جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حمزه پیشتاز شهیدان

زمان مطالعه: 7 دقیقه

درباره‏ی حمزه چه می‏توان گفت و چگونه توانائی آن را داریم که به ترسیم شخصیت والای او بپردازیم؟

آیا آن بزرگ مردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره‏اش فرمود:

اسد الله و اسد رسوله.

او شیر خدا و رسولش است.

مقصود حضرتش تنها شجاعت او بوده است؟

نه، چنین نیست، زیرا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله فصیح‏ترین فرد عرب است و کلامش بس بالاتر از کلام بلغا و فصحاست، اگر تنها شجاعت منظور ایشان بوده، می‏بایست از کلمه‏ی «شیر» بدون اضافه‏ی به «خدا» و «پیامبر» استفاده می‏نمودند چنان که این امر، بدون استثناء در تشبیهات ادبی – در نظم و نثر – به کار می‏رود.

اما حال که مشاهده می‏کنیم رسول خدا صلی الله علیه و آله او را أسد الله و أسد رسوله نامیده و او را به ساحت کبریائی حق متعال و رسالت خود پیوند می‏دهد، پس به ناچار باید بگوئیم مقصود دیگری بس والاتر از شجاعت در میان بوده است، که آن همانا حمله و تکاوری و قهرمان سالاری و پایمردی او در راه دین خدا و گسترش دعوت اسلام می‏باشد، و این مطلبی است که بیشتر شایسته‏ی مقام بزرگ جناب حمزه است. او سلام الله علیه از ستونهای دین و پرچمهای هدایت بود. و به همین خاطر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر خود واجب می‏بیند که به فضل و برتری او و عنایت و لطفی که – در جهت پاکداشتن او از پلیدیهای جاهلیت – خداوند بدو عطا نموده بود، اعتراف نماید؛ آن فضیلتی که تکمیل کننده‏ی دین و ثمره‏ی عقاید حقه است و هیچ یک از شهدا بدان نمی‏رسند.

شاهد بر این، حدیثی است که سید ابن‏طاووس در کتاب «الطرف» از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است؛ که حضرتش شبی که فردای آن حمزه مورد آسیب (در جنگ احد) قرار گرفته بود، به او فرمودند:

تو مدتی طولانی غایب خواهی شد (ظاهرا اشاره به مرگ است(؛ پس اگر خداوند از تو درباره‏ی دستورات اسلام و شرایط ایمان بپرسد، چه خواهی گفت؟

حمزه گریست و گفت:

مرا هدایت نما و دین حق را به من بیاموز.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

تشهد لله بالوحدانیة، و لمحمد بالرسالة، و لعلی بالولایة، و أن الأئمة من ذریة الحسین، و أن فاطمة سیدة نساء العالمین، و أن جعفرا الطیار مع الملائکة فی الجنة ابن أخیک و أن محمدا و آله خیر البریة.

شهادت می‏دهی به یگانگی خداوند، و به رسالت محمد، و به ولایت علی؛ و اینکه امامان [بعد از من] از نسل حسین هستند؛ و فاطمه سرور بانوان جهان است؛ و جعفر طیار که همراه با ملائکه در بهشت به پرواز در می‏آید برادرزاده‏ی توست؛ و اینکه محمد و خاندانش بهترین مردمانند.

حمزه گفت:

شهادت می‏دهم و تصدیق می‏کنم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

و تشهد بأنک سید الشهداء، و أسد الله و أسد رسوله.

و شهادت می‏دهی که تو سرور شهیدان، و شیر خدا و شیر رسول او هستی!

چون حمزه علیه‏السلام این کلام شنید [و لطف و عنایت بی‏حد حضرتش را مشاهده نمود] هوش از سرش برفت، تاب نیاورده به زمین افتاد. سپس بپاخاست و چشمان حضرتش را بوسیدن گرفت و گفت:

بر آن شهادت می‏دهم و خدا را شاهد می‏گیرم؛ و خدا برای شهادت کافی است.

