جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حدیث امام صادق

زمان مطالعه: 13 دقیقه

یکی از راههای شناخت منزلت والای ابوالفضل علیه‏السلام و صفات گرانقدر او، احادیث پیشوایان دین و ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام است، که عارف به ضمائر بندگان و واقف به شخصیت وجودی هر فرد می‏باشند. اما افسوس که بسیاری از این احادیث، به دست یغمای روزگار رفته و در حال حاضر از آنها نام و نشانی نیست. از جمله شیخ صدوق در «خصال» ج 1 ص 35 بعد از ذکر روایت حضرت سجاد سلام الله علیه در شأن ابوالفضل علیه‏السلام اظهار می‏دارد که تمام آن حدیث را در باب فضائل عباس علیه‏السلام در کتاب مقتل الحسین سلام الله علیه نقل می‏کند. و ظاهر امر آن است که در آنجا روایات بسیاری، در مناقب قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام آورده است، اما متأسفانه به سبب فقدان کتاب مزبور، آن اخبار هم به دست ما نرسیده است، و این مسأله‏ای شگفت نیست، که بسیاری از آثار و کتب ارزشمند ما به وادی فنا رفته است.

به هر حال، ممکن است که از آن احادیث، این حدیث باشد که در

»عمدة الطالب» از عالم بزرگ، ابی‏نصر بخاری، دانشمند نسب شناس، آورده شده که از امام صادق علیه‏السلام نقل می‏کند که فرمود:

کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیرة، صلب الایمان، جاهد مع أبی‏عبدالله، وابلی بلاء حسنا، و مضی شهیدا.

عموی ما عباس بن علی علیه‏السلام بصیرتی نافذ و بینشی عظیم، و ایمانی شدید داشت؛ در محضر امام حسین علیه‏السلام جهاد نمود و (در راه حضرتش) جانبازی و ایثاری تمام نمود و شهید درگذشت.

همچنین با توجه به زیارتی که حضرتش به شیعیان خود آموخته، و دارای سند صحیح و متفق علیه علمای شیعه است، ما به مقام بزرگ ابوالفضل العباس علیه‏السلام که دست کمی از مقام معصومین علیهم‏السلام ندارد، آشنا می‏شویم.

امام جعفر صادق علیه‏السلام در فراز نخست سلام اذن ورود حرم قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام می‏فرمایند:

سلام الله و سلام ملائکته المقربین و أنبیائه المرسلین و عباده الصالحین و جمیع الشهداء و الصدیقین، الزاکیات الطیبات فیما تغتدی و تروح علیک یا ابن أمیرالمؤمنین:

سلام خدا و سلام فرشتگان مقربش، و سلام پیامبران مرسل و بندگان شایسته‏اش و سلام تمامی شهداء و صدیقان، سلامهائی پاک و طیب، در صبحگاهان و شامگاهان بر تو باد ای فرزند امیرالمؤمنین.

در اینجا امام علیه‏السلام به سرچشمه‏ی سلام الهی که رحمت بی‏پایان و عنایات تمام نشدنی اوست، به سلام ملائکه‏ای که شاهد ارجمندی مردان بزرگ در ملأ اعلی و عالم قدس‏اند، به سلام پیامبرانی که تمامی افعال و رفتارشان بر اساس رضا و وحی خداوند است و به سلام صلحا و شهدا که پیرو راستین انبیاء و اوصیایشان بوده و یا به مشاهده‏ی حقایق عالم غیب نائل آمده‏اند علاوه بر معرفت و شناختی که از مقام و فضل و بزرگواری آن حضرت دارند، اشاره می‏فرماید، چرا که همگی این مقربان درگاه حق متعال با دعا و طلب

رحمت و سلام و تحیت بر ابوالفضل علیه‏السلام است که به بارگاه الهی تقرب می‏جویند، زیرا که می‏دانند این امر بهترین راه برای رسیدن به لقای محبوب لایزال است، و بدین لحاظ می‏باشد که این سلامهای آنان به نص حدیث، پاک و طیب به شمار می‏رود.

