جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقام سقایت (2)

زمان مطالعه: 11 دقیقه

آب مایه‏ی حیات عالم است و هیچ جزئی از اجزاء موجودات زنده نیست مگر اینکه در رشد و بقای خود نیازمند آب است. چنانکه خداوند متعال می‏فرماید:

و جعلنا من الماء کل شی‏ء حی (1).

و حیات هر موجود زنده‏ای را، از آب قرار دادیم.

زمانی قیصر روم برای معاویه شیشه‏ای فرستاد و از او خواست که در آن از هر چیزی قرار دهد. معاویه متحیر ماند و در کشف این معما از ابن‏عباس، که می‏دانست جرعه نوش بحر علم امیرالمؤمنین علیه‏السلام است، یاری جست. ابن‏عباس گفت: در آن آب بگذار که خداوند فرموده:

و حیات هر موجود زنده‏ای را از آب قرار دادیم.

چون معاویه چنین نمود و شیشه‏ی آب را به روم فرستاد، قیصر در شگفت شد و بر تیزهوشی حل کننده‏ی آن معما آفرین گفت (2).

آری، اهمیت عظیمی که آب در نقش حیات دارد بر همگان آشکار

است. از طرف دیگر، کسی که به آب دادن و سقایت روی آورده و ارائه‏ی این ماده‏ی حیات در نهاد او جای گرفته باشد، از فضیلت و برتری خاصی برخوردار بوده و به غریزه‏ی ارزشمند مهر و عطوفت آراسته است. و هیچ بخششی چون سیراب ساختن دیگران، پرده از لطف و احسان انسان برنمی‏دارد؛ هر چند که در این امر تفاوت مراتب نسبت به آب دادن به موجودات عالی یا دانی ملحوظ است. به هر جهت، کسی که این رمز حیات را به دیگران عطا می‏نماید، برخوردار از شرف و شهامت بوده و دوست دارد که امثال او نیز از حیات بهره‏ور باشند؛ و شخص عطوف و مهربانی است که برای دستگیری و سیراب ساختن همنوعان خود منتی ننهاده و در این مورد بر خود هیچ رنج و زحمتی نمی‏یابد.

و شرع اقدس هم که می‏بینیم بر امر سقایت تأکید اکید می‏نماید، بر آن است که از یک طرف مردم را به نمودهای تابناک فطرتشان رهنمون سازد و امت را آگاه نماید که دین هماهنگ با نفسیات بشری و غرائز طبیعی است، و از طرف دیگر می‏خواهد آنان را ارشاد کند که سیراب ساختن، تنها یک عمل طبیعی صرف نیست، بلکه عملی است که به یقین مورد رضای خداوند بوده و سبب تقرب آنان به بارگاه کبریائی او می‏شود و ثواب عظیمی در سرای آخرت برایشان مهیا می‏گردد.

در این مورد احادیث گوناگونی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام وارد شده که بیانگر فضیلت آب رسانی به دیگران است، چه حیوان و چه انسان، خواه مؤمن و خواه کافر، چه نیاز مبرم به آن باشد یا نباشد؛ از جمله حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏فرمایند:

أفضل الأعمال عندالله ابراد الکبد الحری من بهیمة و غیرها (3).

برترین اعمال نزد خداوند، خنک ساختن جگر سوزان است، خواه حیوان باشد یا غیر حیوان.

در حدیث دیگر از حضرتش آمده است که:

هر چند که این سقایت در جائی صورت پذیرد که آب باشد. زیرا که این عمل، سبب ریزش گناهان بسان ریزش برگهای درخت می‏شود (4).

و در حدیث دیگر نبوی آمده است:

خداوند به اندازه‏ی هر قطره‏ای که می‏بخشد، همیانی بزرگ (مملو از طلا و نقره) در بهشت به او عطا می‏نماید، و او را از شراب سر به مهر فردوس برین، سیراب می‏سازد. و اگر در بیابانی به کسی آب دهد، با پیامبران وارد بر حوض‏های قدس خواهد شد (5).

