان همه طاق و به خانمان مشتاق‏

چو دید آن شه بی کس که کوفیان ظلوم‏

بدل نموده به بغی و نفاق مهر و وفاق‏

به وعظ گفت که ای ناکسان کوفه و شام‏

ز چیست شهد وفا ناگوارتان به مذاق‏

ز پیک نامه مرا از وطن بر آوردید

من از کجا و شما؟! یثرب از کجا و عراق؟!

کنون هم این همه سهل است ره دهید مرا

شوم به شهری از اسلام دور از آفاق‏

بسی بگفت و جوابی به غیر از این نشنید

که ترک خویش بگو یا در آ به حکم یزید

فکند رایت و بوسید پای شه عباس‏

که چند لشکر نابوده را بدارم پاس؟

مرا ز کام تو خشکیده‏تر شده است گلو

تو را ز حال من آشفته‏تر شده است حواس‏

فدائیان همه در یاری تو جان دادند

فدای جان تو، شد وقت یاری عباس‏

چو شیر بچه‏ی یزدان گرفت اذن جهاد

نمود حمله بدان قوم ناخدای شناس‏

شکافت لشکر و شد در فرات و آب گرفت‏

شتافت تا برساند به کام خسرو ناس‏

دو دست داد ولی مشک همچنان بر دوش‏

خدای را به دو دست بریده کرد سپاس‏

که شکر دستم اگر رفت، آب ماند به جای‏

که نوشد آن شه و اطفال آتشین انفاس‏

چه گویم؟ آه! که آمد ز قوم کین تیری‏

به مشک آب به هم بر درید چون کرباس‏

چو مشک پاره شد و آب ریخت پنداری‏

که ریخت بر دل سوزانش سوده‏ی الماس(4).

ز پشت زین به زمین اوفتاد و نعره کشید

به یاری آمدش آن خسرو سپهر اساس‏

چه دید؟ دید ز عباس او فتاده دو دست‏

کشید آه که پشت مرا زمانه شکست‏


1) بکاء: گریستن، گریه کردن.

2) شبل: بچه شیر.

3) الست: اشاره است به آیه‏ی شریفه: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی…» «و پرودگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پرودگارتان نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می‏دهیم…» (اعراف / 172(. اشاره دارد به روز عهد و پیمان و میثاق ازلی که کمال آدمی را در گرو تحقق بخشیدن به این پیمان ازلی قرار داده است. طبرسی در مجمع البیان 2 / 497 می‏گوید: خداوند بندگان را فطرتا به راه توحید آفرید و این عهد، عهد تکوینی است (به نقل دکتر محمد جعفر یاحقی، فرهنگ اساطیر / 100(.

4) سوده‏ی الماس: الماس ریزه‏ها، الماسهای ساییده شده.