جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یقین سرشار

زمان مطالعه: 4 دقیقه

حضرت ابوالفضل علیه‏السلام یکی از افراد شایسته و برجسته‏ی خاندان امامت بود، از این رهگذر همه‏ی فضائل برجسته با سرشت او آمیخته بود، که در خاندان نبوت و امامت پرورش یافته بود و همه‏ی شرافتهای نبوت و فضیلتهای خلافت را به ارث برده بود، همه‏ی دانشها به این خاندان انتظام پیدا می‏کرد و ترازوهای سنجش عمل به این خاندان اعتدال می‏یافت و همه‏ی مجالس به نقل ویژگیهای این بزرگواران آراسته بود.

آری حضرت ابوالفضل علیه‏السلام بر اریکه‏ی شرف و فضیلت تکیه داده بود و شکوه و هیبتش مجالس و محافل را پر می‏کرد و زیبائی زاید الوصفش دیده‏ها را خیره می‏ساخت و یاد شایستگیهایش گوشها را نوازش می‏داد و محبتش در اعماق دلها ریشه دوانیده بود و همه‏ی وجودش از علم و عمل و شرف و بزرگواری مالامال بود.

شناخت دقیق و احاطه‏ی کامل به یقین ثابت و بینش عمیق حضرتش از دو راه ممکن است:

اول: بررسی دقیق در حالات او و مواردی که پیش تاخته یا بر جای مانده، انتقام گرفته یا چشم پوشیده، کجا نرمش نشان داده و کجا خشمگین شده است. و البته شخص پژوهشگر، باید خود بتواند میان رأی و انتخاب والا و لغزشگاههای فکری فرق بگذارد و به درجات بردباری و مهلکه‏های ستیزندگی بصیرت کافی داشته باشد.

دوم: گزارشهای کسانی را که کاملا بر این امور وقوف یافته و دانش گسترده‏ای در این زمینه دارند جمع نموده و تنظیم کند و از آنها نتیجه گیری نماید؛ یا با آموزش الهی به این امور پی ببرد یا از کسانی که از این گونه تعلیم برخوردارند استفاده نماید.

قمر منیر بنی‏هاشم سلام الله علیه با قابلیت ذاتی و کسبی خود به عالیترین مقام بصیرت در دین و یقین در شناخت راه یافت و همه‏ی معارف عالیه‏ی دینی و اخلاقی را با تیزبینی و ژرف نگری خاصی بیاموخت.

او مسائل را از پشت پرده تماشا نمی‏کرد، بلکه دیدگان نافذ او پرده‏ها را می‏شکافت و به اعماق حقایق راه می‏یافت و واقع را آنچنان که هست می‏دید، از این رو در راه هیچ چیزی فداکاری نمی‏کرد جز با علم ثابت و یقین استوار و ایمانی که هیچ شکی با آن نیامیخته بود:

سر أبیه و هو سر الباری‏

ملیک عرش عالم الأسرار

وارث من حاز مواریث الرسل‏

أبوالعقول و النفوس و المثل‏

و کیف لا و ذاته القدسیة

مجموعة الفضائل النفسیة

او آئینه‏ی پدر، پدر آئینه‏ی پروردگار و نشسته بر اریکه‏ی جهان اسرار بود.

او وارث پدری است که وارث همه‏ی میراثهای پیامبران و پدر عقل و روح و مثالهای ملکوتی است.

چگونه چنین نباشد که ذات شریف او مجموعه‏ی همه‏ی فضائل برجسته‏ی جهان هستی است.

ابوالفضل علیه‏السلام عراقی‏ها را به خوبی می‏شناخت و به ویژه مردم کوفه را در عهد پدر بزرگوارش و برادر گرامی‏اش امام حسن مجتبی علیه‏السلام، خوب آزموده بود و می‏دانست که آنها چگونه بر خواستها و آرزوهای خود گرد آیند و در برابر متاعی اندک تسلیم شوند و پراکنده گردند. و می‏دانست که بنی‏امیه از جهت نیرو چقدر نیرومند و در خونریزی چقدر بی‏باک هستند و می‏دانست که حامیان برادرش چقدر اندک و کم نیرو هستند. اگر حضرت ابوالفضل علیه‏السلام از بصیرت کامل در دین برخوردار نبود، طبیعی بود که به طرف سپاه دشمن کشیده

می‏شد و در آن صورت به مال و منال، و جاه و مقام می‏رسید، و حداقل می‏توانست بیطرف باشد و از خطر در امان بماند.

ولی ابوالفضل که اسوه‏ی تقوا و فضیلت، و از جهت بصیرت در دین در حد اعلی بود، هرگز رغبتی به جاه و مقام نداشت و تنها هدفش پیوستن به برادر بزرگوارش سالار شهیدان حضرت حسین علیه‏السلام بود و در این راه هر گونه پیشامد تلخی را به جان خریدار بود.

حضرت ابوالفضل حقایق بسیاری در مورد حوادث کربلا از پدرش و برادرانش شنیده بود و مطالبی هم از رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای او نقل شده بود و همه را در برابر دیدگان داشت. از این رهگذر هرگز لحظه‏ای از برادرش جدا نمی‏شد و هر چه پیش می‏رفت احساس می‏کرد که خبرهای غیبی که در این رابطه شنیده، عینیت پیدا می‏کند. و لذا با هر رخدادی بر یقین او افزوده می‏شد و حوادث برای او قابل پیش‏بینی می‏گشت.

هنگامی که خبر شهادت مسلم بن عقیل به آنها رسید، بسیاری از همراهان سست عنصر متزلزل شدند و به چپ و راست گرائیدند و از پیرامون سالار شهیدان سلام الله علیه پراکنده شدند (1)، جز کسانی که خداوند به آنها حق الیقین عطا فرموده بود که در رأس آنها حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام بود؛ که این رویدادها آنها را در عزم خود راسختر می‏کرد، زیرا که خود را به مقصود و مطلوب خود نزدیکتر احساس می‏کردند.

هر چه این کاروان به کوفه نزدیکتر می‏شد خبرهای نگران کننده‏ای از وضع کوفه می‏شنیدند، که از مجموع آنها معلوم می‏شد که مردم کوفه از عهد خود برگشته‏اند و هرگز به یاری آنها نخواهند شتافت. ولی این خبرها در عزم ثابت و اراده‏ی راسخ آنها هیچ تأثیر نامطلوبی نمی‏گذاشت، بلکه برای رسیدن به سر منزل مقصود با شتاب بیشتری راهها را طی می‏کردند، و برای در آغوش کشیدن نیزه‏ها و شمشیرها بیش از شتاب عاشق برای وصال معشوق شتاب می‏کردند. قافله سالار این کاروان بعد از امام حسین سلام الله علیه حضرت

ابوالفضل علیه‏السلام بود.

رکب حجازیون بین رحالهم‏

تسری المنایا أنجدوا أو أتهموا

یحدون فی هزج التلاوة عیسهم‏

و الکل فی تسبیحه یترنم‏

قافله‏ی حجازی پیش می‏تازد و مرگ نیز همراه آنها حرکت می‏کند به هر سرزمینی که وارد شوند، نجد یا تهامه و مکه.

با نغمه‏ی شورانگیزی برای اشتران خود حدو می‏خوانند که با حدوی خود نغمه‏ی تسبیح می‏سرایند.


1) لهوف، ط صیدا، ص 41.