اما بنا به روایت ابن‏قولویه، در «کامل الزیارة» و الزاکیات الطیبات آمده است. که در این صورت مقصود، عنایات خاصه‏ی خداوند متعال است به قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام که به دعای کسی و اسباب عادی حاصل نشده و تنها انبیاء و جانشینانشان و شهدا و صدیقین بهره‏مند از آن مقامند؛ مقامی که از آن هر ولیی از اولیای حق نیست و فقط شامل خاصان درگاه الهی که غرق در جذبه‏ی عالم ملکوت و وارسته از تمام تعلقات، و فانی در ذات حق سبحانه و تعالی هستند، می‏شود.

از طرف دیگر، امام صادق علیه‏السلام در زیارت سرور مظلومان، اباعبدالله الحسین علیه‏السلام می‏فرمایند:

سلام الله و سلام ملائکته فیما تروح و تغدو و الزاکیات الطاهرات لک، و علیک سلام الملائکة المقربین و المسلمین لک بقلوبهم و الناطقین بفضلک…» (1).

سلام خدا و سلام فرشتگانش آن هنگام که شب می‏نمائی و صبح را بسر می‏بری بر تو باد؛ سلامهائی پاک و مطهر. و بر تو باد سلام ملائکه‏ی مقرب و آنان که به دلهایشان تسلیم تواند و سخنگوی فضائلت می‏باشند…

با توجه به این زیارت، که شبیه زیارت حضرت عباس علیه‏السلام می‏باشد، برای ما روشن می‏شود که منزلت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام، شبیه مقام سیدالشهداء صلوات الله علیه است.

سپس امام علیه‏السلام در ادامه‏ی زیارت سردار کربلا می‏فرمایند:

أشهد لک بالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النصیحة لخلف النبی المرسل:

شهادت می‏دهم که نسبت به جانشین رسول اکرم (امام حسین علیهما و آلهما

السلام) در مقام تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی، و در شأن وی وفا ورزیدی و خیرخواهی کردی.

در اینجا برای ابوالفضل علیه‏السلام، مقام تسلیم را که از رفیعترین مقامات سالکین و راهیان کوی محبوب یگانه؛ و گرانقدرتر از مرتبت رضا و توکل می‏باشد، برشمرده است؛ زیرا اعلی مرتبه‏ی رضایت هر فردی، از خدای تعالی این است که محبوب و خواسته‏ی حضرت حق سبحانه و تعالی محبوب و موافق طبع او باشد؛ و بنابراین، طبع در این منقبت ملحوظ است؛ و نیز بالاترین مراتب توکل آن است که آدمی خود را چنان در اختیار مشیت پروردگار قرار دهد که گویی پیکری بی‏جان در دست غسال است به طوری که هیچ اراده‏ای جز اراده‏ی خدا نداشته باشد، که در این‏جا شخص متوکل، فاقد اراده است. اما صاحب تسلیم از خود که هیچ، برای هیچ چیز دیگر در عالم، وجودی نمی‏بیند؛ او طبعی ندارد که موافق مشیت حق باشد یا مخالف، و نه نفسی که برخوردار از اراده باشد یا نباشد؛ بلکه او خیمه در ساحت قدس زده و از خود و همه‏ی تعلقات رسته است. و این مرتبت که فوق مقام توکل، و آن فوق مرتبه‏ی رضاست، جز به بصیرتی نافذ و وصول به برترین مراتب یقین – همان مرتبه‏ای که امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود:

لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا:

اگر پرده‏ها به کنار رود، به یقین من افزوده نمی‏شود، – حاصل نمی‏گردد.

اما درباره‏ی عناوین سه گانه‏ی «تصدیق و وفا و خیرخواهی«، شک نیست که امام علیه‏السلام منظورشان آن می‏باشد که ابوالفضل علیه‏السلام از والاترین درجات آن برخوردار بوده است، چرا که از تسلیم وجودی او سرچشمه می‏یافت. و تصدیق او چون نسبت به حجت زمان و نهضت حضرتش سلام الله علیه در آن هنگامه‏ی خطیر بود، همان مقام حق‏الیقین است؛ و همچنین است وفا و خیرخواهی او. زیرا وفای یک فرد نسبت به فرد دیگر، همانگونه که ممکن است به خاطر برادری و خویشاوندی و دوستی باشد، امکان دارد که به سبب معرفتی تمام نسبت به کسی که خداوند رعایت حق و حرمت او را بر امت واجب ساخته نیز

