بسم الله الرحمن الرحیم
1- این مطالب به طور خلاصه، بنا به تقاضای همکار گرامی و بزرگوارم استاد و خطیب توانا و مؤلف کتاب «چهرهی درخشان قمر بنیهاشم اباالفضل العباس علیهالسلام» جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی میباشد که به انتشارات محترم مکتب الحسین علیهالسلام تقدیم میدارم.
اینجانب سید محمد صدر الادبائی، خادم جدم مولا ثامن الحجج حضرت امام رضا علیهالسلام فرزند مرحوم حضرت آیتالله سید محمد کاظم، که سرپرست خدام آستانه مقدس رضوی و خطیبباشی حرم مطهر بودهاند، من هم اکنون در قم مسئول توزیع کتب درسی حوزه علمیه میباشم.
خانوادههایی در شهر بندر عباس زندگی میکنند، به نام نوری که از نظر مالی در رفاه کامل میباشند، دارای شش دختر و سه فرزند پسر که غالبا مسایل شرعی
خودشان را از من سئوال میکنند.
چند سال قبل پدر خانواده توسط تلفن از من خواست که برایش استخاره کنم و تأکید کرد که خیلی مهم است.
گفتم: ان شاء الله فردا قبل از نماز صبح برایتان استخاره میکنم.
جواب استخاره بد نبود؛ ولیکن خیلی هم خوب نبود. تلفنی تماس گرفت برایش جواب استخاره را شرح دادم.
گفت: مایلم که نیتم را بگویم.
گفتم: بگو.
گفت: برای کوچکترین دخترم – به نام شیرین – خواستگاری آمد که پسری است دانشجوی پزشکی از خانوادهای ثروتمند و اهل تسنن که فوقالعاده خانوادهی این پسر اصرار به ازدواج دارند.
به هر حال بعد از مذاکرات مفصل این دختر سیده به همسری پسری از اهل تسنن درآمد. مدتی بعد که من در منزل اینها در مشهد بودم، اوایل ماه محرم بود. این خانواده تماما حضور داشتند و مرتب راجع به وقایع عاشورا سؤال میکردند و من توضیح مفصل دادم.
از جمله وقایع روز تاسوعا را هم تعریف کردم و گفتم: چگونه ابوالفضل العباس قمر بنیهاشم علیهالسلام مشک آب را حمل کرد و چه شد؟ آنگاه سفارش مادرش امالبنین علیهاالسلام را یادآور شدم که همیشه به پسرش میگفت: نوکر خوبی برای برادرت امام حسین علیهالسلام باش. آن بزرگوار هم نوکری و فداکاری را به حد اعلا رساند.
و گفتم: کسی که ابوالفضل العباس علیهالسلام را از ته دل صدا کند، به دادش میرسد.
مثال هم زدم و گفتم: چندین سال قبل، از مشهد مقدس با ماشین فولکس
همراه برادرم و دوستانم – که عازم تهران بودیم – با سرعت در جاده حرکت میکردم. به پیچ خطرناکی در جاده رسیدیم و نتوانستم ماشین را کنترل کنم. ماشین واژگون شد به طرف درهای عمیق، داخل ماشین از ته دل داد زدم: یا ابوالفضل! وقتی که ماشین ته دره ایستاد، همهی ما با جراحات کمی، خیلی راحت از ماشین بیرون آمدیم. ابوالفضل العباس قمر بنیهاشم علیهالسلام به دادمان رسید.
آنگاه به طور مفصل از مردانگی و جوانمردی ابوالفضل العباس علیهالسلام تعریف کردم، وقایع تاسوعا و عاشورای حسینی را کامل برایشان شرح دادم.
مدت حدودا یک سال گذشت، این خانم «شیرین» – که باردار بود – به همراه شوهرش که اهل تسنن بود با ماشین ماکسیمای نو در اتوبان تهران – کرج با سرعت، پشت سر ماشینی در حرکت بود، ناگهان ماشین جلویی ترمز میکند و او علاوه بر این که ترمز میکند، به خاطر این که تصادف نشود، فرمان را سمت راست میگیرد و تصادف به این صورت میشود که از پشت به ماشین جلویی میزند از طرف راست به ماشین کناری میزند و از پشت دو ماشین دیگر هم به اینها میزنند. ماشین جلو از ناحیه باک بنزین منفجر میشود. این ماشینهای جدید طوری ساخته شدهاند که دارای قفل مرکزی و شیشه بالابر اتوماتیک است، وقتی که ماشین خاموش شود، بعد از چند لحظه دربها اتوماتیک قفل میشود و شیشه بالابر کار نمیکند.
اینها – یعنی زن حامله با شوهرش – داخل ماشین میمانند و میبینند که ماشین جلوی اینها آتش گرفت و شیشه پایین نمیآید و دربها باز نمیشود، چرا که ماشین خاموش است و روشن نمیشود، چون برق ماشین قطع شده است.
به هر حال، این خانم از ته دل داد میزند: یا ابوالفضل! و از قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس کمک و یاری میخواهد.
ناگهان متوجه میشود که دربهای ماشین باز میشود. این زن حامله هشت ماهه، به آسانی و راحتی از ماشین پیاده میشود و آتش به ماشین اینها هم سرایت میکند، تا موقعی که آتشنشانی میرسد، این دو ماشین میسوزند.
این حادثهی تصادف و آتشسوزی ماشینها در اتوبان کرج، آن موقع در روزنامههای کثیرالانتشار با تیتر درشت چاپ شد.
بعد از یک ماه، خداوند به این خانواده نوزاد پسری داد که او را ابوالفضل نام گذاشتند، به این دلیل مرد اهل تسنن، اسم فرزندش را ابوالفضل گذاشت و این مسئله و موضوع در کل خانوادهی اینها خیلی اثر خوب و مثبتی داشت.
جالب این که از هر کدام سؤال میکنند، چرا اسمش را ابوالفضل گذاشتی؟
توضیح میدهند: اکنون ابوالفضل حدود سه سال دارد که از برکت نام ابوالفضل علیهالسلام مانده است.
ان شاء الله خداوند به جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی صحت و تندرستی بدهد که مشتاق جمع کردن این مطالب است و خداوند موفق و مؤیدش بدارد.
طلبهی کوچک شما: سید محمد صدر الادبائی.
قم المقدسه به تاریخ یکم رجب 1426.