جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیک نور

زمان مطالعه: 4 دقیقه

با میلاد ماه بنی‏هاشم علیه‏السلام، جهان فروغی دیگر یافت و از افق مجد علوی اختری تابناک درخشیدن گرفت. مولودی که از کانون شجاعت شیر نوشید، در دامان خلیفه‏ی الهی رشد یافت و از پدر ائمه علیهم‏السلام در سرشتش بهره‏ها داشت. پس او همچنان که رشد و نما می‏نمود، شهامت و عزت نفس و پیراستگی از پلیدیها و پستیها – که بر اساس خرد کامل و علم بسیار او قرار داشت – در خصال شریفش شکل می‏گرفت، او پیوسته همراه و هماهنگ با سیدالشهداء علیه‏السلام بود؛ همو که برای او خلق شده بود تا چون ماهی تابان، گرداگرد خورشید وجود حضرتش، در جوی مالامال از فضیلت و شجاعت و سروری و علو شأن، در گردش باشد.

پس عباس سلام الله علیه اگر گام می‏نهاد به راه شرف و سیادت بود، اگر سخن می‏گفت به رشد و هدایت لب می‏گشود، اگر می‏نگریست به سوی حق بود، اگر روی می‏گرداند از باطل بود، اگر عزت نفس می‏ورزید از ستم و

تعدی بود و بالأخره اگر جان باخت در طریق دین مبین بود.

آری، براستی که ابوالفضل علیه‏السلام، استوانه‏ی فضیلتها بود و بهترین اسوه در کرامت و بزرگ منشی؛ و اینها همه پرتو انوار سیدالشهداء علیه‏السلام بود که در آینه‏ی تمام نمای وجود قدسی وی تجلی می‏یافت. و بی‏شک یکی از مصادیق بارز آیات:

و الشمس و ضحیها – و القمر اذا تلیها.

قسم به خورشید و در آن هنگام که فروغ می‏بخشد – و قسم به ماه آن زمان که دنبال خورشید روان است.

حسین و عباس علیهماالسلام می‏باشند. که او هیچ سخنی نمی‏گفت مگر آن که قبلا از برادرش شنیده باشد و هیچ عملی انجام داد مگر اینکه به جهت پیروی از امامش انجام پذیرد؛ و در یک کلام آن که به هیچ هنگام نفس خود را مقدم بر نفس امام علیه‏السلام قرار نمی‏داد. به تعبیر دیگر آن که عباس برخوردار از هیچ فضیلتی نبود مگر اینکه نور مقدس سالار شهیدان در آینه‏ی وجود پیراسته‏ی او تابانیده باشد.

او آن گونه در تمامی مراحل حیاتش، در پشت سر امامش حرکت می‏کرد که حتی در ظهور جسم شریفش به این عالم شهود هم یک گام از مولایش عقب است! چنان که میلاد امام حسین علیه‏السلام در سوم شعبان است و ولادت عباس علیه‏السلام در چهارم شعبان سال بیست و شش هجری (1).

آری، عباس تولد یافت و بدیهی است که چون این مولود را نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام آوردند تا سنن نبوی را که در هنگام ولادت در مورد طفل اجرا می‏شود، عمل نماید، به وی – که مادرش را از شجاعترین خاندان عرب برگزیده بود تا فرزندی برایش به دنیا آورد که یاور برادرش سیدالشهداء علیه‏السلام در شهیدستان کربلا می‏باشد – نگریسته و به علم امامت مشاهده نموده است که چه مصائب سهمگینی بر او وارد خواهد شد.

بدیهی است که در آن حال، مولای متقیان یکایک اعضای این مولود را که ملاحظه می‏نمود، ستمی را که بر آن می‏رود نیز به خاطر می‏آورد: دستانش را می‏دید که در راه یاری امام زمانش قطع می‏شود، سینه‏اش را که منبع علم و یقین بود مشاهده می‏کرد که مالامال از تیر دشمن شده است و سر مطهرش را ملاحظه می‏نمود که عمود آهن بر آن فرود آمده و آن را خرد کرده است؛ و در این مرورها، اشک غم و حسرت از دیدگان حضرتش سرازیر می‏شده و های‏های گریه‏اش، عرش الهی را به لرزه می‏انداخته است.

