جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقدمه‏ی مؤلف

زمان مطالعه: 9 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوندا، سپاس تو راست؛ و درود بر خاتم پیامبرانت و جانشینان معصوم او، و با خشنودی از قضا و قدر تو و از سرنوشتی که برای دوستان خود نوشته‏ای، آنان که در راه احیای شریعت پاک تو به هر گونه مشقتی تن دادند، و با چهره‏ای باز و گشاده خطرات را به جان خریدند تا آنجا که جام‏های شهادت سر کشیدند و تیغهای آبدیده از خون پاکشان سیراب شد، و سرانجام با کفنهای گلگون به جوار تو آرمیدند.

درود بر ارواح پاکیزه و اعضای نازنین آنان که در راه خشنودی تو از پیکرشان جدا شد، ای پروردگار جهانیان.

بدون تردید «نسب» و نیاکان از جهات عدیده دارای اهمیت بسیاری است. از جمله نقش آن در تهذیب اخلاقی افراد قابل انکار نیست، زیرا انسانی که به بدیها و شهوات مایل می‏شود بدان گونه که در اکثر افراد بشر دیده شده، هنگامی که بداند نیاکان با فضیلت و ارزنده‏ای داشته است نه تنها کاری را که موجب تضییع نام نیک آن باشد، مرتکب نمی‏شود بلکه سعی خواهد کرد خلف صالح و بازمانده‏ی شایسته‏ای برای آنان باشد، تا بدین وسیله نام آنان را همچنان به نیکی زنده بدارد.

خداوند متعال نیز فرزندان آدم علیه‏السلام را برای شناخت یکدیگر به صورت گروه و قبیله آفرید تا با یکدیگر معاشرت و با خویشاوندان پیوند کنند و همسایگان را یاری و مساعدت نمایند و بدین ترتیب در نظر دیگران چون اعضای یک پیکر باشند و از تعرض بیگانگان مصون بمانند و آرامش حکمفرما

شود. و بدین جهت است که مخالفان شعیب که از اطاعت امر او سرپیچی نمودند به وی گفتند:

و لولا رهطک لرجمناک (1).

اگر خویشاوندانت نبودند تو را سنگسار می‏کردیم.

بنابراین، عزت و سرافرازی در وابستگیها و پیوندهای خانوادگی است آنچنان که حضرت امیرالمؤمنین به فرزند عزیزش امام حسن علیهماالسلام این گونه سفارش می‏فرمایند:

و أکرم عشیرتک، فانهم جناحک الذی به تطیر، و أصلک الدی الیه تصیر، و یدک التی بها تصول… (2) انه لا یستغنی الرجل – و ان کان ذامال – عن عشیرته و دفاعهم عنه بأیدیهم و ألسنتهم، و هم أعظم الناس حیطة من ورائه، و ألمهم لشعثه، و أعطفهم علیه عند نازلة اذا نزلت به… و من یقبض یده عن عشیرته فانما تقبض منه عنهم ید واحدة، و تقبض منهم عنه أید کثیرة (2).

عشیره و خویشاوندانت را گرامی دار، زیرا آنان مانند بال تواند که با آنها پرواز می‏کنی، و ریشه‏ی درختی هستند که تو از آنی، و دست تواند که بدان وسیله قدرت می‏یابی. و انسان اگر چه ثروتمند باشد هرگز از خانواده و عشیره‏اش بی‏نیاز نیست و آنگاه که به مصیبتی گرفتار آید محتاج دفاع و حمایت آنان به دست و زبان است. آنان بیش از دیگران او را موجب جمعیت خاطرند، و در صورت بروز حادثه‏ای ناگوار بیش از دیگران در یاری و مساعدت او می‏کوشند. هر آن کس که از خویشاوندان خود دوری گزیند اگر چه از جمع آنان دستی را کوتاه نموده ولی از خویشتن دست حمایت همه‏ی آنها را دور کرده است.