تأمل و دقت نظر در این حدیث، ما را به منزلت بزرگ دین و ایمان

حضرت حمزه آشنا می‏سازد؛ وگرنه حمزه که در مکه به وحدانیت خداوند و نبوت حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم شهادت داده بود، پس فائده‏ی این اعتراف و پیمان چیست؟

پاسخ آن که: رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست نفس قدسی حمزه را که حضرتش را به والاترین مراتب یقین رسانده بود، به برترین صفات کمال آراسته گرداند؛ و آن نبود مگر پذیرفتن ولایت مطلقه‏ی امیرالمؤمنین علیه‏السلام، و اقرار به اینکه فرزندان معصومش علیهم‏السلام، نسل بعد از نسل [تا دوازدهمین فرد، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه] جانشینان بر حق جد امینشان صلی الله علیه و آله هستند.

در این جا رتبه‏ی دیگری است که آنچنان منیع و بلند مرتبه است که طائر روح هیچکس، به ستیغ آن دست نیازد، و آن اعتراف حمزه علیه‏السلام و گواهیش به این است که خود، سرور شهیدان و شیر خدا و شیر رسول صلی الله علیه و آله بوده و برادرزاده‏اش جعفر طیار همراه با ملائکه در بهشت است [در حالی که در آن هنگام حمزه و جعفر هنوز شهید نشده بودند]. و این گواهی و شهادتی خاص است که دیگر مردم، مکلف به آن نیستند و بالاتر از درجه‏ی شناخت آنان، نسبت به مراتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام می‏باشد، و این نیست مگر از مراحل سلوک و یقین و مکاشفه، که حضرتش به روح ملکوتی او الهام نمود.

همچنین ائمه علیهم‏السلام که بر باطن افراد احاطه‏ی کامل دارند، نسبت به مقام شامخ حمزه ارج فراوان قائل بودند. چنان که آنان همان گونه که به نسبتشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر خصم می‏ایستادند، در برابر دشمنانشان به پیوند خویش با حمزه، و اینکه او عمویشان بوده و در راه خدا شهید شده است احتجاج می‏کردند، در حالی که افراد بسیار دیگری هم بودند که خالصانه در راه او جان باختند.

از همه‏ی اینها ما متوجه می‏شویم که این بزرگوار، درجه‏ای بس بلندمرتبه داشته و از مقامی نزدیک به درجات تقرب معصومین علیهم‏السلام – که در وهم ناید و کس بدان دست نیازد – برخوردار بوده است.

چنانچه امیرالمؤمنین علیه‏السلام در این باره می‏فرماید:

ان قوما استشهدوا فی سبیل الله من المهاجرین، و لکل فضل، حتی اذا

استشهد شهیدنا قیل: سید الشهداء، و خصه رسول الله صلی الله علیه و آله بسبعین تکبیرة عند صلاته علیه.

گروهی از مهاجرین در راه خدا شهید شدند، و هر کدام اجر و مقامی [نزد خداوند] دارند. اما زمانی که شهید ما به شهادت رسید گفته شد: او سرور شهیدان است. و رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز خود بر او، به هفتاد تکبیر او را امتیاز بخشید (در صورتی که به طور عادی، بر میت بیش از پنج تکبیر گفته نمی‏شود(.

همچنین در جریان شورای خلافت، امیرالمؤمنین علیه‏السلام در ضمن احتجاجات خود به اهل شورا چنین فرمود:

انشدکم بالله، هل فیکم أحد له مثل عمی حمزة أسد الله و أسد رسوله (1).