چنانکه مشاهده می‏نمود که چگونه عباس برای سیراب ساختن نوباوگان حرم حسینی، قدم به شریعه‏ی فرات می‏گذرد، و در عین عطش شدید خود، هنگامی که تشنگی برادرش را به یاد می‏آورد، آب از دست می‏ریزد و در طریق مساوات و همدوشی با سیدالشهداء و فداکاری در راه حضرتش و اخلاص در راه برادری، جان خویش را فدای کوی محبوب می‏سازد، و این ترانه را می‏سراید که:

سر که نه در راه عزیزان بود

بار گرانی است کشیدن به دوش‏

اینجا بود که آهی دردمند برمی‏کشید و این جمله را تکرار می‏کرد که: «مرا با یزید چکار؟! [چرا اینهمه مصائب بر سر من می‏ریزد!]»

آری، این فرزندی که چنین نزد پدر و خانواده‏اش ارجمند بود، هر مقدار که پدرش قامت رشید و سیمای ملکوتی او، یا شجاعت و سعادت جاودانه‏ی او را می‏دید و در سرور و شادمانی می‏شد، با عنایت به مصائبی که بر او وارد می‏شود و جراحات هولناک و تشنگی کشنده‏ای که به وی روی آور خواهد شد، در غم و اندوه فرو می‏رفت.

و چرا نه، که هر که اندکی از عواطف انسانی بهره داشته باشد، در برابر آن صحنه‏های جانگداز بر کمترین انسانی، سخت مضطرب و پریشان حال می‏شود، تا چه رسد به امیرالمؤمنین علیه‏السلام که مهربانترین فرد به تمامی بشر و مهربانتر از پدر رؤوف و مادر دلسوز است؛ در صورتی که در اینجا دو طرف عظمت و بزرگی خاص خود را دارند: از یک طرف ابرمردی چون علی بن ابی‏طالب که کسی را یارای آگاهی از تمام فضائلش نیست، و از طرف دیگر

ابوالفضل که زبان از بیان مظلومیت وی عاجز و ناتوان است.

مؤلف کتاب «قمر بنی‏هاشم» در ص 21 ذکر می‏نماید که:

روزی ام‏البنین، امیرالمؤمنین علیه‏السلام را مشاهده نمود که عباس را در آغوش گرفته و بر دستانش بوسه می‏زند و می‏گرید. چون این بانوی با فضیلت اینگونه دید در اضطراب و پریشانی شد، زیرا سابقه نداشت که فرزندی چنین نیک منظر و صاحب شمائل علوی پدرش به او بنگرد و بگرید، بدون اینکه ظاهرا هیچ علتی داشته باشد. چون ام‏البنین سبب را از حضرتش پرسید، امیرالمؤمنین علیه‏السلام او را به مشیت پروردگار آگاه نمود که دستان این فرزندش، در راه یاری حسین علیه‏السلام قطع خواهد شد. با شنیدن این مسأله، صدای فریاد و فغان مادر دلسوخته، به آسمان بلند شد و اهل خانه نیز همگی به نامه درآمدند.

اما حضرت به وی خبر داد که نور دیده‏اش، نزد خدای تبارک و تعالی منزلتی عظیم دارد و در عوض دو دستش، دو بال به امر مرحمت خواهد کرد که با آنها با ملائکه در بهشت پرواز نماید؛ همانگونه که از قبل، این عنایت را به جعفر بن ابی‏طالب نموده است. پس ام‏البنین با شنیدن این بشارت ابدی و سعادت جاودانه مسرور شد و از جا برخاست.


1) أنیس الشیعة، المجدی، أنوار نعمانیه، ج 1، ص 124، قمر بنی‏هاشم، ص 22 به نقل از وقایع الأیام بیرجندی.