در دین مقدس اسلام نیز احکامی وجود دارد که مربوط به شناخت نسب است، همچون ارث و خمس و پیوند با خویشان و دیه‏ی قتل خطائی و غیره

که همگی از فواید نسب هستند و بدان سبب در میان سایر علوم و فضائل برجستگی ویژه‏ای دارد و از اهمیت بسزایی برخوردار است.

آگاهان به انساب در گذشته از نظر دینی و اجتماعی و اخلاقی موقعیت ممتازی داشته و همانند سایر دانشمندان مورد مراجعه‏ی افراد بوده‏اند. از جمله، عقیل فرزند ابوطالب علیه‏السلام علاوه بر شرافت خانوادگی و مجد و عظمتی که به جهت هاشمی بودن داشت، به انساب و قبایل عرب آگاه بود و خانواده‏های شریف و خوشنام را از قبایل و خانواده‏هائی که اخلاق رذیله و صفات نکوهیده داشتند، باز می‏شناخت و بدین جهت نیز افراد برای انتخاب بهتر در مورد همسر و دایه که طبعا باید از میان خانواده‏های اصیل انتخاب شود به وی رجوع می‏کردند، چه آن که در شرع مقدس نیز تأکید شده است:

اختاروا لنطفکم، فان الخال أحد الضجیعین (3).

برای انعقاد نطفه‏ی فرزند آینده‏تان محل مناسبی (رحم) انتخاب کنید چه آن که دائی فرزندتان در انتقال صفات همانند همسر شما که مادر فرزندتان است، مؤثر است.

و نیز آمده است:

ایاکم و خضراء الدمن.

از خضراء دمن (سبزه‏هایی که در مزبله‏ها می‏روید) بپرهیزید.

و در پاسخ این سؤال که خضراء دمن چیست؟ فرمودند:

المرأة الحسناء فی منبت السوء (4).

زنی زیبا که در محل نامناسب و نکوهیده‏ای زاده و رشد و نمو کرده باشد.

بدان گونه که صفدی نقل می‏کند عقیل یکی از کسانی بود که نظر و گفته‏اش در علم انساب حجت بود و در مسجد حضرت رسول صلی الله علیه و آله برای وی حصیری می‏گذاردند که بر آن نماز می‏کرد و قبائل عرب برای شناخت و

آگاهی از علم انساب به دورش جمع می‏شدند و او در پاسخ مراجعات، بسیار سریع الانتقال بود (5).

بدین ترتیب بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام به او فرمودند:

برای من همسری از خاندان اصیل و دلیر عرب در نظر بگیر که مرا از وی فرزندی دلیر زاده شود.

عقیل گفت:

با ام‏البنین که از قبیله‏ی کلاب می‏باشد ازدواج کنید چه آن که از پدران او در عرب هیچ کس شجاع‏تر نیست (6).

آنچه در حدیث آمده است این بود که نقل کردیم، و البته بر خواننده‏ی گرامی پوشیده نیست که به اعتقاد امامیه، ائمه‏ی هدی سلام الله علیهم به تمام مخلوقات و ممکنات و صفات نیک و بد آنان عالم و آگاه هستند، و اثبات این موضوع در این مختصر نگنجد. بنابراین علم و آگاهی عقیل و دیگران با علم و شناخت حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام به احوال قبائل و شجاعان و دلاوران عرب، قابل مقایسه نیست تا مقام مقدس ولایت نیازمند نظر عقیل باشد. آیا کسی که نر و ماده‏ی مورچگان را می‏شناسد به قبائل عرب آگاهی ندارد؟ ابوذر غفاری نقل می‏کند:

من و امیرالمؤمنین علیه‏السلام به بیابانی وارد شدیم که مورچه‏ی بسیاری داشت. من گفتم: منزه است خدائی که تعداد این مورچگان را می‏داند.

حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمودند اینچنین نگو بلکه بگو:

سبحان الله باریه؛ فو الله انی لاحصیه و أعرف الذکر منه و الانثی (7).