همچنین، مردی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله از عملی که او را به بهشت نزدیک سازد جویا شد. حضرت فرمودند:

مشکی نو بخر و آنقدر آن را پر از آب ساز و با آن دیگران را سیراب ساز تا مشک پاره شود. با این کار است که عملی بهشتی انجام داده‏ای (6).

امام صادق علیه‏السلام فرمودند:

من سقی الماء فی موضع یوجد فیه الماء کان کمن أعتق رقبة، و من سقی الماء فی موضع لا یوجد فیه الماء کان کمن أحیی نفسا، و من أحیاها فکأنما أحیی الناس أجمعین (7).

کسی که در جائی که آب یافت می‏شود به سیراب ساختن دیگران بپردازد، مانند کسی است که بنده‏ای آزاد ساخته است، و کسی که در مکانی که آب نیست دیگری را سیراب سازد، مانند کسی است که انسانی را حیات بخشیده، و کسی که انسانی را زنده دارد، گوئی که همه‏ی مردم را حیات بخشیده است.

این احادیث دلالت بر اهمیت سقایت – که سبب حیات عالم و استمرار نظام وجود است – دارد. و بر این اساس است که تمامی مردم بدون

هیچ امتیاز و استثنائی در بهره‏وری از آب یکسانند و این نعمت الهی نمی‏تواند تنها در انحصار یک گروه قرار گیرد. چنانکه امام صادق علیه‏السلام، در مقام بیان رابطه‏ی آب با زندگی، چون کسی از ایشان پرسید که طعم آب چیست، فرمودند:

طعم حیات و زندگی (8).

از این لحاظ است که سقایت در شریعت مقدس اسلام، از شریفترین دستورات دین محسوب گشته، و این اهمیت به سبب نقش فوق العاده‏ی آن را حیات و بقای آدمیان است.

و سقایت در نزد عرب عمل گرانقدری بود که کسی به آن نمی‏پرداخت مگر اینکه برخوردار از شرف و سیادت بوده و بزرگ و پیشوای قوم خود به شمار می‏رفت؛ همچنان که اجداد رسول اکرم صلی الله علیه و آله این مهم را به عهده داشتند و قریش پذیرای این منصب آنان بود. از جمله قصی در هنگام زیارت کعبه توسط اعراب، به سیراب ساختن آنان می‏پرداخت و شربتی از آب و مویز، یا شیر فراهم می‏ساخت و بدانان می‏نوشانید (9).

در زمان قصی، مکه آب نداشت و مردم آب مصرفی خود را از چاههای خارج مکه به شهر حمل می‏نمودند. اما قصی برای نخستین بار چاهی در مکه – در محلی که بعدها خانه‏ی ام‏هانی (خواهر امیرالمؤمنین علیه‏السلام) قرار گرفت – حفر نمود و آن را عجول نامید، و این نخستین آبشخواری بود که در مکه حفر شد، و اعراب می‏آمدند و از آن آب برمی‏گرفتند و این نغمه را ترنم می‏کردند که:

نروی علی العجول ثم ننطلق‏

ان قصیا قد وفی و قد صدق‏

ما از چاه عجول سیراب می‏شویم و بازمی‏گردیم، همانا قصی به وعده‏اش وفا نمود و صدق و راستی را بکار برد.

سپس این بزرگمرد چاهی دیگر حفر نمود و آن را سجله نامید و درباره‏اش گفت:

أنا قصی و حفرت سجلة

تروی الحجیج زغلة فزغلة (10).

من قصی هستم و چاه سجله را حفر نمودم، تا اینکه زائران خانه‏ی خدا به نوبت درآیند و از آن سیراب شوند.

بعد از قصی، هاشم نیز در موسم حج حوضچه‏هائی از چرم در کنار زمزم برپا می‏ساخت، و به منی نیز که آب کم بود، آب حمل می‏نمود، تا زائران در آن هوای سوزان تشنه نمانند. (11) همچنین هاشم هم چاهی حفر نمود، و آن را بذر نامید (12) و گفت که آن برای همگان است و کسی حق ندارد دیگران را از آن منع نماید (13).