شما را به خدا! آیا در میان شما کسی هست که چون من عموئی بسان حمزه، که شیر خدا و شیر رسول او بود، داشته باشد؟

و امام مجتبی علیه‏السلام نیز در این رابطه می‏فرمایند:

و کان ممن استجاب لرسول الله عمه حمزة و ابن عمه جعفر، فقتلا شهیدین فی قتلی کثیرة معهما من أصحاب رسول الله، فجعل حمزة سید الشهداء:

از کسانی که دعوت رسالت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را پاسخ مثبت دادند، عمویش حمزه و پسر عمویش جعفر بودند. آنان در جمع بسیاری از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله شهید شدند، اما در آن میان لقب سالار شهیدان، تنها به حمزه اطلاق شد.

و سید الشهداء ابا عبدالله الحسین علیه‏السلام در روز عاشورا فرمودند:

أو لیس حمزة سید الشهداء عمی؟

آیا حمزه: سالار شهیدان، عموی [پدر] من نیست؟

و از این نمونه فرمایشات ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام، در بزرگداشت مقام او فراوان است، تا آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوسته از فضل و برتری او سخن

می‏گفت و در جمع مهاجرین و انصار، حمزه را به لقب «شیر خدا و رسول» می‏ستود و به این ترتیب رتبه و منزلت او را به آنان می‏شناساند تا هیچ مسلمانی در کرامتی که خداوند به این رادمرد عنایت نموده است تردید ننماید.

از جمله آن که فرمود:

یا معشر الأنصار، یا معشر بنی‏هاشم، یا معشر بنی عبدالمطلب، أنا محمد رسول الله. ألا انی خلقت من طینة مرحومة فی أربعة من أهل بیتی: أنا و علی و حمزة و جعفر (2).

ای گروه انصار، ای فرزندان هاشم، ای بازماندگان عبدالمطلب، من محمد فرستاده‏ی خداوندم. آگاه باشید که من از گل و طینتی که مورد نظر لطف و رحمت خدا بوده است خلق شده‏ام، همچنان که علی و حمزه و جعفر – که با هم چهار تن می‏شویم – از این گل سرشته شده‏اند.

غرض رسول اکرم صلی الله علیه و آله از این فرمایش، تنها شناساندن فضیلت و برتری عمو و عموزاده‏اش می‏باشد، و بر همین اساس است که حضرتش متعرض خلقت ائمه علیهم‏السلام و بلکه خلقت شیعیانشان – که طبق احادیث صحیح از بازمانده‏ی طینت آنان خلق شده‏اند – نگشته است و تنها خود و وصیش امیرالمؤمنین علیه‏السلام را متذکر شده‏اند؛ چرا که این دو بنیان گذاران بنای دینند.

چنان که مولای متقیان صلوات الله علیه هنگامی که بصره را فتح نمود، در آن هنگام به فضیلت و برتری هفت تن از فرزندان عبدالمطلب تصریح کرده فرمود:

هیچکس مقام و منزلت آنان را منکر نمی‏شود مگر اینکه کافر و معاند است، و آنان عبارتند از: محمد صلی الله علیه و آله، جانشینش، دو نوه‏اش، مهدی، حمزه‏ی سید الشهداء و جعفر که در بهشت [با فرشتگان] پرواز می‏کند، سلام الله علیهم اجمعین.

که در اینجا نیز سرور پرهیزگاران قصدی جز آشکار نمودن فضل و مقام عمو و برادرش نداشت. زیرا این دو بودند که در راه پیشبرد دعوت الهی

رسول خدا صلی الله علیه و آله جان خود را فدا ساختند، شهد شهادت سر کشیدند و با زندگی و مرگ خود پایه‏های اسلام و ایمان را استوار ساختند.

و اگر برای حمزه، این پیشتاز شهیدان، و برادرزاده‏اش جعفر طیار، هیچ فضیلتی نبود جز گواهیشان بر صدق انجام وظایف انبیا و صحت ادای رسالتشان، این فضیلت خود کافی بود که انسان در جستجوی فضیلتی دیگر برای آن دو بزرگوار برنیاید.

