جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

لواء

زمان مطالعه: 11 دقیقه

اهل لغت گویند: پرچم آن است که بر چوب یا نیزه بسته شود. و به آن علم نیز گویند. اما مورخین معتقدند که آنها دو چیزند. همچنانکه نقل می‏کنند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای حمزه پرچمی سپید در ماه رمضان سال اول هجرت بربست. و اولین رایتی هم که حضرتش برای مسلمین برپا نمود در شوال همانسال بود. (1).

اگر پرچمی که بر نیزه یا چیز دیگر بسته می‏شد بزرگ بود آن را رایت و غیر آن را لوا می‏نامیدند، همچنانکه به پرچم بزرگ بند و عقاب – که مخصوص زمامداران بود – می‏گفتند. (2) و تسمیه‏ی به عقاب را، عرب از رومیان فراگرفته بود، زیرا آنان بر پرچمها و ساختمانهای خود شکل عقاب و کرکس را، منقوش می‏کردند. (3).

پرچمهای روم، بزرگ بوده و تحت هر یک از آنها ده هزار سپاهی یا بیشتر تجمع می‏یافتند. (4) رایت کسری هم در جنگش با اعراب از پوست ببر، در عرض هشت ذرع و طول دوازده ذرع و موسوم به درفش کاویان بود. (5) اصل این رایت در خزائن آنان وجود داشت منتها نه به این بزرگی، و به سبب تبرک بر آن افزوده بودند. این پرچم از آنجا پدید آمد که ضحاک از پادشاهان ایران، دو زخم بر دو شانه‏اش آشکار شد و او را آزار می‏داد و وی برای آرام ساختن درد آنها می‏بایست هر روزه دو نفر را بکشد و مغز آنها را به آن زخمها بمالد، و به این ترتیب مردم از این شاه ظالم سخت در رنج و شکنج افتادند. زمانی مردی در اصفهان به نام کاوه، قرعه به نامش افتاد و دو پسر رشیدش را گرفتند و سر بریدند و مغزشان را مرهم آن زخمها نهادند.

این امر بر کاوه بس گران آمد و تصمیم گرفت مردم را از جور این طاغوت رها سازد. برای این منظور قطعه‏ای چرم بر چوبی فراز کرد و مردم را به قیام فراخواند، و آنان هم پذیرفته و با او همراه شدند و در دستگاه ضحاک حمله برده، او را مغلوب و تخت سلطنتش را واژگون ساختند، و به این ترتیب از ستمگریهای او آسوده گشتند. بدین لحاظ آن پرچم را گرامی داشته و آن را به فال نیک گرفته و بر آن افزودند، تا آنجا که پرچم مخصوص پادشاهان ایران گشت و آن را درفش کاویان نامیدند. (6).

این امر در مورد پرچم ابن‏زیاد – علیه اللعنة – که با آن، ددمنشان کوفه را علیه امام حسین علیه‏السلام بسیج نمود نیز وجود دارد. آیتی در ص 72 از «تاریخ یزد» می‏نویسد: ابوعلاء طوفی و پدرش از کارگزاران بنی امیه بودند. ابوعلاء در شهرها برای بنی‏امیه بیعت می‏گرفت و از این جهت به طوفی مشهور گشت. از آنجا که او معلم هشام بن عبدالملک بود، چون هشام به خلافت رسید، بر آن شد که او را به سبب خدمتش پاداش دهد، از این رو او را به فرمانروائی یزد اعزام نمود و پرچم مذکور را هم به او واگذار ساخت. ابوعلا به

یزد رفت و پرچم را هم در باغی مشهور، به نام خودش برافراشت و یزدیان را به طاعت بنی امیه فراخواند. اما آنان که پیروان خاندان رسالت علیهم‏السلام بودند زیر بار ظلم او نرفتند و بدان خاطر ابوعلا بر آنان سخت گرفت و با جور و قساوت با آنان رفتار نمود.

آنان مظلوم ستمگریهای این ظالم بودند تا اینکه ابومسلم خراسانی، در دوران خلافت مروان حمار قیام نمود و خراسان و فارس را در سال 132 و 133 ه. ق تصرف نمود. اهالی یزد که چنین دیدند، پیامی نزد او فرستادند تا آنان را از شر ابوعلا نجات دهد. ابومسلم «محمد زمجی» را به اصفهان و یزد فرستاد و طوفی هم با سپاهی جرار که یزدیان را هم با خود همراه ساخته بود به مصاف او آمد. او شب هنگام از یزد به قریه‏ی «ابرند آباد» رفت و محمد زمجی گروهی به سوی او فرستاد و آنان او را به یزد آوردند. یزدیان همه از مرد و زن جمع شده و رأی بر آن قرار گرفت که او و آن پرچم ظلم را با هم بسوزانند، و پس از این کار، کاخ و آن باغ را غارت نمودند.

