امام حسن مجتبی علیهالسلام سخنی دارند که ما را به مقام شامخ و تقوای بسیار محمد حنفیه و پیراستگی او از هر گناه و پلیدی، و معرفت او به امام واجب الاطاعه آشنا میسازد.
عالم بزرگ شیعه، شیخ طبرسی، از بزرگان قرن ششم، در «اعلام الوری» گوید:
امام حسن مجتبی علیهالسلام قنبر را در پی محمد حنفیه فرستاد. چون وی حضور یافت به او فرمود: بنشین که سخنی که به واسطهی آن مردگان زنده
شوند و زندگان بمیرند، از تو نباید پنهان ماند؛ پذیرای علم گردید و در تاریکی و ظلمت، چراغ و فروغ بخش دیگران باشید؛ که روشنائی برخی روزها از بعضی دیگر بیشتر است. آیا نمیدانی که خداوند صاحب جلال و کبریائی، فرزندان ابراهیم را پیشوای خلق قرار داد و گروهی از آنان را بر گروهی دیگر برتری بخشید؛ همچنان که به داود، زبور عطا نمود و به محمد صلی الله علیه و آله ویژگیهایی خاص عطا فرمود.
ای محمد بن علی، من بر تو از حسد نمیترسم. زیرا حسد صفتی است که خداوند تنها کافران را بدان موصوف نموده است، آنجا که میگوید:
کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق (1).
(بسیاری از اهل کتاب دوست دارند شما را پس از این که ایمان آوردهاید) کافر سازند، از روی حسدی که به شما میورزند، پس از آن که حق بر ایشان آشکار شده است و خداوند شیطان را بر تو هیچ تسلطی نبخشیده است.
ای محمد بن علی، آیا تو را خبر ندهم به آنچه که از پدرت دربارهات شنیدم؟ گفت: چرا. فرمود: از پدرت شنیدم که در واقعهی بصره فرمود: «هر کس بخواهد به من در دنیا و آخرت نیکی کند، به محمد نیکی نماید«.
ای محمد بن علی، اگر بخواهی میتوانم تو را از آن هنگام که نطفهای در پشت پدرت بودی، آگاه سازم.
ای محمد بن علی، آیا نمیدانی که حسین بن علی علیهماالسلام بعد از فوتم و مفارقت روحم از بدن، از جانب خدا و به حسب تقدیر لوح محفوظ و وراثت از پیامبر صلی الله علیه و آله و وراثت از پدر و مادرش امام بعد از من خواهد بود؟ خداوند میدانست که شما بهترین خلق او هستید، پس محمد صلی الله علیه و آله را برگزید، و محمد علی را، و علی مرا، و من نیز حسین را بر امامت انتخاب نمودم.
محمد حنفیه گفت:
شما امام و وسیلهی تقرب من به حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستید. به خدا
قسم دوست داشتم که پیش از این که این کلام را از شما بشنوم جان از بدنم پرواز نماید، که در عظمت شما در درون من گفتاری هست که با هیچ پیمانهای سنجیده نشود و هیچ تندبادی آن را متزلزل نسازد، که کتاب فضل شما بر اوراق طلائی پیش از پیدایش من منعکس شده و سرشت من با اعتقاد به آن همانند اعتقاد به قرآن کریم و تعالیم حیاتبخش پیامبران، آمیخته است. فضائل بیکران شما آنقدر وسیع است که سخنوران از بیانش و نویسندگان از نگاشتنش عاجز و ناتوانند. و این ناشی از فضائل بیشمار شماست؛ که خداوند نیک سیرتان را چنین پاداش میدهد؛ و توانی جز به امداد الهی نیست.
همانا حسین علیهالسلام داناترین، بردبارترین و نزدیکترین ما به رسول خدا صلی الله علیه و آله میباشد. او قبل از پا نهادن به این جهان، امامی عالم و فرزانه بوده و قبل از اینکه سخن گوید وحی الهی را خوانده است. و اگر خداوند میدانست که احدی از ما بهتر است، محمد صلی الله علیه و آله را برنمیگزید. پس همانطور که خداوند حضرتش را برگزید، و ایشان علی را و علی شما را، شما نیز حسین علیهمالسلام را برای بعد از خود برگزیدی، ما راضی و تسلیم در برابر گزینش شمائیم و مشکلاتمان را با او در میان میگذاریم.
این بیانات و وصایای امام مجتبی علیهالسلام، ما را به مقام و منزلت عظیم محمد بن حنفیه و ایمان سرشار او آگاه ساخته و بیانگر این است که او از معادن علم و استوانههای تقوا بوده است.
