1- جناب آقای حاج علی نقل کرد و گفت:
چند سال است که در برنامهی نمایش و شبیهخوانی روز عاشورا، و برنامهریزی آن شرکت میکنیم. من شبیه شمر میشوم. این مراسم در حسینیه کربلاییهای اصفهان اجرا میگردد تا برنامه شامل واقعهی کربلا و مصایبی که بر اهلبیت علیهمالسلام وارد شده.
در سال 1999 میلادی و در گرماگرم این برنامه که سرگرم نمایش بودیم، مردی یهودی آمد و گفت: من فرزندی دارم که بیمار است.
البته من همه روزه او را میدیدم که میآمد و در مقابل حسینیه، تا پایان مجلس مینشست و از من التماس دعا داشت.
من به او گفتم: پرچمی به نام اباالفضل علیهالسلام، در اختیار من است، همچنین آب زمزم و تربت امام حسین علیهالسلام و آبی را که در اطراف قبر حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام میباشد به شما میدهم، استفاده کن. به منبریها و مداحها هم سفارش میکنم که شما را دعا کنند.
آنچه قول داده بودم، عمل کردم و گفتم: فرزند خود را در اتاق خلوت ببر و به او بگو که خود را شستشو نماید، و در رختخواب پاک بخوابد و پرچم حضرت عباس علیهالسلام را روی او بکش.
آنچه توصیه نمودم، انجام شد و این دستور تا روز سیزدهم محرم؛ روز سوم امام حسین علیهالسلام انجام شد.
ناقل قضیه ادامه میدهد: پس از پایان مدت ذکر شده آن کودک بیمار در عالم رؤیا مشاهده میکند که حضرت عباس علیهالسلام به اتفاق امام حسین علیهالسلام نزد او آمدند و حضرت ابوالفضل علیهالسلام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: برخیز تو شفا یافتی.
آنگاه از خواب بیدار میشود، گویی از میله باز میشود و خود را در حال صحت میبیند و با صدای بلند فریاد میزند: حضرت عباس علیهالسلام مرا شفا داد.
با تحقق یافتن این کرامت، یهودی به اتفاق خانواده و بستگانش مسلمان میشود و شیعه اهلبیت علیهمالسلام میگردند.
او یک قطعه زمین که در حدود یکهزار متر مربع میباشد، برای حسینیه تقدیم و اهدا مینماید و نامش را بیت العباس علیهالسلام میگذارد.
نقل کننده جریان میگوید: همچنین یک خانه و یک ماشین به من داد، ولی من نپذیرفتم و من خواستم که کارم خالص به پیشگاه خداوند و حضرت قمر بنیهاشم حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام باشد.