جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نهر علقمه (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

اصحاب معاجم، از نهر علقمه یاد نکرده و مورخان نیز درباره‏ی آن اهمال ورزیده‏اند، همانگونه که در زیارتی که امام صادق علیه‏السلام بیان فرمودند و از آن یاد نمودیم نیز ذکری از آن نشده است؛ چرا که در آن آمده است:

و او (عباس علیه‏السلام) در جنب شط فرات روبروی حائر حسینی علیه‏السلام مدفون است.

اما سرور و استاد ما، طریحی در «منتخب» ص 91 جریانی را از مردی از اهل کوفه نقل می‏کند که آهنگر و در لشکر ابن‏زیاد بوده است. او گوید:

من همراه سپاهی که به کربلا عازم شد، بودم و در جنب نهر علقمه خیمه زدیم؛ اما آنان آب را از حسین علیه‏السلام و همراهانش منع نمودند تا اینکه او و اهل و یارانش در تشنگی کشته شدند. سپس ما به کوفه بازگشتیم و بعد از آنکه ابن‏زیاد، اسرا را به شام فرستاد، در خواب مشاهده نمودم که گوئی قیامت برپا شده است و مردم موج می‏زنند، در حالیکه همه در تشنگی به سر برده و به نظرم من از همه تشنه‏تر بودم؛ و این با وجود آن بود که خورشید به شدت می‏تابید و زمین چون قیر گداخته می‏جوشید. در آن هنگام مردی را دیدم که نورش، همه جا را فراگرفته و به دنبالش سواری در حرکت است که صورتش از ماه شب چهارده منورتر است. همانگونه که ایستاده بودم مردی دیگر آمد و مرا با زنجیری به سوی خود کشید. گفتم، تو را قسم به کسی که از او فرمان می‏بری تو کیستی؟ گفت: من از فرشتگانم. گفتم: این اسب سوار کیست؟ گفت: این علی امیرالمؤمنین سلام الله علیه است. گفتم: آن مرد کیست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و آله.

سپس عمر سعد، و گروهی که آنها را نمی‏شناختم دیدم که در گردنهایشان زنجیرهایی آهنین انداخته شده و آتش از چشمها و گوشهایشان بیرون می‏جهید. و پیامبران و صدیقان را مشاهده نمودم که گرد محمد صلی الله علیه و آله حلقه زده‏اند. رسول خدا به علی علیه‏السلام فرمود: چه کردی؟ گفت: هیچیک از قاتلان حسین سلام الله علیه را نگذاشتم مگر اینکه آنان را آوردم.

سپس آنان را در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند و حضرت از آنان می‏پرسید که در کربلا چه بر سر فرزندش آورده‏اند. یکی می‏گفت: آب را از او بازداشتم. دیگری می‏گفت: من تیر به سوی او انداختم. سومی می‏گفت: من روی سینه‏اش گام نهادم. چهارمی می‏گفت: من فرزندش را کشتم. و حضرت صلی الله علیه و آله گریه می‏کردند، تا آنجا که اطرافیانشان نیز به گریه افتادند. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور فرمود تا آنان را به سوی آتش برند.

در آن هنگام مردی آورده شد، به او فرمود: تو چه کردی؟ گفت: من (در میان سپاه ابن‏زیاد) نجار بودم و هیچ جنگ و کشتاری نداشتم. فرمود: سیاهی لشکر را علیه فرزندم زیاد کردی. پس امر به بردن او به جهنم فرمود. سپس مرا خدمت حضرتش آوردند، و من کار خود را به عرض آن حضرت رساندم و مرا هم دستور به بردن به سوی دوزخ کردند.

چون مرد، این رؤیا را بر حاضران بازگو نمود زبانش خشک شد و پس از مدتی به بدترین حال مرد، و هر که آنجا بود و سخنانش را شنید از وی بیزاری جست.