مصادر تاریخی، نشانی به دست نمی‏دهند که اولین پرچمدار چه کسی بوده است، اما به ظن قوی کاوه اولین کسی بوده که رایت افراشته است. کما اینکه ابراهیم خلیل نیز نخستین فردی است که پرچم به دست گرفت؛ و آن هنگامی بود که سپاه روم بر لوط غلبه یافته و او را اسیر خود ساختند، که ابراهیم پرچمی افراشت و به جنگ رومیان رفت و پس از غلبه بر آنان، لوط را آزاد ساخت. (7).

چون اسلام قدم به عرصه‏ی حیات نهاد و عرب بر شام و ایران و مصر تسلط یافت و دولتهای گوناگونی تشکیل داد، پرچمهای متعدد و متنوعی با رنگها و اندازه‏ها و اسامی گوناگون پدید آمدند، تا آنجا که زمامداران به تعداد پرچمهای خود تفاخر می‏کردند. چنانکه در تاریخ آمده است که رایات «العزیز بالله» زمامدار سلسله‏ی فاطمیون چون عازم فتح شام شد، پانصد پرچم بوده و به همین تعداد شیپور جنگی به همراه داشت.

آنان بر روی پرچمهایشان، اسامی خلفا و سلاطین و سران نظامی را، به منظور گرامیداشت آنان و ترساندن دشمن و تفأل به پیروزی، و برخی مواقع هم آیات قرآن کریم را می‏نگاشتند. چنانکه در «دیر الظاهر» در حوالی برغوس از شهرهای آندلس، پرچمی از حریر خالص یافتند که با نقشهای زیبائی آراسته و آیاتی از قرآن بر آن نقش بسته بود. (8).

ابومسلم خراسانی نیز با مرکب بر پرچمش نگاشت: «اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر» (9): «به آنانکه مورد ستیز [مشرکین] قرار گرفته‏اند اجازه داده شده [که به نبرد برخیزند]، زیرا که بر آنان ظلم رفته است و هر آینه خداوند بر یاریشان تواناست«. (10) همچنین او دو پرچم را که بر نیزه‏هائی به طول سیزده و چهارده ذرع بودند به نامهای «سحاب» و «ظل» در جنگهای خود برمی‏افراشت. (11).

اما از رنگهای پرچمها، در جاهلیت نشانی در دست نیست و تنها از پرچم عقاب یاد شده که رنگ سیاه داشته است. و نیز گفته شده که پرچم اعراب جاهلی سفید بوده است. (12) اما پرچمهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله در غزوه‏ها و جنگهای آن حضرت تفاوت داشته است: در جنگ بدر پرچم حمزه، به رنگ سرخ و لوای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زرد رنگ، در نبردهای احد و خیبر پرچم سپید (13) و در واقعه‏ی «عین الورده» خاکستری رنگ بوده است. (14).

همچنین پرچمهای بنی امیه سرخ رنگ، لوای نهضتگران علوی سپید گون و کسانی که به دولت عباسی فرامی‏خواندند، پرچمشان سیاه بود. البته گمان می‏رود که نشانه‏ی علویان، که حتی در پرچمهایشان رعایت می‏شد رنگ سبز بوده است. دلیل بر این امر شیوه‏ی مأمون است که چون ولایتعهدی را به حضرت رضا علیه‏السلام تحمیل نمود مردم را به استفاده از رنگ سبز فراخواند و از شیوه‏ی عباسیان که بهره‏گیری از رنگ سیاه بود روی برتاباند.

آری (بر خلاف روش مأمون(، متوکل عباسی چون برای پسرانش بیعت می‏گرفت برای هر یک از آنان دو پرچم برافراشت؛ یکی برای ولایتعهدی آنان که سپید بود و دیگری به رنگ مشکی که لوای عمل بود. (11).

به هر حال پرچم، سبب نظام سپاه و نشان برپائی و تشکل آن به شمار می‏رفت و تا هنگامی که در طلایه‏ی سپاه در اهتزاز بود از هزیمت لشکریان جلوگیری نموده و از فتح و پیروزی نوید می‏داد. چنین بود اثر پرچم در نیروهای رزمی، و بدین جهت جز دلیرمردان غیرتمند و آنانکه ضعف و ترس و طمع بر آنان را نمی‏یافت به پرچمداری برگزیده نمی‏شدند.