عبدالمطلب هم مسؤولیت و وظائف پدر و اجدادش را به دوش می‏کشید و از جمله برای امر سقایت، اهمیت خاصی قائل بود و چون چاه زمزم را حفر نمود و آب آن فراوان شده بالا آمد، آن را برای مردم سبیل کرد، اعراب هم چاههایی را که در خارج مکه بود وانهادند و به سبب نزدیکی زمزم به مسجدالحرام و برتری آن بر دیگر چاهها – چرا که یادگار اسماعیل علیه‏السلام بود (14) – به آن روی‏آور شدند. در ضمن، عبدالمطلب بر دهانه‏ی زمزم حوضی بنا نمود و او و فرزندش حرث از آن آب می‏کشیدند و حوض را لبریز از آب می‏ساختند.

اما قریش نتوانست این فضل و مقام را تحمل کند و شب هنگام بر سر حوض آمده و آن را درهم شکستند. اما بزرگ مکه فردا آن را دوباره عمران نمود. لیکن قریش دست از حسادت برنداشته و مجددا آن را در شب خراب ساختند؛ که عبدالمطلب برای بار دوم بنیادش نهاد. این امر چندین مرتبه تکرار

شد. اما آنان چون این حسادت و سرکشی را از حد گذراندند، عبدالمطلب، نزد خداوند متعال دست نیاز برداشت و از او مدد خواست؛ که شب در خواب ندائی شنید که بدو گفت: «به قریش بگو من آن آب را برای شستشو جایز نمی‏دانم و تنها برای نوشیدن است«. عبدالمطلب در مسجدالحرام آنچه را که در خواب بدو گفته شده بود به سمع همگان رسانید. پس هیچیک از قریش دیگر در مورد خراب ساختن آن حوض برنیامد مگر اینکه به درد و مرضی گرفتار شد؛ تا اینکه در برابر این سالار مکه سر تسلیم و احترام فرود آوردند و از حسد ورزی دست کشیدند (15) خویلد بن اسد در این رابطه می‏گوید:

أقول و ما قولی علیهم بسبة

الیک ابن سلمی أنت حافر زمزم‏

حفیرة ابراهیم یوم ابن‏هاجر

و رکضة جبریل علی عهد آدم‏

من سخن خود را همی گویم و این گفته‏ی من هرگز برای تو ای پسر سلمی اهانت نیست که تو حفر کننده ی زمزم هستی.

زمزمی که چاه حضرت ابراهیم برای فرزند هاجر (اسماعیل) و جای پای جبرئیل در عهد حضرت آدم بود.

در ماجرائی دیگر، که قریش با عبدالمطلب بر سر سقایت از چاه زمزم اختلاف پیدا کردند، تصمیم گرفتند که رفع اختلاف را نزد زن کاهنه‏ای از قبیله‏ی سعد بن هذیم، که در نقطه‏ای دور از مکه قرار داشت برند. دو گروه از بنی‏هاشم و قریش برای این منظور به راه افتادند. در میان راه به بیابانی رسیدند که آب در آن یافت نمی‏شد و آب کاروان عبدالمطلب هم تمام گشت. آنان از قریش درخواست آب نمودند، اما آنها برای حفظ آب موجودی خود از این امر ابا نمودند. چون امیدها قطع شد، عبدالمطلب همراهان خود را گفت که قبرهائی برای خود حفر نمایند و هر که زودتر از تشنگی هلاک شد دیگران او را دفن سازند، تا اینکه در فرجام بیش از یک نفر بدون دفن باقی نماند، زیرا اگر یک نفر جسمش در معرض تباهی قرار می‏گرفت بهتر از این بود که همگی چنین شوند.