باشد. و از آنجا که امام صادق علیه‏السلام بالاترین مراتب سالکان راه خدا را – که آن مقام تسلیمی است که لازمه‏ی آن، مرتبت منیع حق الیقین است – برای ابوالفضل علیه‏السلام برشمرده است، لاجرم اعمالی که از او صادر شده بر اساس تصدیق و خیرخواهی بوده، و آن ایثار گریش در راه برادر نه از آن رو انجام گرفته که امام حسین علیه‏السلام برادرش یا فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله است، بلکه آن تسلیم و تصدیق و وفا و خیرخواهی که با جانبازی خود آنها را اثبات نمود، نبود مگر بدین خاطر که سیدالشهداء علیه‏السلام امام واجب الطاعه بود و باید فرمایش او را به سر و جان پذیرفت. و این منزلتی است عظیم که عمل بر اساس آن – هر چند که بر پایه‏ی دیگر موارد یاد شده هم باشد مورد تقدیر است – جز توسط صاحبان نفوس قدسیه که به درجه‏ی عصمت نائل آمده‏اند انجام نپذیرد.

تأیید بر این مطلب، آمدن عبارت «برای جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله» به دنبال آن سه منقبت است، چرا که اگر قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام بدان نیت عمل نمی‏کرد و اگر منظور امام این معنا نبود، می‏فرمود: «برای برادرت«، یا «برای حسین علیه‏السلام«، «یا برای فرزند امیرالمؤمنین علیه‏السلام«؛ پس این تعبیر که «برای جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنان نمودی«، تنها نشانگر آن است که ابوالفضل علیه‏السلام بدان علت که برادرش امام واجب الطاعه بود، در راهش جانبازی نموده است. و این صفتی است که جز صاحبان بصیرت و دارندگان همت بلند و بلند آوازگان کرامت و حریت بدان دست نیازند.

سپس از اینکه امام علیه‏السلام تنها حضرتش را در میان سایر شهیدان به این خطاب مخاطب فرموده که:

لعن الله من جهل حقک، و استخف بحرمتک.

خدا لعنت کند آن را که حق تو را نشناخت و حرمت تو را پاس نداشت.

پی می‏بریم که سایر شهدا به این میزان از فضیلت دست نیافته‏اند هر چند هر کدام را حق و حرمتی بسزا ثابت است، و تنها زاده‏ی امیرالمؤمنین علیهماالسلام است که معارفش وسیع‏تر و ایمانش پایدارتر بوده، از این رو او را بر عهده‏ی دین و امت حقی برجاست که قابل انکار نیست، و با توجه به

این دو حق است که جاهل به حق او و هر کسی که حرمتش را پاس نمی‏دارد مستحق لعن و نفرین گردیده است. آری، شهدای دیگر هر چند در جانبازی و فداکاری راه اخلاص پیمودند و این عمل آنان از طهارت درون و معرفت به حق امام علیه‏السلام سرچشمه می‏گرفت و از همین رو حقوق و احترام ویژه‏ای دارند، ولی حق و حرمت عباس علیه‏السلام را در این میان والایی و اوجی دیگر است، که او در راه جانبازی و فداکاری برای برادرش امام مظلوم علیه‏السلام از هیچ دریغ نورزید و این مقام شامخ برای او ثابت است و این – به تصریح امام صادق علیه‏السلام – به جهت بینش عمیق و صلابت ایمان حضرتش می‏باشد.

سپس امام صادق علیه‏السلام در زیارت داخل حرم قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام می‏فرمایند:

أشهد و اشهد الله أنک مضیت علی ما مضی به البدریون:

گواهی می‏دهم و خدا را گواه می‏گیرم که تو همان راهی را که جنگاوران و شهدای بدر رفتند پیمودی.