امیرالمؤمنین علیه‏السلام کلامی شریف دارند که شاهدی عدل است بر این سخن. آنجا که مردم را برای جنگ صفین تحریض می‏نمود، می‏فرمود:

و پرچم خود را از جای حرکت نداده دو روش را خالی نکنید و آن را به دست هر کس ندهید مگر به دلاوران و کسانی که شما را از هر پیشامد بدی مانع می‏شوند و از آنچه که حفظ و نگهداری آن لازم است دفاع می‏نمایند. زیرا که پاسداران حریم و ناموس آنانند که به اطراف پرچم دور زده آن را از راست و چپ و عقب و جلو نگهداری می‏نمایند، از آن عقب نمی‏افتند که به دست دشمن تسلیم نمایند و بر آن پیشی نمی‏گیرند که آن را تنها گذارند. (15).

چنین بود که پرچمداران، در راه این مأموریت خطیر خود، تا آخرین قطره‏ی خون خود پایداری می‏کردند و ثبات قلب و غیرت و شرافت آنان اجازه

نمی‏داد آن را در بحرانی‏ترین موقعیتهای جنگ هم از دست بنهند و به این ترتیب به خواری و ننگ ابدی گرفتار آیند.

بدین لحاظ رایت اسلام، در تمامی غزوات رسول اکرم صلی الله علیه و آله در دست با کفایت امیرمؤمنان سلام الله علیه بود و هیچ نبردی وجود نداشت که حضرتش در آن شرکت نجوید، جز پیکار تبوک که آن هم خالی از قتل و کشتار بود، و الا نبی مکرم صلی الله علیه و آله او را با آن همه دلاوری و توفندگیش در مدینه وا نمی‏نهاد، (16) چنانکه در جنگ بدر پرچم را به حضرتش سپرد و مولای متقیان سلام الله علیه آن را به اهتزاز در آورد و به پیش تاخت و مسلمین هم به دنبال پرچم بر کفار حمله برده و آنان را درهم شکستند، و در حالیکه از سن شریفش بیش از بیست و پنج سال نمی‏گذشت چنان در آن پیکار از خود شهامت و دلیرمردی نشان داد که عقلها را حیران ساخت و شجاعان عرب را به دهشت واداشت و از قدر و هیبتشان کاست. این جانبازی فوق العاده که از فضائل منحصر به فرد امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوده و خداوند به سبب آن شوکت مشرکین را درهم شکست، اقدامی خارق عادت و از بزرگترین کرامات حضرتش می‏باشد، چرا که علی علیه‏السلام قبل از آن هنوز جنگ نازموده بود و با هیچ قهرمانی دست و پنجه نرم ننموده بود، با این حال چنان به قتل و کشتار مشرکین پرداخت که تا آن زمان کسی نظیر آن را به یاد نداشت، با وجود آنکه آن جمع، سالها در جنگها و پیکارها آزموده شده، سختیهای وافری تحمل کرده و با شجاعان بسیاری دست و پنجه نرم کرده بودند.

اما در جنگ احد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله پرچم را به مصعب بن عمیر از تیره‏ی بنی عبدالدار سپرد، و این اقدام حضرتش برای جلب قلوب قوم او انجام گرفت، خصوص آنکه پرچمدار مشرکین نیز از همان بنی عبدالدار بود، و مصعب جانبازی محیر العقولی از خود نشان داد و حق پرچمداری را ادا نمود تا آنجا که دست چپ و راستش قطع شد و پرچم را به سینه‏اش گرفت، اما دشمن نیزه‏ای از پشت بر او زد که به زمین افتاد و شهید گشت. بعد از آن

رسول خدا صلی الله علیه و آله لوا را به صاحب راستین آن، مولای متقیان سلام الله علیه سپرد و حضرتش در آن پیکار با کشتن پرچمداران کفر، چنان دلاوریهایی نشان داد و مقامات والایی را زیر گام نهاد که خلایق که هیچ، ساکنان ملأ اعلی حیران و شگفت ماندند. و چون مسلمین رو به هزیمت نهادند، حضرتش پروانه صفت گرداگرد وجود شریف حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله، در تحرک بوده و هر که قصد سوء بدیشان می‏نمود سرش را حواله‏ی شمشیر می‏ساخت. و جبرئیل چون این ایثارگری را مشاهده کرد گفت: این است مواسات و ایثار! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چرا که من، او از من است و من از او. جبرئیل گفت: و من هم از شمایم. و در آن هنگامه، صدای هاتفی شنیدند که می‏سرود:

لا سیف الا ذوالفقار

و لا فتی الا علی

شمشیری جز ذوالفقار نیست و جوانمردی چون علی علیه‏السلام نه. (17).

