1- سید حمید جلوخان کرامتی را این گونه نقل کرد و گفت:
در حدود سال 1970 میلادی بود، در ایوان حرم حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام بودم. یکی از سران ارتش، وارد حرم شد. او اسلحه همراه داشت. خدمتگزاران حرم مانع ورود او با سلاح شدند، گفتند: با اسلحه وارد نشو.
او نپذیرفت و گفت: چه فرقی دارد، من فرمانده هستم، اباالفضل هم فرمانده بود.
از تحویل اسلحه سرباز زد و به ساحت قدس حضرتش مسخره و استهزا نمود و همه احترامات آن بزرگوار را نادیده گرفت، او به همین کیفیت وارد حرم شد، چیزی نگذشت ناگهان صدای جرقهی آتشین شنیده شد، به طرف صدا رفتیم، دیدیم فرماندهی ارتش به واسطهی گلولهای از جای نامعلومی روی زمین افتاده، نفهمیدیم از کدام جهت بود و اثری از خون در بدن دیده نمیشد.
از حرم بیرونش بردند، وقتی به صحن رسید، خون به جریان افتاد. او را به بیمارستان منتقل نمودند و دیگر از او خبری نشد. این نمونهای دیگر از کرامتهای بیکران حضرت اباالفضل علیهالسلام بود.