منزه است خدائی که خالص این مورچگان می‏باشد، چه آن که به خدا قسم من تعداد اینها را می‏دانم و نر و ماده‏ی آنان را می‏شناسم.

همچنین حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمودند:

ان شیعتنا من طینة مخزونة قبل أن یخلق آدم، لا یشهد منها شاد، و لا یدخل فیها داخل، و انی لأعرفهم حینما أنظر الیهم، و أعرف عدوی من صدیقی، و انهم لمکتوبون عندنا بأسمائهم و أسماء آبائهم و عشائرهم و أنسابهم (8).

شیعیان ما از طینت و سرشت ویژه‏ای قبل از خلقت آدم خلق شده‏اند، و از جمع آنها نه چیزی کم و نه به آنها چیزی اضافه می‏شود، و من آنگاه که به آنان نظر می‏افکنم همه را می‏شناسم و نیز دوست و دشمنم را می‏شناسم و اسامی آنان و پدران و عشایر و نژادشان در نزد ما نوشته و موجود است.

بنابراین کسی که چنین علمی دارد نیازی به اینکه عقیل قبیله‏های عرب را به وی بشناساند ندارد. نهایت اینکه فرمایش حضرت سلام الله علیه به عقیل به جهت این است که امور جریان عادی خود را طی کند، و چه بسا در افعال و اعمال ذوات مقدسه‏ی ائمه‏ی هدی سلام الله علیهم مصالح و حکمت‏هائی وجود دارد که ما پاره‏ای از آنها را درک می‏کنیم و پاره‏ای دیگر بر ما پوشیده و نزد خود آنان می‏باشد.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز که به فیض اقدس و اراده‏ی الهیه مؤید بوده و از هر گونه اظهار نظر دیگران بی‏نیاز بودند با اصحاب مشورت می‏فرمودند. شاید نکته‏ی دیگری نیز اضافه بر آنچه ذکر شد در این کار باشد و آن اینکه: استبداد و خودرأیی اگر چه انسان به بالاترین مراتب عقلی هم رسیده باشد، اشتباه است؛ و بدین طریق اصحاب نیز از فوائد مشورت با دیگران همانند منافع استخاره (طلب خیر از خداوند متعال) آگاه می‏شدند.

از فرموده‏های حضرت رسول صلی الله علیه و آله است که:

من اعجب برأیه ضل، و من استغنی بعقله زل، و لا یندم من استشار، و لا خاب من استخار (9).

هر که به نظر و رأی خود خوشبین باشد گمراه می‏شود، و هر که با تکیه به عقل خود، خویشتن را بی‏نیاز داند، لغزش یابد. کسی که در کارها مشورت کند پشیمان نگردد، و آن که استخاره کند زیان نبیند.

از جمله هنگامی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در طلب کاروان تجاری ابوسفیان از مدینه خارج شدند در محلی به نام ذفران اطلاع یافتند که قریش با تمام قوا قصد حمله به قوای اسلام را دارد. حضرت رسول صلی الله علیه و آله با اصحاب به مشاوره پرداختند و فرمودند:

آیا به دنبال کاروان ابوسفیان برویم یا با قریش مبارزه نمائیم؟ برخی اظهار داشتند که به دنبال کاروان ابوسفیان برویم. دو تن از آنان گفتند: ای رسول خدا بهتر است که با قریش که هرگز ضعیف و منکوب نشده و هرگز ایمان نیاورده‏اند، درگیر نشویم. پیامبر صلی الله علیه و آله را سخنان آنان گران آمد و رنگ رخساره‏ی مبارکش تغییر نمود. در این هنگام مقداد بن اسود کندی برخاسته عرضه داشت: یا رسول الله، همانگونه که خداوند به شما امر فرموده است عمل نمایید و ما در خدمت شما خواهیم بود. به خدا قسم که ما آنچه را که بنی‏اسرائیل به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه‏السلام گفتند نمی‏گوئیم؛ آنان گفتند: «)ای موسی) تو و خدایت به جنگ بروید و ما در همین جا نشسته‏ایم«. ولی ما می‏گوئیم: (یا رسول الله) تو و خدایت به جنگ روید و ما نیز همراه با شما تا جان در بدن داریم می‏جنگیم و از راست و چپ و پیشاپیش شما جنگ خواهیم کرد. قسم به خدائی که تو را به حق برانگیخت اگر ما را به برک الغمام از شهرهای حبشه (10) هم ببری در رکاب شما خواهیم بود و جنگ می‏کنیم. در این هنگام حضرت رسول صلی الله علیه و آله تبسم فرموده، چهره‏شان گشاده و از گفته‏ی وی شاد شدند (11).

همچنین هنگامی که نزدیک چاه آبی در محل بدر منزل کردند، حباب بن منذر گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله آیا خداوند شما را به این مکان رهنمون گشت و یا در نتیجه‏ی جنگ و رأی و فکر بدان رسیدید؟ حضرت

فرمودند: «این در نتیجه‏ی فکر و جنگ بود«. سپس حباب نظر داد که به نزدیک آب رفته، حوضی ساخته و آن را از آب پر نمایند تا مسلمانان از آن استفاده کنند و دشمنان نتوانند استفاده کنند. حضرت نیز چنین کردند (12).

همچنین هنگامی که احزاب قصد جنگ با آن حضرت صلی الله علیه و آله را نمودند حضرت رسول صلی الله علیه و آله تصمیم گرفتند که با عتبة بن حصین و حارث بن عوف در مقابل پرداخت یک سوم میوه‏های مدینه، صلح و سازش کنند تا آنان با لشگریان خود از غطفان بازگشته و از جنگ دست بردارند، ولی در نتیجه‏ی مشورت با سعد بن معاذ و سعد بن عباده و سعد بن فزاره بدین نتیجه رسیدند که با آنان جنگ کرده و هیچ چیزی به آنها ندهند، و سرانجام به همین ترتیب عمل کرده و فتح و پیروزی نصیب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و مسلمانان شد. (13) خلاصه اینکه در تمام این موارد رفتار حضرت رسول صلی الله علیه و آله برای آگاه کردن افراد به این نکته بود که در کارها چگونه باید با آرامش و بدون شتابزدگی عمل کرد.

ائمه‏ی هدی سلام الله علیهم اجمعین نیز همین روش را در زندگی دنبال می‏کردند. امام رضا علیه‏السلام می‏فرمایند: پدر مقدس و گرامیشان حضرت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام با اینکه در عقل و خرد با هیچکس قابل مقایسه نبود ولی گاهی با بندگان و غلامان مشورت می‏نمودند و به نظر آنان در مورد باغات و املاک عمل می‏فرمودند، و هنگامی که برخی سؤال می‏کردند که چرا با بردگان مشورت می‏کنید؟ می‏گفتند: چه بسا مطالب صحیح که از زبان آنان جاری می‏شود.

و نیز هنگامی که علی بن یقطین طی نامه‏ای حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را از تصمیم [خلیفه‏ی عباسی به نام] موسی الهادی در مورد قتل حضرتش آگاه نمود، آن حضرت با خانواده و شیعیان موضوع را در میان گذاشته و با آنان مشورت فرمودند. برخی پیشنهاد کردند که از نامبرده دوری گزیند تا

وی را به امام علیه‏السلام دسترسی نباشد. حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام از مشورت با آنان دوری نکرده ولی به آنان خبر دادند که شخص مزبور هلاک خواهد شد، و البته به آن حضرت ضرری نمی‏تواند برساند و همانگونه که فرموده بودند، حادثه به وقوع پیوست و آن ظالم نابود شد (14).