حضرت صادق علیه‏السلام فرمودند:

چون روز قیامت شود و خداوند تمامی خلایق را جمع آورد، نوح اول کسی است که خوانده می‏شود. پس به او ندا می‏رسد که آیا ابلاغ رسالت نمودی؟ گوید: آری. گفته شود: چه کسی بر این دعوی تو گواهی دهد؟ گوید: محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله.

سپس نوح از مقام خود خارج شده، از میان مردم می‏گذرد و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می‏آید و در حالی که حضرتش بر تپه‏ای از مشک و عنبر قرار دارد و علی علیه‏السلام هم در کنار اوست، به ایشان عرضه می‏دارد: خداوند از من پرسید که ابلاغ رسالت کردی؟ من گفتم: آری، به من گفت: شاهدت کیست؟ گفتم: محمد صلی الله علیه و آله.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرماید: ای حمزه و ای جعفر، بروید و شهادت دهید که او ابلاغ رسالت کرده است.

حضرت صادق علیه‏السلام فرمودند:

پس حمزه و جعفر گواهی دهندگان به ابلاغ رسالت انبیاء هستند.

راوی گفت:

پس علی علیه‏السلام کجاست؟

امام علیه‏السلام فرمودند:

مقام او بزرگتر از این است که به اینگونه امور پردازد (3).

نکته‏ی مهم اینکه: این شهادت و گواهی به ناچار باید بر اساس واقع و حقیقت باشد. به این معنا که گواهی آنان باید بر پایه‏ی آگاهی از دستورات دین نوح و دیگر پیامبرانی که حمزه و جعفر برایشان گواهی می‏دهند، صورت پذیرد و بلکه بالاتر، بر اساس احاطه‏ی شهودی به معارف و موقعیتهای آنان باید انجام گیرد؛ وگرنه گواهی معتبر نیست، و این معنائی است که ذهن از گواهی و شهادت مطلق، برداشت می‏کند.

و [از طرف دیگر، در عالم آخرت تنها عامل شناخت، درک وجدانی، و به تعبیر دیگر: شهود است، نه علم و آگاهی ذهنی، از این رو] این شهادت، شهادت علمی، به معنای آگاهی آن دو نسبت به عصمت انبیاء علی نبینا و آله و علیهم السلام در جهت صحت ادای رسالتشان نیست، که اگر چنین بود دیگر لزومی نداشت از آنان طلب شاهد شود زیرا خداوند، خود عصمت را در آنان آفریده و به امین بودن آنان آگاهتر است، اما به لحاظ حکمت متعالی خود چنین مشیت نموده که در روز دادرسی، امور بر اصول معمول داوری انجام پذیرد.

نکته‏ی دیگر آن که: این شهادت، فرع بر شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله، و منوط به گواهی حضرتش نمی‏باشد. زیرا که در قضاوتها و محکمه‏ها تنها شهادت وجدانی افراد، مورد پذیرش خواهد بود.

از توجه به این مطالب است که ما به عظمت مقام حمزه و جعفر آگاه شده و سر تعظیم در مقابل منزلت بس والای علمی آنان فرود می‏آوریم. چرا که مشاهده می‏کنیم که این دو بزرگوار آگاه به قوانین تمامی ادیان الهی می‏باشند و این آگاهی و معرفت بر اساس حق الیقین، یا درک وجدانی در عالم انوار (عالم برزخ(، یا از طریق مشاهده در عالم ذر در آنان پیدا شده، و در عالم شهود و وجود (عالم آخرت) متذکر آن می‏شوند. و حقا که محال است بعد از این احاطه‏ی علمی و شهودی، این دو بزرگوار نسبت به حتی یکی از دستورات اسلام ناآگاه و بی‏اطلاع باشند.


1) أمالی شیخ طوسی.

2) مجالس شیخ صدوق.

3) سفینة البحار، ج 1، ص 158؛ به نقل از کافی.