در اینجا تشبیه به بدریون برای تقریب اذهان به بصیرت نافذ حضرت ابوالفضل علیه‏السلام است، زیرا مجاهدان بدر از چنان بینش و بصیرتی برخوردار بودند که علیرغم ضعف خود و کمی نفرات و تجهیزات، و در حالی که دو اسب – یکی از آن مرثد بن ابی‏مرثد غنوی و دیگری از آن مقداد بوده – و هفتاد شتر – که دو نفره یا سه نفره سوار می‏شدند – بیشتر نداشتند (2)، با سران شرک رویاروی شده و همگی – جز تعداد اندکی که قلبشان زنگار گرفته بود – با قوت ایمان و سلاح بصیرت در زیر پرچم نبوت به استقبال مرگ رفته و شمشیرهای قریش را درهم شکسته و و دلیرانشان را به خاک نشاندند، و با امداد سه هزار از ملائکه (3) آنان را یا کشتند، و یا اسیر کردند و یا آواره ساختند؛ و بدین ترتیب به اولین پیروزی که پایه‏های اسلام را قوی و توانمند ساخت نائل آمدند.

اما در شهیدستان کربلا جنگ چهره‏ای دیگر داشت و دریای خون بود که موج می‏زد؛ و به گفته‏ی شاعر عرب:

و للأخطار وجه مکفهر

یشیب لهوله المردی الغلام‏

تری الأبطال من فرق سکاری‏

یدار من الردی فیهم مدام‏

هنگامه‏های خطرناک چهره‏ای عبوس و هول انگیز دارد آنگونه چهره‏ای که از رعب و ترس آن پسران نورس پیر می‏شوند.

در آن هنگام دلیران را می‏بینی که از خوف و هراس مستند، و این شراب مرگ است که در میان آنان گردش داده می‏شود و مستشان می‏سازد.

و در کربلا پیروان جبهه‏ی حق، بدون انتظار هیچ امداد الهی و بدون چشمداشت هیچ نیروی ذخیره‏ای، با عطشی جانگداز و ناله‏ی اهل حرم از پشت سرشان، با سعه‏ی صدر و دلهائی آرام بر لشکر عظیم کفر حمله برده و کوههای آهن را از جا برکندند. و آن نفوس پاکیزه، در این پیکارشان تسلی نمی‏یافتند مگر اینکه شجره‏ی ملعونه‏ی بنی‏امیه را از بیخ و بن برکنند، و در این راه خون خود را نثار کردند تا چون مایعی سوزان آتش به خرمن هستی آن دشمنان دین اندازند.

و تاریخ گواهی می‏دهد که بنی‏امیه بعد از واقعه‏ی عاشورا، به فلاکت و بدبختی افتادند و سرانجام بعد از مدت زمانی، آثار ننگینشان از صحنه‏ی روزگار محو گشت. و به این ترتیب واضح است که عاشورا، آن جاهلیت دومی را که به دست امویان شکل می‏گرفت درهم پیچید و پیروزی و تجدید حیاتی دیگر از آن اسلام ساخت، [که فرموده‏اند:

الاسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء:

اسلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشأت گرفت و از حسین علیه‏السلام بقا یافت. (مترجم(]

و سیدالشهداء علیه‏السلام هم به همین مطلب اشاره می‏فرماید آن هنگام که از کربلا به بنی‏هاشم مرقوم فرمود:

من لحق بنا منکم استشهد، و من تخلف لم یبلغ الفتح (4).

هر که از شما با ما پیوست شهادت در انتظارش است، و هر که نپیوست به فتح و ظفر دست نمی‏یابد.

در اینجا مقصود امام علیه‏السلام از فتح، آثار نهضت مقدسش می‏باشد که پایه‏های کفر و الحاد را در هم شکست و خار و خاشاک باطل را از راه شریعت مطهر زدود، و با تحمل رنج و شکنجهای فراوان، دین جدش را احیا نمود.

و خواننده‏ی نیک اندیش با پیجوئی و کنکاش در واقعه‏ی کربلا به خوبی آگاه می‏شود که قمر بنی‏هاشم بعد از برادرش سیدالشهداء علیهماالسلام شخصیت درجه دوم نهضت عاشورا می‏باشد و این سردار بود که از دیگر یاران حضرتش سلام الله علیه حفاظت و امداد می‏نمود.

