جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

طالب (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

نزد اهل تحقیق مسلم است که طالب فرزند ابوطالب (برادر امیرالمؤمنین) علیه‏السلام از اول دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اسلام پذیرفته است. زیرا چون شخص پژوهشگر، با چشم بصیرت به زندگانی ابوطالب بنگرد، مشاهده می‏کند که چگونه وی از حضرتش مواظبت و حمایت می‏نمود، از جمله آن که فرزندانش را گرداگرد شمع وجود مبارکش به پرواز درمی‏آورد و در تمامی احوال، آنان از رسول خدا صلی الله علیه و آله جدا نمی‏شدند، به خصوص آن که آیات باهراتی نیز از حضرتش مشاهده می‏نمودند. از این رو هرگز در صدق مدعای ما مبنی بر ایمان طالب تردید نمی‏کند؛ و چه نیکو این شعر طالب از این حقیقت پرده برمی‏دارد:

اذا قیل: من خیر هذا الوری‏

قبیلا و أکرمهم اسرة

أناف بعبد مناف أب‏

و فضله هاشم الغرة

لقد حل مجد بنی‏هاشم‏

مکان النعائم و النثرة

و خیر بنی‏هاشم احمد

رسول الاله علی فترة

چون گفته شود از میان مردم بهترین قبیله و ارجمندترین خانواده کیستند؟

گویم: عبد مناف (ابوطالب) را پدرش (عبدالمطلب) بلند پایه ساخت، که خود آن پدر را هاشم نیک سیرت فضیلت و برتری بخشیده است.

و فرزندان هاشم چنان مجد و شکوهی یافتند که در جایگاه نعائم و نثره (نام دو محل از محلهای گردش ماه) جای گرفتند.

و بهترین فرزندان هاشم محمد صلی الله علیه و آله است که پس از مدت زمانی فاصله با پیامبر پیشین، خداوند او را به رسالت برگزید (1).

در حدیث جابر انصاری، منزلتی والاتر از مجرد اسلام آوردن طالب ملاحظه می‏شود. او گوید:

به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتم؛ مردم می‏گویند: ابوطالب کافر از دنیا رفت.

فرمود ای جابر، پروردگار تو به غیب نهان آگاهتر است. در شب معراج من به آسمان، چون به عرش رسیدم، در آنجا چهار نور دیدم. گفتم: خدایا این انوار چیستند؟ فرمود: ای محمد، این عبدالمطلب، این ابوطالب، این پدرت عبدالله و این برادرت (پسر عمویت) طالب است. گفتم: ای خدا و ای مولایم، با انجام چه کارهائی به این درجه رسیده‏اند؟ خطاب آمد: به کتمان ایمان و صبر و پایداری در راه آن تا هنگام مرگ (2).

شیخ کلینی در «روضه‏ی کافی» از امام صادق علیه‏السلام آورده است که فرمودند:

طالب قبل از جنگ بدر مسلمان بود و قریش او را به اکراه و اجبار همراه خود ساختند. در آن هنگام رجزخوانهای آنان در محلی فرود آمده و شروع به رجزخوانی کردند، طالب نیز فرود آمده و چنین رجز خواند:

یا رب اما یعزون بطالب‏

فی مقنب من هذه المقانب‏

فی مقنب المحارب المغالب‏

بجعله المسلوب غیر السالب‏

خداوندا! حال که قریش، طالب را در این لشکر انبوه سواره به جنگ آورده‏اند.

در این لشکر سواره‏ای که به جنگ آمده و طالب پیروزی‏اند، آنان را تاراج رفته و مغلوب قرار ده نه تاراج کننده و غالب.

محمد بن مثنی حضرمی روایت می‏کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله ابورافع: غلام عباس بن عبدالمطلب را هنگام جنگ بدر ملاقات نمود و از او درباره‏ی قومش پرسیدند. او به ایشان خبر داد که قریش آنان را به اکراه و اجبار از شهر با خود خارج ساخته‏اند (3).

شاهد بر این مطلب، سخن ابن‏جریر طبری است که از رسول خدا صلی الله

علیه و آله نقل می‏کند که در جنگ بدر فرمودند:

من مردانی از بنی‏هاشم و دیگران را می‏شناسم که قریش آنان را به اکراه همراه خود ساخته‏اند و ما نباید آنان را بکشیم. پس هر کس از شما با یکی از آنان برخورد نمود او را نکشد، و هر کس عباس بن عبدالمطلب را مشاهده کرد وی را به قتل نرساند، زیرا به اکراه به صحنه‏ی جنگ آمده است (4).

در فوت طالب، اختلاف شده است، عده‏ای گویند: چون عازم بدر گشت مفقود شد و خبری از او به دست نیامد. دسته‏ای دیگر اظهار می‏دارند: اسبش او را به دریا انداخت و غرق شد. و بعید نیست که چون قریش از اسلام آوردن او و فال بد زدن او به مغلوبیت آنان آگاهی یافت او را به قتل رسانده باشند؛ و سرگذشت او شبیه سعد بن عباده باشد که او را کشتند و گفتند: جنیان او را به تیر گرفتار ساختند.


1) بحارالأنوار، ج 9، ص 39 (طبع کمپانی(. سید علی خان در الدرجات الرفیعة تنها دو بیت آخر را ذکر نموده است.

2) روضة الواعظین، ص 71.

3) او که از اصحاب ائمه علیهم‏السلام است، این حدیث را در کتاب خود نقل کرده است.

4) تاریخ طبری، ج 2، ص 282.