جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سروده‏ها

زمان مطالعه: 7 دقیقه

از موضوعات واضحی که تردید در آن راه ندارد این است که سرودن شعر درباره‏ی هر فرد، عامل شناساندن و احیای ذکر او می‏باشد. زیرا آثار و اعمال مردان بزرگ، هر چند که از عظمت و علو شأن بسیاری برخوردار باشند، با مرور زمان و گذشت روزگار از ذهنها زدوده شده و اهمیت بزرگ آن به دست فراموشی سپرده می‏شود. و از آنجا که سخن منظوم بیشترین تأثیر را در آماده ساختن مردم برای شنیدن دارد و با طبع آدمی سازگارتر است و بیشتر در ذهنها باقی مانده و نسل بعد از نسل و امتی بعد از امت دیگر آن را در فرهنگ خود جایگزین می‏سازند، تا اینکه سرانجام خداوند زمین را به بندگان صالح خود واگذارد و این حماسه‏ی پیشینیان در اختیار آنان قرار گیرد، از این رو بیشتر به این امر توجه می‏شود. و ادبیات عرب در این رابطه نقش بزرگی داشته و عامل انتقال بسیاری از وقایع و جنگهای گذشته در زمان جاهلیت و اسلام به ما می‏باشد.

از طرف دیگر از آنجا که ذکر اهل بیت علیهم‏السلام قوام دین و روح اصلاح در جامعه بوده و به واسطه‏ی آن، تعالیمشان آموخته شده و آثارشان مورد متابعت قرار می‏گیرد، امت اسلامی (به ویژه طائفه‏ی امامیه) به ذکر فضائل بسیار آنان و مصائبی که در راه احیا و ابقای دین مبین، متحمل شده‏اند پرداخته است؛ زیرا که این امر زنده نگهداشتن آئین ایشان است و خود فرموده‏اند:

خدای رحمت کناد آن که امر ما را زنده بدارد و مردم را به ذکر و یاد ما فراخواند.

چنانکه در این مورد احادیث بسیار و متواتری هم از این بزرگواران در زمینه‏ی سرودن مرثیه و مدیحه بر ایشان وارد شده است تا بدانجا که آن را از افضل طاعات بر شمرده‏اند.

و از ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام علیرغم تقیه‏ی شدیدی که رعایت می‏نمودند و شیعیانشان را هم بدان فرامی‏خواندند، هیچ مشاهده نشده که شعرای شیعه را از صلا برداشتن در حق غصب شده‏شان و آشکار نمودن باطل پرستی دشمنانشان بازدارند. و در این راه شاعرانی بودند که از ترس اعداء اهل بیت علیهم‏السلام و به سبب اظهار ولایت و محبت خود به خاندان رسالت سلام الله علیهم اجمعین و دعوت به طریقه‏ی حقه‏ی آنان هیچ قرار و آرامشی نداشتند؛ تا بدانجا که برخی از آنها بسان کمیت به دست آن بدسگالان به درجه‏ی رفیع شهادت رسیدند و جمعی دیگر چون دعبل مدتها در بند زندان آن طاغوتیان بودند.

بلکه مشاهده می‏کنیم امامانمان صلوات الله علیهم این شیوه را مورد تأیید قرار داده و به آنان، صله و هبه عطا نموده و برای آن ثواب بی‏پایان اخروی هم وعده می‏فرمودند. و این نیست مگر بیانگر این امر که اظهار حق (به نظم) بیشتر اساس ولایت را در دلها استوار می‏سازد و عاملی است قوی برای نشر خلافت الهیه‏ی آنان. چنانکه توسط آن سروده‏های موزون و ترانه‏های خوش آهنگ بود که حق به گوش همگان می‏رسید، در دفترها و سینه‏ها ضبط می‏شد و نسلهای آینده هم از آن باخبر می‏گشتند. اینها هم بدان خاطر انجام می‏پذیرفت که دین راستین، از میان نرود و ایثارگری خاندان رسالت علیهم‏السلام را

با خرافه‏های دروغین مسخ نسازند.

و اگر نبود نهضت آن یگانگان عالم تشیع برای حفظ شرع مقدس، تا بدانجا که جان خود را هم فدای آن ساختند – که از آن جمله‏اند حجر بن عدی، عمرو بن حمق، و رشید و میثم تمار – و نبود تلاش شاعران در نگاه داشتن حماسه‏های اهل بیت علیهم‏السلام، نسلهای آینده از دستیابی به دین توحید بی‏بهره می‏گشتند.

از احادیثی که در زمینه‏ی تشویق سرودن اشعار در مدح و رثای آن می‏باشد این فرمایش معصوم علیه‏السلام است که فرموده‏اند:

من قال فینا بیتا من الشعر بنی الله له بیتا فی الجنة. – و فی آخر: – حتی یؤید بروح القدس:

هر که درباره‏ی ما یک بیت شعر سراید، خداوند برایش خانه‏ای در بهشت بنا می‏کند. – و در حدیث دیگر: – مؤید به روح القدس می‏گردد.