همانگونه که شخص محقق، با نگرشی دقیق و به ایثارگران جبهه‏ی حق درمی‏یابد که آنان علیرغم آنکه نسبت به مجاهدان جنگ بدر، امید کمتری به مدد و کمک رسانی داشتند، و بلکه باید گفت هیچ امیدی نداشتند، از تعداد کمتری برخوردار بودند و در سختی و تنگنای بیشتری قرار داشتند، با این حال چنان شجاعت و جانبازی از خود نشان دادند که تاریخ از خود به یاد ندارد. و این علاوه بر آن است که در اینجا دشمن از نفرات و تجهیزات بسیار فزونتری برخوردار بود، چرا که آنان زیر نظر دولتی متحد و نیرومند جنگ می‏کردند که به آنان نیرو و پشتیبانی می‏رساند. به خلاف غزوه‏ی بدر که دشمن گروههائی از قبائل گوناگون عرب بودند که آنان را کینه و نخوت علیه اسلام متحد ساخته بود و احتمال بسیار می‏رفت که با مغلوب شدن آنها، اتحادشان از هم گسسته شود، زیرا قریش از آنجا که تصور می‏نمود مسلمانان عده‏ای ضعیف و ناچیزند و به آسانی در معرض نابودی، اندیشه‏ی کمک رسانی بعدی از دیگر قبائل را نکرده بود.

بنابراین مشخص است که روز عاشورا اصحاب سیدالشهداء علیه‏السلام در تنگنا و شدت بیشتری قرار داشتند و رنج و شکنج فزونتری بر آنان وارد شده

است؛ و مسلم است که پاداش و فضیلت هر مجاهدی به اندازه‏ی مشقتی است که تحمل می‏کند، و از این رو شهدای کربلا برتر از شهدای بدرند.

اما سخن امام سلام الله علیه در تشبیه شهدای کربلا به سلحشوران بدر – همانگونه که قاعده‏ی تشبیه است – موجب برتری آنان بر ایشان نمی‏شود و حضرت آن مثل را، برای تقریب ذهن بیان داشته‏اند، چنان که خدای متعال فرموده است:

مثل نوره کمشکوة فیها مصباح… (5).

نور او بسان چراغدانی می‏باشد که در آن چراغی است.

در صورتی که نور الهی کجا و چراغ و چراغدان کجا! اما از آنجا که چشمها یارای دیدن آن نور اقدس را ندارند و تنها بصیرتها می‏توانند بدان دست یازند، خداوند سبحان آن مثل را برای تقریب اذهان زده است؛ که در این کلام امام علیه‏السلام نیز همین منظور رعایت شده است.

شاهد بر این امر، ادامه‏ی زیارت است که حضرت سلام الله علیه می‏فرمایند:

فجزاک الله أفضل الجزاء و أکثر الجزاء و أوفر الجزاء و أوفی جزاء أحد ممن وفی فی بیعته و استجاب له دعوته و أطاع ولاة أمره:

پس خداوند برترین و بیشترین و وافرترین و کامل‏ترین پاداش کسی را از میان آنان (مجاهدین و شهدای در راه خدا) که به پیمانشان وفا نمودند، دعوت او را پذیرفتند و از ولی امر خود اطاعت کردند، به تو ارزانی فرماید.

در حالی که اگر در میان مجاهدان، فردی فضل و بهره‏ای فزونتر از عباس علیه‏السلام داشت، این دعا یا این سخن، کلامی بیهوده و خارج از میزان عدل بود، و منزه است کلام معصوم که چنین باشد!

بنابراین مشخص است که هیچیک از ایثارگران جبهه‏ی حق، از سردار کربلا فضیلت و پاداش بیشتری نداشته و از وفای فزونتری برخوردار نبوده‏اند، مگر ائمه‏ی معصومین علیهم‏السلام که به دلیل دیگری از این عموم خارجند.

در اینجا ابوالفضل علیه‏السلام از منزلت دیگری برخوردار است که امام صادق علیه‏السلام آن را ویژه‏ی وی بر شمرده است، آنجا که می‏فرماید:

أشهد أنک قد بالغت فی النصیحة، و أعطیت غایة المجهود، فبعثک الله فی الشهداء، و جعل روحک مع أرواح السعداء، و أعطاک من الجنان أفسحها منزلا و أفضلها غرفا:

شهادت می‏دهم که محققا تو در خیرخواهی، سر حد تلاش را نمودی و نهایت کوشش را انجام دادی. پس خداوند تو را در جمع شهدا، و روحت را با ارواح نیکبختان قرار داد و وسیعترین منزل و برترین غرفه را در بهشت به تو ارزانی فرمود.