و نیز در جنگ خیبر چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله ضعف و فترت را در مسلمین و آثار پیروزی را در جبهه‏ی یهود، ملاحظه فرمود – و آن هنگامی بود که «آن دو مرد» که در روز اول و دوم جنگ پرچمدار جنگ گشتند جز شکست چیزی به ارمغان نیاوردند – حضرتش پریشاندل شد و فرمود:

فردا پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.

پس روز بعد جنگجویان مسلمان، بدین امید که آن سعادت ابدی، نصیبشان شده و به فتح و پیروزی نائل آیند، گردن کشیدند، اما مشاهده کردند که پرچم به پرچمدار اسلام: امیرالمؤمنین علیه‏السلام واگذار گشت.

اما در جنگ حنین، مسلمانان پیکاری از آن سخت‏تر ندیدند، بطوریکه زمین با آن همه وسعت، بر آنان تنگ گشت و جان به گلوگاهشان رسید، و خداوند هم آنان را به سبب فرارشان از جنگ و وانهادن حبیبش

خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله مورد عتاب و سرزنش قرار داد؛ که در این نبرد هم مولای متقیان صلوات الله علیه شجاعت و دلاوری بی‏مانندی از خود، در درهم شکستن نیروی کفر و دفاع از ذات مقدس حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله نشان داد، به طوری که نیروهای اسلام که رو به هزیمت نهاده بودند با ملاحظه‏ی این شهامت بازگشتند و به ستیز با کفار پرداخته، آنان را شکست دادند.

اما این پرچم که چنین آیت پیروزی اسلام را بر قله‏های شرک به اهتزاز در می‏آورد، بیست و پنج سال بسته ماند [و با خانه نشینی صاحبش آن هم گوشه‏ی انزوا گزید]، تا اینکه امیرالمؤمنین علیه‏السلام آن را در جنگ جمل، بار دیگر برافراشت و آن را به فرزندش محمد حنفیه سپرد و فرمود: این رایت رسول خداست که هرگز به زمین نیفتاده است. پس فرزند حیدر کرار آن را برگرفت در حالیکه لشکر به دنبالش در حرکت بود و قیس بن سعد بن عباده می‏سرود:

این پرچمی است که ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله در تحت آن پیکار می‏کردیم و جبریل امین هم یارمان بود. و آن کس که یارانی این چنین از گروه انصار دارد، اگر فرد دیگری با او نباشد زیانکار نمی‏شود. و ما آن قومی هستیم که چون عزم نبرد کنند دست بر شمشیرهای مشرفی برند و از پا نمی‏نشینند تا اینکه شهرها را در تحت اختیار خود گیرند. (18).

و این شیرزاده، فرزند علی مرتضی علیه‏السلام حق پرچمداری را به نیکی ادا نمود تا آنجا که فتح و ظفر را نصیب جبهه‏ی حق ساخت، همچنان که در جنگ نهروان نیز این وظیفه‏ی خطیر را به عهده داشت و پرچمدار لشکر امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود. (19).

و در جنگ صفین رایت همدانیان، در اختیار سفیان بن یزید بود و چون کشته شد برادرش عبید و بعد از او برادرش کرب و بعد از آنها به ترتیب عمیر بن بشیر، حرث بن بشیر و وهب بن کرب – که همگی در راه پرچمداری شربت

شهادت نوشیدند – آن را برگرفتند (20)، و در آن پیکار سهمگین پرچمداران چنان شهامتی از خود نشان دادند که اگر تقدیر گزیر ناپذیر الهی نبود، نام و نشانی از دستگاه سلطنت معاویه باقی نمی‏نهادند.

چنان بود که علمداران اهتمام شدید داشتند که همیشه علم را بلند و در فراز نگهدارند، چرا که آن سبب برپائی نیروهای رزمنده و نظام سپاهیان و مایه‏ی آرامش خاطر آنان بود، و لشکر از هم نمی‏گسست مگر به قتل صاحب رایت و سقوط پرچم.