و نیز فرموده‏اند:

ما قال فینا مؤمن شعرا یمدحنا [به] الا بنی الله له فی الجنة مدینة أوسع من الدنیا سبع مرات، یزوره فیها کل ملک مقرب و نبی مرسل:

هیچ مؤمنی نیست که درباره‏ی ما شعری سراید مگر آنکه خداوند در بهشت شهری برایش بنا می‏نهد که هفت برابر دنیا گسترش داد، و در آن تمامی فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل به دیدارش می‏آیند.

و امام باقر علیه‏السلام چون کمیت قصیده‏ی خود را سرود به وی فرمود:

تا مادامی که درباره‏ی ما شعر می‏سرائی مؤید به روح القدس هستی.

امام جواد علیه‏السلام نیز به عبدالله بن صلت اجازت داد که در سوگ او و پدرش حضرت رضا علیه‏السلام شعر سراید.

همچنانکه ابوطالب ابیاتی برای جواد الأئمه علیه‏السلام فرستاد و در آن برای مرثیه‏ی پدرش امام رضا علیه‏السلام اذن طلبید، که حضرت سلام الله علیه آن ابیات را از نامه بریدند و در ذیل آن نگاشتند:

کار نیکی کردی، خداوند جزای خیرت دهاد.

امام جعفر صادق علیه‏السلام هم در حدیث صریحی چنین بیان فرموده‏اند که:

الحمد لله الذی جعل فی شیعتنا من یفد الینا و یمدحنا و یرثی لنا، و جعل فی عدونا من یقبح ما یصنعون:

سپاس خدای که در میان شیعیان ما کسانی را قرار داد که نزد ما می‏آیند و درباره‏ی ما مدیحه و مرثیه می‏سرایند، و قرار داد در میان دشمنان ما کسانی را که کارهای آنان را زشت می‏شمارند.

مشاهده می‏شود که شاعر اهل بیت علیهم‏السلام از چه اجر جزیل و پاداش بسیاری، که نشانگر آن است که سروده‏های او مقبول درگاه احدیت واقع می‏گردد، برخوردار است، تا بدانجا که خدای تبارک و تعالی او را در خلد برین خود جای داده و غرفه‏های بهشتی را به قدوم وی زینت می‏بخشد. و این امری گزاف در حق او نیست، چرا که او با صلای خود، در ردیف افرادی به شمار است که مردم را به دعوت الهی فرامی‏خوانند، کلمه‏ی حق را آشکار می‏نمایند و دین راستین را تأیید و یاری می‏بخشند.

آری او با سخن منظوم خود، پایه‏های دین را استوار می‏سازد و مبانی آن را استحکام می‏بخشد، قله‏های باطل را زیر گام هدایت له می‏کند و خار و خاشاک انبوه آن را از میان راه مذهب می‏زداید و طریق را برای عبور سالکان راه خداوندی مهیا می‏گرداند؛ پس آفرین خداوندی بر این داعیانی که به سوی موجبات خشنودی پروردگار فرامی‏خوانند.

و از آنجا که ابوالفضل العباس علیه‏السلام از آن گرانمایگانی است که به واسطه‏ی آنان دعوت الهی تمام و کمال یافته و با ریختن خون مطهرشان کلمة الله را فراز بخشیدند، اضافه بر آنکه او از صفات جلال و جمالی برخوردار است که شهدا و صدیقان در عالم رستاخیز تمنای مقام او را که خداوند آن را در مقابل شهادتش به وی ارزانی فرموده می‏نمایند، جاذبه‏ی محبت خالصانه‏ی او باعث شد که جمعی از محبان او که ولایتش در دلهایشان موج می‏زند، برای

رسیدن بدان اجر جزیل، به سرودن مدیحه و مرثیه درباره‏ی وی پردازند.

اولین کسی که در سوگش مرثیه سرود، مادرش ام‏البنین بود که بنا به نقل «مقاتل الطالبیین» به قبرستان بقیع می‏رفت و در حرمان پسرانش سروده‏های جانگداز می‏سرود و اشک حسرت می‏بارید. مردم هم برای شنیدن اشعار حزن آورش، گردش جمع می‏شدند که از جمله‏ی آنان مروان قرار داشت که دل سنگ او را هم به درد می‏آورد، و آن اشعار این است:

لا تدعونی ویک ام‏البنین‏

تذکرینی بلیوث العرین‏

کانت بنون لی ادعی بهم‏

و الیوم أصبحت و لا من بنین‏

أربعة مثل نسور الربی‏

قد واصلوا الموت بقطع الوتین‏

تنازع الخرصان أشلائهم‏

فکلهم أمسی صریعا طعین‏

یا لیت شعری أکما أخبروا

بأن عباسا قطیع الیمین‏

مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشه می‏اندازی.