به هر صورت، ائمه سلام الله علیهم اجمعین با اینکه به تمام گذشته و آینده آگاهی و اطلاع داشتند در زندگی در مواردی که می‏دانستند قضای حتمی پروردگار در پیش نیست از وسائل عادی مانند مراجعه به پزشک در هنگام بیماری و یا توسل به جد گرامی خویش حضرت رسول صلی الله علیه و آله استفاده می‏نمودند، چنان که حضرت امام حسن علیه‏السلام را هنگامی که مسموم کردند و حضرتش بیمار گردید با شیر مداوا فرمودند، و بار دیگر چون بیماری بازگشت، مقداری از تربت مقدس حضرت رسول صلی الله علیه و آله را با آب مخلوط و میل فرمودند و شفا یافتند (15).

همچنین امام علی النقی سلام الله علیه که در سامراء بیمار شدند به ابوهاشم جعفری فرمودند کسی را به کربلا بفرست تا در حرم مقدس امام حسین علیه‏السلام برای سلامت من دعا کند. علی بن بلال چون این شنید گفت: از حائر و حرم حسینی چه می‏خواهند در حالی که خودشان امام هستند! ابوهاشم که نتوانسته بود پاسخ وی گوید، مطلب و گفته‏ی وی را برای حضرت هادی سلام الله علیه نقل کرد. حضرت فرمودند:

آیا به او نگفتی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله خانه‏ی خدا طواف می‏کرد و حجرالأسود را می‏بوسید، در حالی که حرمت پیامبر و مؤمن از حرمت خانه‏ی خدا بیشتر است، و خداوند پیامبر را امر فرموده که در عرفات وقوف نماید زیرا خداوند متعال دوست دارد در مکان‏ها و مواضع مخصوصی وی را یاد کنند، و من علاقمندم در جائی که خداوند دوست دارد در آنجا دعا شود، مرا دعا کنند (16).

منظور از ذکر این مطالب بیان این نکته است که در موضوعات تکوینی و امور عادی، کارها باید براساس مجاری عادی و اسباب و عوامل طبیعی آنها جریان یابد و هیچکس را چاره‏ای جز این نیست، و ائمه‏ی هدی سلام الله علیهم اجمعین نیز اگر چه آن گونه که خداوند به آنان قدرت داده می‏توانستند بطور دلخواه در امور تصرف نمایند ولی آنان که همیشه پیشوای امت در امور دین و دنیا هستند به همین صورت رفتار می‏کردند و مردم نیز به آنان تأسی و بر اساس برنامه‏های آنان حرکت می‏کردند و با راهنمائیهای آنها پندارهای باطل آنان زدوده می‏شد.

حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز در انتخاب همسر همین گونه عمل کردند. البته از فرمایش ایشان به عقیل معلوم می‏شود که با وی مشورت نکردند بلکه از او خواستند تا با توجه به آشنائی او به انساب و آگاهی وی به خانواده‏های محترم عرب، بانوئی شایسته از شجاع زادگان را برایشان خواستگاری کند.


1) سوره‏ی هود، 91.

2) نهج‏البلاغه، آخر نامه‏ی 31 و خطبه‏ی 23.

3) کتاب کافی کلینی.

4) کتاب مقنعه‏ی شیخ مفید، ص 79. المجازات النبویه، ص 61، چاپ مصر.

5) نکت الهمیان، ص 200.

6) عمدة الطالب و سر السلسلة.

7) مدینة المعاجز، ص 115.

8) اختصاص، شیخ مفید، و کتاب بصائر الدرجات.

9) مستظرف، ج 1، ص 70 – 61.

10) در متن عربی چنین است، ولی ظاهرا برک الغماد از شهرهای یمن، صحیح است. (م(.

11) طبری: ج 2، ص 273.

12) سیره‏ی حلبیه، غزوه‏ی بدر.

13) الریاض الخزعلیه، ج 1، ص 210.

14) مهج الدعوات.

15) کامل بهائی، ص 453.

16) اصول کافی.