با توجه به این سخنان است که به منزلت ابوالفضل علیه‏السلام و شهامت و شرف و غیرتمندی و دینداری و بزرگواری او پی می‏بریم، چرا که امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا با وجود دیگر برادرانش و با وجود افرادی از صحابه که از او بزرگتر به شمار رفته و در عین حال جانباز و ایثارگر هم بودند، پرچم را به عباس علیه‏السلام سپرد. و این امر بدان خاطر انجام گرفت که سیدالشهداء سلام الله علیه برادرش ابوالفضل علیه‏السلام را با کفایت‏ترین فرد برای حمل لوا، وفادارترین، رؤوف‏ترین، فراخواننده‏ترین آنان از حقوق پناهندگی و با ثبات‏ترین آنها در فراز و نشیب جنگ و دلاورترین آنان مشاهده می‏نمود. آری، پرچمدار کربلا، در اعتقاد برادرش امام صلوات الله علیه، در آن موقعیت خطیر چون شیر ژیان ثابت القلب و با طمأنینه بود. و این بیانی است که به سبب تنگی قافیه می‏گوئیم و الا شیر کجا و آرامش خاطر این قهرمان سالار تیزتک کجا؟

آری، شایسته‏ترین تشبیه که در شأن مقام ابوالفضل سلام الله علیه باشد آن است که بگوئیم او وارث صولت و شجاعت پدرش حیدر کرار صلوات الله علیه بود.

مزیت دیگری که عباس علیه‏السلام علاوه بر پرچمداری و مبارزه با دلاوران و استقبال ضربات پیکان و نیزه و شمشیر داشت آن بود که وی با پریشانی و محن بسیاری که از نواحی متعدد بر او وارد می‏شد – همانند مشاهده‏ی

بدنهای پاره پاره‏ی آن عزیزان خدا، و تشنگی شدید خود و اهل حرم و اطفال رنجدیده – مواجه بود که هر یک از آنها کافی بود که قهرمان نبرد را به ضعف کشانده و حتی باعث رویگردانی و فرار او از جنگ شود، اما فریادرس بنی‏هاشم علیرغم تمامی این مصائب با شجاعت و عزم تمام با یک دست پرچم نهضت حسینی را در اهتزاز نگاه می‏داشت و با دست دیگر با شمشیر برانش، پیک اجل را بر بالای سر آن بدسگالان به پرواز در می‏آورد. پس در این صورت شگفت نیست که این پرورده‏ی خاندان امامت، در آن صحنه‏ی پیکار حق و باطل، دست به کاری زند که عقلها را مبهوت و حیران نماید و همه‏ی دلیران با مشاهده‏ی سایه‏ی شمشیرش، روبه صفتانه، گریز پیشه سازند.


1) سیره‏ی ابن‏هشام، در حاشیه الروض الانف، ج 2، ص 56.

2) تاج العروس، ماده‏ی عقب.

3) التمدن الاسلامی، ج 1، ص 165.

4) تاج العروس.

5) کامل ابن‏اثیر، ج 1، ص 168.

6) تاریخ طبری، ج 1، ص 100، تاریخ ابن‏اثیر، ج 1، ص 26.

7) تهذیب شیخ طوسی، در باب نوادر از کتاب جهاد، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 266.

8) التمدن الاسلامی، ج 1، ص 166 در ص 168 همین کتاب از اهتمام فاطمیون به امر کشورداری و پرچمها و وسائل جنگی سخن رفته است. در این رابطه آنان بنایی در مصر بنیاد نهادند به نام «خزانة البنود» یعنی محل نگهداری پرچمهای بزرگ. در این مکان پرچمها، نشانها، سلاحها، زینها و لجامهای زرین و سیمین را پاسداری می‏نمودند و هر ساله مبلغ هشتاد هزار دینار صرف حفاظت از آن می‏کردند. زمانی که این بنا دچار حریق شد، خسارت وارده را هشتاد ملیون دینار برآورد نمودند. در میان آن پرچمها پرچمی بود به نام لواء الحمد.

9) حج، 39.

10) مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 2، ص 73، و ج 1 ص 166.

11) التمدن الاسلامی، ج 1، ص 166.

12) آثار الدول.

13) مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 2، ص 22.

14) تاریخ طبری، ج 7، ص 79.

15) نهج‏البلاغه، خطبه‏ی 124.

16) الصواعق المحرقة، ص 72.

17) تاریخ طبری، ج 3، ص 17؛ ابن‏اثیر، ج 2، ص 75؛ أغانی، ج 14، ص 17.

18) کتاب الجمل؛ تألیف شیخ مفید، ص 165.

19) اختصاص شیخ مفید.

20) رجال مامقانی؛ ذیل ترجمه‏ی سفیان بن یزید.