چه مقام والائی است که امام زمانش گواهی میدهد که شیطان بر او هیچ تسلطی ندارد و ترس حسد بر او نمیرود؟ حسد، این صفت زشتی که هیچکس که به درجهی کمال نرسیده است خالی از آن یا موجبات و فروع آن نمیباشد. و این چه مقامی است که امیرالمؤمنین علیهالسلام تصریح مینماید که نیکی به او نیکی به حضرتش – که بر همهی مؤمنان واجب است – میباشد؟
فراز دیگر در شناخت شخصیت والای محمد بن حنفیه آنکه امام مجتبی علیهالسلام به او فرمودند: «آیا نمیدانی حسین بعد از من امام است؟» این فرمایش بیانگر آن است که علم محمد به امام بعد، منحصر به معرفی و نص
امام قبل نبوده است؛ هر چند که این معرفی، آگاهی او را تأکید میبخشد، بلکه شناخت او از راه علم مخصوص به خاندان وحی، که نزدشان مخفی بوده و از لوح محفوظ و تقدیر حق متعال سرچشمه مییابد، بوده است. دلیل بر این امر سخن اوست که میگوید: «همانا در ضمیرم کلامی است…» که این نشان دهندهی سابقهی علم قبلی او که گفتیم، میباشد.
همچنین، کلمات درربار او، در اعتراف به امامت به حضرات حسنین علیهماالسلام دلیل بر اعتقاد راسخ اوست، که از لوح محفوظ سرچشمه گرفته است.
دیگر دربارهی بلند پایگی محمد بن حنفیه این کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام است که فرمود:
تأبی المحامدة أن یعصی الله، و هم محمد بن حنفیة و محمد بن جعفر الطیار و محمد بن أبیحذیفة بن عتبة بن ربیعة، و هو ابن خال معاویة بن أبیسفیان (2).
این گرانمایگان که نامشان محمد است، مناعت نفسشان اجازهی گناه و نافرمانی حق متعال را نمیدهد و آنها عبارتند از: محمد بن حنفیه، محمد بن جعفر طیار و محمد بن أبیحذیفة بن عتبة بن ربیعه، که پسر دائی معاویة بن ابیسفیان است.
این شهادت، از جانب سرور اوصیاء علیهالسلام، دربارهی فرزند ارجمندش محمد، بیانگر مقام بلند او بوده و وی را در محل والائی از شخصیت دینی قرار میدهد؛ که حداقل آن شرف و منزلت او در ایمان و اعتقاد به امام وقت خود میباشد.
همچنان که این گواهی امیرمؤمنان علیهالسلام که او از افرادی است که ابا دارند معصیت پروردگار به وقوع پیوندد، عدم ادعای امامت او را – بعد از امام حسین علیهالسلام – آشکار میسازد. زیرا که دربارهی تسلیم او در برابر امام سجاد علیهالسلام، هیچ قول مخالفی نقل نشده است، و درخواستش از امام نیز برای اثبات امامت خود، نزد حجرالأسود از بزرگترین شواهد فراست او در جهت آگاه نمودن مردم به امام واجب الطاعه میباشد.
عدم شرکت وی در واقعهی کربلا هم یا به سبب بیماری بوده است، چنان که علامهی حلی در «أجوبة المسائل المهنائیة» متعرض آن شده است، و یا بنا به اذن و اجازهی حضرت سید الشهداء علیهالسلام به او، مبنی بر باقیماندن در مدینه، به سبب وقایعی که در آنجا رخ داده است میباشد. و این مطلبی است که محمد بن ابیطالب در کتاب مقتل خود یادآور شده است، و بر این اساس، حضور نیافتن محمد حنفیه در دشت نینوا، معذور و مقبول است.
1) بقره، 109.
2) رجال کشی ص 47. در این کتاب آمده است که محمد بن ابیحذیفه از یاران علی علیهالسلام و از شیعیان خالص بود. بعد از شهادت مولای متقیان، به سبب عدم بیزاری جستن از علی و فرزندانش علیهمالسلام، معاویه او را به زندان انداخت. بعد از مدت زمانی، معاویه تصور نمود که از عقیدهی خود دست کشیده است، از این جهت او را آزاد ساخته، به بیزاری جستن از آنحضرت و دوستی عثمان وادار نمود. محمد بن ابیحذیفه گفت: «من هیچکس جز تو را شریک خون عثمان نمیدانم. زیرا او تو را به این منصب گماشت و با مسلمانان در جهت عزل تو مخالفت کرد، تا اینکه سرانجام کارش به همانجا رسید که میدانی، چنانکه طلحه و زبیر و عایشه گواهی به جرم و خطایش دادند. و من شهادت میدهم که تو از آن هنگام که در جاهلیت بودی تا کنون بر یک شیون قرار داشتهای و اسلام چیزی بر تو نیفزوده است. علامتش هم این است که مرا بر محبت علی علیهالسلام ملامت میکنی، در حالی که سپاه و طرفدار او مهاجران و انصاری هستند که روزها روزه و شبها برای عبادت بیدار بودند. اما طرفداران تو کیستند؟ جز فرزندان منافقین و آزادشدگان (که سالها با پیامبر صلی الله علیه و آله جنگ و ستیز داشتند(! به خدا قسم ای معاویه نه من از کارهای تو ناآگاهم و نه طرفدارانت از کارهایشان؛ همانان که با فرمانبرداری از تو غضب خدا را برای خود فراهم نمودند. و تو بدان که من تا زندهام علی را در راه خدا و رسولش دوست دارم و تو را در راه خدا و رسولش دشمن میدارم«. با گفتن این سخنان، معاویه او را مجددا به زندان افکند و همانجا بود تا درگذشت.