همچنین در کتاب «مدینة المعاجز» باب 127 ص 263 از مردی از تیره‏ی بنی‏اسد نقل شده که گفت:

بعد از عزیمت لشکر بنی‏امیه، در کنار نهر علقمه زراعت می‏کردم، پس در آنجا عجائبی دیدم که قادر نیستم جز برخی از آنها را حکایت کنم: چون باد می‏وزید نسیمی که آکنده از بوی مشک و عنبر بود به مشامم می‏رسید؛ ستارگانی می‏دیدم که از آسمان به زمین فرود می‏آمد و از زمین نیز همانند آن به آسمان می‏رفت. در غروب خورشید، شیری سهمگین مشاهده نمودم که از میان کشتگان گذشت تا اینکه به جسدی رسید که نور از آن در تلألؤ بود، پس صورت و هیکلش را به خون وی می‏مالید و به صدای بلند

می‏غرید شمعهائی می‏دیدم که معلق هستند؛ و در حالیکه هیچکس به چشم نمی‏خورد صداهائی بلند و گریه و فغان در فضا پراکنده بود.

در «مناقب ابن‏شهرآشوب» ج 2، ص 190 از جماعتی که سخنشان مورد اعتماد است نقل شده که:

چون متوکل تصمیم گرفت که قبر سیدالشهداء علیه‏السلام را خراب کرده و بر آن کشاورزی کند، دستور داد که از نهر علقمه آب بر آن ببندند. زید مجنون و بهلول مجنون به کربلا آمدند و مشاهده نمودند که قبر مطهر حضرتش سلام الله علیه کمترین آسیبی نپذیرفته است.

این دلالت است بر وجود نهر علقمه در آن دوران. مؤید این امر، روایت بحار (مجلد مزار ص 161) است که از کتاب مزار شیخ مفید و ابن‏مشهدی نقل می‏کند که حدیثی درباره‏ی زیارت عباس علیه‏السلام وارد شده که مقید به وقت خاصی نیست و در آن آمده است:

چون به سرزمین کربلا وارد شدی، در جنب نهر علقمه فرود آی و لباس سفرت را برکن و غسل مستحبی زیارت را به جا آور بگو..

در «تحیة الزائر» ص 135 از دو کتاب فوق و کتب مزار شهید اول و سید ابن‏طاوس روایتی درباره‏ی زیارت امام حسین علیه‏السلام نقل شده که در آن آمده است «چون به پل علقمه رسیدی بگو: الیک اللهم…» که بنابراین مشخص است لفظ علقمه در روایت وارد شده است و ساخته و پرداخته‏ی کلام علما نیست، بویژه آنکه آنان چیزی را متذکر نمی‏شوند مگر بعد از آنکه به صحت صدور آن در احادیث اطمینان داشته باشند.

از اینجا به دست می‏آید که نهر علقمه در زمانهای سابق شناخته شده بوده و تا زمان ابن‏علقمی که در قرن هفتم می‏زیسته وجود داشته است. چنانکه شیخ طوسی در «مصباح المتهجد» ص 499 از امام صادق علیه‏السلام نقل می‏کند که به صفوان جمال فرمود:

چون به فرات وارد شدی – مقصودم نهر علقمه است – بگو اللهم أنت خیر من وفد…

اما درباره‏ی وجه تسمیه‏ی این نهر، دلیل معتبری در دست نداریم. از جمله سخنانی که می‏گویند آن است که حفر کننده‏ی نهر، مردی از بنی‏علقمه بوده است که سر سلسله‏شان علقمه بن زرارة بن عدس می‏باشد. و یا به سبب وجود علقم (حنظل) در دو طرف نهر است. و یا اینکه عضد الدوله امر به حفر نهر نمود و آن را به مردی موسوم به علقمه واگذار نمود. که اینها همه سخنانی بی‏اساس است که دلیلی بر اثبات آنها نیست، با وجود آنکه این تسمیه قبل از عضدالدوله بوده است.

در کتاب «کبریت احمر» ج 2، ص 112 از سید مجدالدین محمد، معروف به مجدی از معاصرین شیخ بهایی نقل شده که در کتاب «زینة المجالس» – تألیف 1004 ه. ق – گفته است:

وزیر نیکبخت، ابن‏علقمی چون سخن امام صادق علیه‏السلام که خطاب به نهر فرموده بود: «تو هنوز جاری هستی در حالیکه جدم از تو محروم گشت» به گوشش رسید، امر نمود نهر را بسته و تخریب سازند. و بواسطه‏ی آنکه اراضی کوفه از آن سیراب می‏شد، شهر رو به خرابی رفت.