بعد از اینکه حفر قبرها پایان یافت، عبدالمطلب گفت: این تسلیم شدن در برابر مرگ، نشانگر عجز و ضعف ماست، بهتر است که اندکی جستجو نمائیم شاید خداوند آبی روزیمان فرماید. از این جهت سوار مرکب خود شد و هنوز چندان راهی نرفته بود که چشمه‏ی آبی خوشگوار از زیر پای اشترش جوشیدن گرفت. عبدالمطلب تکبیر گفت و خود و یارانش را سیراب ساخت و مشکهایشان را هم پر از آب نمودند، و قریش را نیز خواند تا از آن آب برگیرند. آنان مقدار زیادی آب با خود برداشتند، و سپس گفتند: خداوند به سود تو و زیان ما قضاوت نمود، ما در مورد زمزم با تو منازعه نمی‏کنیم، زیرا آن که در این بیابان تو را سیراب ساخت، هم او سقایت از زمزم را در اختیارت نهاده است، پس با سعادت و نیکبختی بازگرد.

باری، عبدالمطلب علاوه بر سقایت زائران خانه‏ی خدا، شربتی از آب و مویز هم به آنان می‏نوشانید. همچنان که از شتر شیر می‏دوشید و آن را با عسل در ظرفی از چرم قرار می‏داد تا حاجیان از آن بنوشند (16).

بعد از این بزرگمرد ابوطالب منصب سقایت حاجیان را در اختیار گرفت و در سر هر جاده‏ای که به مکه منتهی می‏شد، برای زائران بیت الله الحرام حوضی از آب می‏گذارد، و در دیگر مواقع حج هم به مقدار فراوانی آب حمل می‏نمود تا مردم از کم‏آبی در مضیقه نباشند به ویژه در موقف عرفات و مشعر آب بیشتری سبیل می‏نمود. از این جهت وی را ساقی حاجیان نام نهادند (17).

اما امیرالمؤمنین علیه‏السلام بیشتر از پدر بزرگوارش از این صفت کریمانه بهره‏مند بود، و چه بسیار مواردی از سقایت حضرتش که دیگران یارای انجام آن را نیافتند. از جمله در جنگ بدر که مسلمین به کمبود آب دچار شده و تشنگی بدانان روی‏آور گشته بود و از امتثال امر رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تهیه‏ی آب، به سبب ترس از قریش سرپیچی می‏نمودند، مولای متقیان بر اساس غیرت عظیم و کرم سرشار خود، دعوت حضرتش را لبیک گفت و در چاه سرازیر شد و با

آوردن آب مسلمین را سیراب ساخت (18).

دیگر، شیوه‏ی فراموش نشدنی آن حضرت در جنگ صفین است؛ آن هنگام که معاویه با سپاهش بر سر رود فرات رسید و از استفاده‏ی لشکر امیرالمؤمنین علیه‏السلام از آب، ممانعت به عمل آورد تا آنجا که تشنگی یاران امام را داشت از پای درمی‏آورد؛ حضرتش صعصعة بن صوحان و شبث بن ربعی را نزد وی فرستادند تا به او بگویند که از آبی که خداوند استفاده‏ی آن را برای همه‏ی مخلوقاتش یکسان قرار داده است جلوگیری ننماید. اما چون معاویه عناد پیشه ساخت و از این رهنمود سرپیچی نمود، امام به سپاه خود فرمود: شمشیرها را از خون سیراب سازید تا از آب سیراب شوید. (19) سپس حضرت به لشکر دستور داد که به یکباره بر سپاه شام حمله برند. اشتر و اشعث با هفده هزار نفر یورش بردند، اشتر می‏گفت:

میعادنا الیوم بیاض صبح‏

هل یصلح الزاد بغیر ملح؟

وعده‏ی ما امروز سپیده‏ی فردا صبح است؛ آیا مگر توشه بدون نمک بدرد می‏خورد؟

و اشعث می‏گفت:

لاوردن خیلی الفراتا

شعث النواصی أو یقال ماتا

البته اسبم را به داخل فرات می‏رانم، در حالی که موهای پیشانیش پریشان شده باشد تا آنجا که گویند مرده است.

