جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سید علی شجاعی‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

تشنه لب سوختم و در نکشیدم جامی‏

با غمت ساختم و برنگرفتم کامی‏

دو جهان زیر پر خویش درآوردم از آنک‏

چون کبوتر ننشستم بسر هر بامی‏

ننگ و ذلت نپذیرم اگرم رفت دو دست‏

در ره دوست نخواهم به جهان جز نامی‏

تیر دشمن چو پیامی ز بر دوست رسید

تا که بر چشم نهم پیش نهادم گامی‏

مرگ در راه تو خوشتر بود از عمر ابد

نزد ما بستر خون نیست بجز احلامی‏

آخرین کشته‏ی معشوقم و هرگز نبود

در ره عشق نه آغازی و نی انجامی‏

گر رسد دست بدامان توام در دم مرگ‏

نرساند دگرم زخم سنان آلامی‏

در کفم آب ولی بی‏تو ننوشم هرگز

تا در آئین وفا کس نبرد ابهامی‏

بی‏تو بدنامی و ننگ است حیات دو جهان‏

گو «شجاعی» که بپرهیز از این بدنامی‏