من پسرانی داشتم به نام آنها مرا ام‏البنین می‏خواندند، و امروز صبح کردم در حالیکه دیگر فرزندی ندارم.

چهار تن (فرزند) بودند چون کرکسان کوهسار که کشته شدند و رگ وتین آنها قطع شد.

به سر نعش آنان نیزه‏ها بهم افتاد و همه‏شان از طعن نیزه به زمین افتادند.

ای کاش می‏دانستم آنچنانکه خبر دادند، آیا عباس (من) دست راستش قطع شده بود؟

و نیز:

یامن رأی العباس کر علی جماهیر النقد

و وراه من أبناء حیدر کل لیث ذی لبد

نبئت أن ابنی اصیب برأسه مقطوع ید

ویلی علی شبلی أمال برأسه ضرب العمد

لوکان سیفک فی یدک لما دنی منه أحد

ای کسی که دیدی عباس را که حمله می‏کرد بر گله‏های گوسفند (یا بر

گروهی اراذل و اوباش) و فرزندان حیدر همه چون شیران یالدار دنبال او بودند.

به من خبر رسید که ضربت به سر فرزندم رسید در حالیکه دست نداشت وای بر من که سر پسرم از ضرب عمود پیچیده شد.

اگر شمشیر در دست تو بود کسی نزدیک آن نمی‏گردید.

بنا به رعایت ذوق فارسی ما در ذیل قصیده‏ی مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد حسین اصفهانی را که زبان حال این مادر دلسوخته است می‏آوریم: (1).

چشمه‏ی خور در فلک چارمین‏

سوخت ز داغ دل ام‏البنین‏

آن دل پرده نشین حیا

برده دل از عیسی گردون نشین‏

دامنش از لخت جگر لاله زار

خون دل و دیده روان ز آستین‏

مرغ دلش زار چه مرغ هزار

داده ز کف چار جوان گزین‏

أربعة مثل نسور الربی‏

سدره نشین از غمشان آتشین‏

کعبه‏ی توحید از آن چهار تن‏

یافت ز هر ناحیه رکنی رکین‏

قائمه‏ی عرش از ایشان بپای‏

قاعده‏ی عدل از آنها متین‏

نغمه‏ی داودی بانوی دهر

کرده بسی آب دل آهنین‏

زهره ز ساز غم او نوحه‏گر

مویه کنان موی کنان حور عین‏

یاد ابوالفضل که سر حلقه بود

بود در آن حلقه‏ی ماتم نگین‏

اشکفشان سوخته جان همچو شمع‏

با غم آن شاهد زیبا قرین‏

ناله و فریاد جهانسوز او

لرزه در افکنده به عرش برین‏

کای قد و بالای دلارای تو

در چمن ناز بسی نازنین‏

غره غرای تو الله و نور

نقش نخستین کتاب مبین‏

طره‏ی زیبای تو سرو قدم‏

غیب مصون در خم او چین چین‏

همت والای تو بیرون ز وهم‏

خلوت ادنای تو در صدر زین‏

رفتی و از گلشن یاسین برفت‏

نوگلی از شاخ گل یاسمین‏

رفتی و رفت از افق معدلت‏

یک فلکی مهر رخ و مه جبین‏

کعبه فروریخت چه آسیب دید

رکن یمانی ز شمال و یمین‏

زمزم اگر خون بفشاند رواست‏

از غم آن قبله‏ی اهل یقین‏

ریخت چه بال و پر آن شاهباز

سوخت ز غم شهپر روح الامین‏

آه از آن سینه‏ی سینا مثال‏

داد ز بیداری پیکان کین‏

طور تجلای الهی شکافت‏

سر أنا الله به خون شد دفین‏

تیر کمانخانه‏ی بیداد زد

دیده‏ی حق بین تو را از کمین‏

عقل رزین تاب تحمل نداشت‏

آنچه تو دیدی ز عمود وزین‏

عاقبت از مشرق زین شد نگون‏

مهر جهانتاب به روی زمین‏

خرمن عمرم همه بر باد شد

میوه‏ی دل طعمه‏ی هر خوشه چین‏

صبح من و شام غریبان سیاه‏

روز من امروز چه روز پسین‏

چار جوان بود مرا دلفروز

والیوم أصبحت و لا من بنین‏

لا خیر فی الحیاة من بعدهم‏

فکلهم أمسی صریعا طعین‏

خون بشو ای دل که جگر گوشگان‏

قد واصلوا الموت بقطع الوتین‏

نام جوان مادر گیتی مبر

تذکرینی بلیوث العرین‏

چونکه دگر نیست جوانی مرا

لا تدعونی ویک ام‏البنین‏

مفتقر از ناله‏ی بانوی دهر

عالمیان تا به قیامت غمین‏

[در اینجا مؤلف پاره‏ای از اشعار و قصائد عربی را آورده است که ما از نقل آنها صرفنظر نموده و برخی از اشعار شیوای فارسی را در این باره می‏آوریم]:


1) مترجم.