این حمله با پیروزی پایان یافت و سپاه امیرالمؤمنین علیه‏السلام بر فرات تسلط یافت. اما صاحب نفس قدسیه که جامع تمامی فضائل و کمالات است، شیوه‏ی دشمن را پیشه نساخت و مقابله‏ی به مثل نکرد و به بهانه‏ی سیاست جنگ، بر خود نپسندید که آنان را در تنگنا بگذارد، و لشکریان را دستور داد که مانع سپاه معاویه برای استفاده از آب نشوند (20).

اینها مواردی از سقایت می‏باشد که توسط این شریفان و سروران، که برخوردار از شکوه و عظمت بوده و بر بلندای عزت و مناعت نفس قرار داشتند، انجام گرفته است. همانان که بر اساس اخلاق پسندیده و اصالت پیراسته‏ی خود، نمی‏توانستند بی‏بهره از این صفت کریمانه باشند. هر چند که شخص پژوهشگر، با ملاحظه‏ی خصوصیات تک تک این بزرگمردان بدین نکته دست می‏یابد که منزلت هر یک از آنان در این امر با فضیلت متفاوت است.

کما اینکه برترین مورد سقایت را توسط حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام می‏توان مشاهده نمود و آن هنگامی است که امام علیه‏السلام را با سپاه حر، در راه کوفه ملاقات می‏نماید، و علیرغم اینکه او مأمور بود تا راه را بر حضرتش ببندد و از حرکت امام جلوگیری به عمل آورد، حضرت دستور دادند مشکهای آب را در مقابلشان گذارند و آنان – و حتی اسبهایشان – را سیراب سازند. در اینجا سالار شهیدان خوب می‏دانست که با سقایت این سپاه هزار نفری و مرکبهایشان، به مضیقه و سختی خواهد افتاد و آینده‏ی وخامتباری در انتظارشان است، و چندی دیگر در عاشورا برای به دست آوردن آب خونها ریخته خواهد شد و خاندان و اصحابش رنجها باید تحمل نمایند؛ اما هیهات که سلاله‏ی رسالت و زاده‏ی علی مرتضی علیه‏السلام از ایثار باز ایستد و از این شرافت و فضیلت کوتاهی ورزد.

همچنانکه در مورد ابوالفضل علیه‏السلام گمان من آن است که در امر سقایت، گوی سبقت را از همگان ربوده است. و در آن هنگام که همت بلند ساخت که به یاری سیدالشهداء علیه‏السلام – که در سیراب ساختن خاندان پاک و مطهر حضرتش متجلی می‏گشت – شتابد، چنان صلابت و شهامتی در میان انبوه دشمن از خود نشان داد که اگر کوهها در برابرش صف می‏کشیدند آنها را غبار می‏ساخت، تا چه رسد به آن پست عنصران رذل روبه صفت. و این گرانمایگی آنگاه در وجود شریفش به اوج رسید که قدم در شریعه نهاد و علیرغم تشنگی شدید خود، تقدم بر امام و طفلان منتظر نورزید و جرعه‏ای از آب ننوشید.

در اینجاست که همراه با ایمانی که به یقین رسیده و محبتی که به

کرم و احسان پیوسته، مشک را از آب پر می‏سازد و روانه‏ی خیام حرم می‏شود، و در حالی که شمشیر آخته برکشیده و پرچم نهضت عاشورا، بر فراز سرش در اهتزاز است، به پیش می‏تازد، چه مشکی را که بر گردن آویخته بود از جانش عزیزتر می‏شمرد و تمام کوشش او این بود که مشک را پر از آب به خیمه‏ها برساند، و تنها بدین دلخوش بود که آن مشک را به عنوان ذخیره‏ی گرانبهائی همراه با پاداش بزرگ الهی حفظ نماید. از این رو هر دو دست چپ و راستش را – که دو دستش راست بود! – در محضر خداوند در راه حفظ آن مشک از دست داد، باشد که پیش از مرگ به آرزوی خود نائل آید، و تنها زمانی امید عباس برید که دوست می‏داشت بجای آب، جان از بدنش بیرون می‏رفت. آری در اینجا دیگر احتیاجی نبود که برای شهادت حضرتش عمود آهن به کار رود… خدا لعنت کند آن تیرافکن را که تیر به مشک زد، و خدا لعنت کند همه‏ی ظالمان روزگار را.

