جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اسلحه‏ای که گم شده بود

زمان مطالعه: 2 دقیقه

22- حجت‏الاسلام و المسلمین حامی و مروج مکتب اهل‏بیت علیهم‏السلام جناب آقای شیخ عبدالقائم شوشتری نقل می‏کند:

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شبی در مسجد جمکران قم با جمعی از دوستان ولایتی نشسته بودیم.

یکی از دوستان گفت: هر یک از برادران اگر کرامتی از ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام یا امام‏زادگان، یا اولیاء الله دیده‏اید، نقل کنید.

جمع دوستان – که حدود ده الی دوازده نفر بودند – هر یک مطلبی نقل کردند. من جمله جناب حجت‏الاسلام و المسلمین آقای سید حبیب‏الله موسوی که آن موقع حدودا پنجاه سال داشت، گفت: زمان ملک فیصل، آخرین پادشاه عراق به

کربلا مشرف بودم، برای زیارت حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه رفته بودم، ناگاه مشاهده کردم که حدود ده نفر شرطه (پلیس شهربانی) دو نفر متهم به دزدی اسلحه را که هر دو نفر از مأمورین شهربانی کربلا بودند، با دستبند آوردند و در ایوان طلا ایستادند و در دو صف مقابل هم متوقف شدند.

ابتدا رئیس شهربانی سخنان کوتاهی خطاب به مرد که در ایوان حرم مطهر حضور داشتند، گفت: آقایان! در شهربانی ما یک اسلحه کمری گم شده و این دو نفر متهم به سرقت هستند. امروز برای سوگند اینها را آورده‏ایم.

سپس دستبند یکی را باز کرد و گفت: وسط این دو صف از مأمورین بایست و رو به حضرت ابوفاضل نموده بگو: به این بزرگوار قسم که من اسلحه‏ی کلانتری را ندزدیده‏ام.

او هم قسم خورد و همانجا ایستاد.

مأمورین و رئیس کلانتری که به حال آماده باش و سلام نظامی ایستاده بودند، آزاد شدند، رئیس شرطه‏ها رو به نفر دوم نمود و گفت: شما هم قسم بخور.

او هم مانند نفر اول سوگند خورد و بلافاصله بدنش از زمین به ارتفاع سه متر بلند شد و محکم بر زمین خورد و مانند ذغالی سیاه خشک گردید. مأمورین جسد همکار خود را برداشتند و با خود بردند و آن متهم اول – که بی‏گناه بود – برای عرض تشکر به داخل حرم وارد شد و مردم کربلا هم متوجه شدند.