جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

استهزا کننده با اباالفضل به سزایش رسید

زمان مطالعه: 2 دقیقه

9- آقای سید حسین سید هاشم آل طعمه کرامتی را از یکی از مردم بصره این گونه نقل کرد:

حاج شاکر حامد حوران گوید: من در سال 1376 هجری قمری در دوره ابتدایی در دبستان «حمران البلد» مشغول تحصیل بودم. معلم در حال تدریس

بود، ناگاه درس را قطع کرد و پرسید: چرا عباس، ابو رأس الحال است، مگر کله ابوالفضل تنور آتش است.

خلاصه، با این بیان به حضرتش جسارت نمود.

حاج شاکر گوید: من از جا بلند شدم و گفتم: آتش برای تو و پدرت می‏باشد.

معلم خشمگین شد و کلاس کناری رفت تا از معلم کلاس کناری چوبی بگیرد و مرا کتک بزند.

معلم آن کلاس از دادن چوب خودداری کرد و او را سرزنش و توبیخ نمود. استهزا کننده مقام حضرت قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس علیه‏السلام با ناامیدی و شرمندگی به کلاس برگشت و این‏گونه وانمود کرد که اعتنایی به من ندارد.

پس از پایان وقت کلاس به طرف خانه روانه شدم؛ ولی از جسارت آن معلم – که خود را در سلک آموزگار قرار داده بود – غم و اندوه و ناراحتی وجود مرا فراگرفت. شب هنگام وقتی به رختخواب رفتم، شنیدم که گوینده‏ای در خواب به من می‏گفت: چرا متأثر و ناراحتی؟ اهمیت نده، اعتنا نکن، ما همه چیز را می‏دانیم از این دو تا دوی دیگر منتظر باش.

گویا آن شخص حضرت اباالفضل العباس قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام بود.

من پیوسته روزهای هفته را از دوشنبه تا دوشنبه دیگر می‏شمردم و منتظر کرامت حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام بودم تا این که باخبر شدم آن معلم جسارت کننده وقتی طبق معمول به شکار رفته بود، تفنگی که برای صید پرندگان در اختیار داشت، می‏خواست آن را به شانه خود بیندازد، ناگاه به اعجاز، گلوله‏ای در می‏رود و به مفصل و شانه‏ی او اصابت می‏کند و آنها را از هم جدا می‏کند.

او را به بیمارستان منتقل کرده و مورد جراحی قرار دادند؛ ولی نتیجه‏بخش

نبود، چهار مرتبه مورد عمل جراحی قرار گرفت؛ ولی نتیجه نداد.

به همین حال ماند تا به حقیقت شیعه و مقام حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام پی برد.

ما تجربه کردیم در این دیر مکافات‏

با آل علی هر که درافتاد ور افتاد