در اینگونه موارد مقصود از «مبالغه» رسیدن امر به حدود لازمه‏ی آن است، و این معنی در استعمالات عرب و محاورات آنان بسیار رائج است. و شک نیست که هر یک از شهدای کربلا، در طریق جانبازی بس مبالغه و تلاش نمودند و در آنچه برایشان واجب بود کوتاهی نورزیدند، و بر این امر شواهد بسیاری از اقوال و افعال آنان است که متذکر آنها نمی‏شویم.

از طرف دیگر مسلم است که کار نیک از لحاظ کمیت و کیفیت، به مقدار معرفت انسان سنجیده می‏شود. از این رو است که آن که از مقام رفیعی در معرفت برخوردار است و بر بلندای ایمان نشسته، لاجرم باید بیشترین تلاش خود را در آن هنگام نماید، و هر مقدار هم که نبرد به درازا کشد او باید به بهترین وجه، در عمل، معرفت خود را به خدا و حجت زمان اثبات سازد.

این در مورد جهاد ظاهر بود، اما درباره‏ی جهاد باطن هم چنین فرد گرانقدری می‏بایست پیوسته با نفس اماره در ستیز بوده، شوکت نفسش را درهم پیچد، حمله‏هایش را دفع نماید و بر این مرکب سرکش لجام تقوا زند. همچنان که باید آن را به طاعت پروردگار ریاضت دهد و نفس را در طول حیات خود، به لوازم مشکل آن ملزم سازد.

البته در این دو پیکار درونی و بیرونی، عمل باید همراه با صفات ارزشمندی چون قصد قربت و اخلاص که منبعث از محبت به ذات حق و

معرفت شایستگی خداوند برای طاعت و عبادت، و شناخت نعم الهی که واجب است شکر آنها را ادا نمود، و بر اساس خشیت خداوند که از عظمت او در قلب پدید می‏آید و امثال این ویژگیهای نفسانی باشد.

کوتاه سخن: همانگونه که مراتب ایمان و معرفت متفاوت است، مراتب عمل هم گوناگون است و بینش صاحب هر کردار در عملش سنجیده می‏شود.

با توجه به این سخنان، شک نیست که هر یک از شهیدان دشت نینوا هر چند که منتهای جانبازی و ایثار را نموده باشد، اما شهید علقمه از آنجا که بصیرتش نافذتر، علمش فزونتر، ایمانش پایدارتر، گستره‏ی کردارش وسیعتر، هدفش والاتر و حدود وجودیش فراتر می‏باشد، بدین خاطر است که امام صادق علیه‏السلام او را با خطاب «مبالغه در خیرخواهی» ستوده‏اند. و این فضیلتی، مختص به قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام است، چرا که آن مراتب بلند یاد شده در دیگر شهدای همرزم او یافت نمی‏شود.

و بسا که به سبب این مراتب سه گانه است که حضرتش را حقی بر دین و امت لازم آمده و حرمتی غیر قابل انکار ثابت گردیده است، و شایسته‏ی این گشته که امام علیه‏السلام در اذن ورود خطاب به وی بفرمایند:

لعن الله من جهل حقک و استخف بحرمتک:

خدا لعنت کند کسی را که حق تو را نشناسد و مقام تو را سبک بشمارد.

در اینجا درجه‏ای عظیمتر و مقامی منیعتر سردار کربلا دارد که امام صادق علیه‏السلام در زیارت خود می‏فرمایند:

و رفع ذکرک فی العلیین:

خداوند یاد تو را در ملأ اعلی بلند ساخت.

و این از آن رو است که احیاگر اسلام: ابوالفضل العباس علیه‏السلام آن گونه در راه دین جانبازی نمود که با فرق غرقه به خون، به لقای الهی شتافت و به شهادتی نائل آمد که ساکنان عالم قدس: پیامبران، معصومین علیهم‏السلام، ملائکه‏ی مقربین، حور و ولدان و ارواح مقدسه‏ی مؤمنین و مؤمنات را غرق شگفتی

و اعجاب نمود، و او در حالی به سوی آنان عروج نمود که آن ارواح پاکیزه با چهره‏هائی شکفته او را به سعادت جاودان و نعیم ابدی مژده می‏دادند.