و به سبب آب رسانی به حرم سیدالشهداء علیه‏السلام و اصحاب در دهه‏ی اول محرم بود که ابوالفضل علیه‏السلام ملقب به سقا گشت (21) و برای صاحب این لقب فیوضات و برکاتی است که هیچ حد و حصری ندارد.

هو البحر من أی النواحی أتیته‏

فلجته المعروف و الجود ساحله‏

او دریاست، از هر کرانه بر آن درآئی، موجهایش ریزش احسان است و ساحلش مالامال از کرم.

از جمله، علامه‏ی بزرگ، سید محمد فرزند آیة الله سید مهدی قزوینی قدس سره در کتاب «طروس الانشاء» گوید:

در سال 1306 ه. ق. آب نهر حسینی قطع گردید و مردم کربلا از بی‏آبی در سختی افتادند. جریان به عرض حکومت رسید و حکومت عثمانی دستور داد که چاهی در زمینهای سید سلمان – که صاحب اقتدار

بود – حفر نمایند. اما وی از این امر جلوگیری نمود.

در آن هنگام اتفاقا من به زیارت کربلا مشرف شدم و اهالی آن از من خواستند نوشته‏ای به سید بنگارم. من برای او این شعر را نوشتم که او را محزون ساخت و بر حال اهل کربلا گریانش نمود:

فی کربلا عصبة تشکو الظما

من فیض کفک تستمد رواءها

و أراک یا ساقی عطاشی کربلا

و أبوک ساقی الحوض تمنع ماءها

در کربلا تو همشهریانی داری که از تشنگی در رنجند و از کف احسان تو سیرابی می‏جویند.

اما تو ای ساقی تشنگان کربلا! پدرت ساقی کوثر است و تو از آب دریغ می‏داری؟!

پس سید حفر چاه را اجازه داد و مردم کربلا از برکت این لقب «سقا» بهره‏مند شدند.


1) انبیاء، 31.

2) کامل مبرد، ج 1، ص 308. تهذیب الکامل، ج 1، ص 229.

3) دارالسلام، ج 3، ص 162.

4) الجامع الصغیر، ج 1، ص 33.

5) مستدرک الوسائل، ج 3، ص 130.

6) امالی شیخ صدوق.

7) مکارم الأخلاق، ص 85؛ فصل 7، باب اول.

8) تهذیب الکامل، ج 1، ص 299.

9) سیره‏ی حلبی، ج 1، ص 15.

10) الروض الانف، ج 1، ص 101.

11) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 3، ص 457.

12) الروض الانف، ج 1، ص 101، بدین سبب «بذر» نامیده شد که آب آن را از چند جا برداشته می‏شد.

13) همان مدرک.

14) سیره‏ی ابن‏دحلان؛ در حاشیه‏ی سیره‏ی حلبی، ج 1، ص 26.

15) شرح ابن ابی‏الحدید، ج 3، ص 460. سیره‏ی زینی دحلان، ج 1، ص 26.

16) سیره‏ی زینی دحلان، ج 1، ص 26.

17) همان کتاب، ص 17.

18) مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 406.

19) نهج‏البلاغه، ج 1، ص 109.

20) مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 619.

21) ابوالحسن در المجدی، داودی در عمدة الطالب، ابن‏ادریس در مزار سرائر، تاریخ الخمیس، ج 2، ص 317، نویری در نهایة الارب ج 2، ص 341، شبلنجی در نورالأبصار ص 93، علامه حجت‏الاسلام محمد باقر قاینی در الکبریت الأحمر، ج 2، ص 34.