آری، عباس علیه‏السلام، در آن سیر متعالی خود همراه با نور عصمت، صفای علم، هیبت و عظمت، سیمای جلالت، جمال تقوا، سرور مهر و لطف الهی، فروغ نظر به جمال سرمدی، شکوهمندی طاعت، نیک سیمائی، جانبازی، قرب فداکاری و شکوفائی علم و عمل به لقای خداوند متعال نائل آمد. و یاد او را در آن مجلس ناستودنی قدسیان مقامی بلند و والاست و امام صادق علیه‏السلام او را به ویژگی خداوند یادت را در ملأ اعلی بلند ساخت می‏ستایند.

پس غرض امام علیه‏السلام از این تعبیر همان است که ما گفتیم، نه صرف صعود یاد و نام حضرتش به عالم قدسیان، که این شایسته‏ی هر انسان صالحی در عالم وجود است و اختصاصی به آنحضرت ندارد. بلکه تمام شأن و مقام آن است که نام والای حضرتش را بلندی و اوجی باشد که هر دیده‏ای با نظر اجلال و شکوه بدو نگریسته، با گوش تقدیر و سپاس آن را بشنود و دلها تقدیس او را در خود جای دهند. و اگر مقصود امام علیه‏السلام تنها عروج نام و یاد حضرتش به آن عالم قدسی بود، در خطاب خود می‏فرمود: و رفع ذکرک الی علیین، یعنی: خداوند نام تو را تا عالم قدسیان بالا برد. اما چون مقصود امام علیه‏السلام بالا رفتن نام حضرتش در میان سدره نشینان عالم قدس بوده است، عبارت را با «فی ظرفیت مساوی در» ذکر نموده، فرمود: فی علیین.

علامه‏ی مجلسی در مجلد مزار «بحار» ص 165، به نقل از کتاب «مزار» شیخ مفید و «مزار» ابن مشهدی از امام صادق علیه‏السلام روایت می‏کند که در زیارت خود خطاب به ابوالفضل علیه‏السلام فرموده‏اند:

لعن الله امة استحلت منک المحارم، و انتهکت فیک حرمة الاسلام:

خداوند لعنت کند مردمی را که محارم الهی را در شأن تو حلال شمردند و با کشتن تو حرمت اسلام را زیر پا نهادند.

این کلام شریف ما را به منزلتی عظیم از قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام که فوق درجه‏ی عصمت است واقف می‏سازد، زیرا همانند این خطاب را درباره‏ی

هیچ یک از شهدای کربلا نمی‏یابیم، با وجود آن که آنان به برترین مرتبه‏ی فضل و برتری رسیده‏اند که دیگر شهدا بدان دست نیازیده‏اند، تا آن جا که امام علیه‏السلام در زیارت نیمه‏ی رجب می‏فرماید:

السلام علیکم یا مهدیون، السلام علیکم یا طاهرون من الدنس:

سلام بر شما ای هدایت شدگان، سلام بر شما ای پاکان از پلیدی.

همچنان که می‏فرماید:

طبتم و طابت الأرض التی فیها دفنتم:

شما پاک و طیب هستید و زمینی که در آن دفن گشتید پاک و طیب شده است.

بلکه آن خطاب در مورد علی اکبر علیه‏السلام که هیچ شکی در عصمتش نیست وارد نشده است. از اینجا معلوم می‏شود که عباس علیه‏السلام منزلت و مقامی دارد که قریب به مقامات ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام است و همانگونه که اسلام بدانان حفظ می‏شود و با شهادتشان حرمت دین زیر پا نهاده شده، همانطور هم به سبب وجود او اسلام حفظ گشته و با شهید شدنش، حرمت دین از میان رفته است، و این مقامی فوق عصمت است که در مورد آن حضرت انتظار می‏رود.


1) مجلد مزار بحارالأنوار، ص 148؛ به نقل از کامل الزیارة.

2) شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن ابی‏الحدید، ج 3، ص 319 و 320.

3) آل عمران، 124.

4) کامل الزیارة، ص 75.

5) سوره‏ی نور، 34.