جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفا از بیماری سخت قلبی

زمان مطالعه: 4 دقیقه

کرامت ذیل از عالم بزرگوار نوکر بااخلاص حضرت اباعبدالله امام حسین علیه‏السلام جناب حجت‏الاسلام و المسلمین آقای حاج سید ابوالفضل یثربی قمی، زبان گویای حوزه علمیه قم نقل شده. وی در ضمن نامه‏ای این گونه نگاشته است:

محضر حضرت حجةالاسلام و المسلمین جناب آقای ربانی خلخالی

این‏جانب سید ابوالفضل یثربی در باب توسلات به هر یک از معصومین و شهدای بااخلاص کربلا به خصوص حضرت اباالفضل علیه‏السلام مطالب بسیار در طول نوکریم و کسانی که نتیجه‏ی کامل گرفتند به یاد دارم، من جمله شفای قلبی خودم که در سال 1379 هجری شمسی روز 29 اسفند مصادف با 11 ذیحجه رخ داد، که همان شب از مشهد مقدس مراجعت کردم.

اول صبح حالت سکته برایم پیش آمد، با اورژانس تماس گرفتند، خیلی سریع آمدند مرا به بیمارستان کامکار منتقل کردند.

چون تعطیلات عید بود، جناب آقای دکتر صابری که پزشک حاذقی است کشیک بود، مرا مورد معالجه قرار داد، سه شب در سی‏سی‏یو بودم. شب چهارم به بخش منتقل شدم. ولی بعد از چند ساعت نفس در سینه‏ام تنگی کرد، به بخش مراقبت‏های ویژه آوردند، و تا دو و نیم بعد از نیمه شب آقای دکتر و پرسنل بخش فعالیت کردند تا من به خواب رفتم.

با حال عجیبی توسل کرده بودم. ساعت 7 صبح همان ساعت هنگام رحلت مرحوم حاج سید صادق شمس بود، در عالم رؤیا دیدم به جانب حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام می‏روم، حاج آقا شمس را در برابر شیخان ملاقات کردم، پرسیدم: امسال حج مشرف نشدی.

فرمودند: میسر نشد.

ناگهان مشاهده کردم که اتوبوسی از گاراژ عصر ترقی عازم کربلای معلا می‏باشد، به آقای شمس گفتم: من گذرنامه ندارم، ولی نیازی هم نیست، شما صبر کنید به منزل خبر بدهم به اتفاق عراق برویم، فردا شب که شب عید غدیر است در حرم مولا علی علیه‏السلام غدیریه اجرا کنیم.

خیلی مردانه جواب دادند: نه شما باید باشید، غدیرها در اینجا اداره کنید، من ببینم مرا می‏برند یا نه.

در آن حال من شروع کردم به این ذکر با صدای بلند و قوی: «یا کاشف الکرب عن وجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم، اکشف کربی به حق اخیک النبی صلی الله علیه و آله و سلم«.

سه مرتبه با صدای بلند خواندم و بیدار شدم، دیدم حالم خیلی خوب است. به دستگاه نگاه کردم دیدم خوب کار می‏کند. به سوپروایزر مربوطه گفتم: فشار مرا بگیرید در حالی که از 7 بالا نمی‏آمد.

گفت: 11 روی 7 که مهمترین فشار است، مریضی که در کنار من در سی‏سی‏یو بود، نشسته بود، تسبیحی در دست داشت، سئوال کرد: آقای یثربی! این ذکر توسل «یا کاشف الکرب» چیست؟

گفتم: «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه‏السلام«.

گفت: شما این ذکر را می‏گفتید.

دیدم نوشته است، تسبیحش را گرفتم و یکصد و ده مرتبه: «یا کاشف الکرب عن وجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم اکشف کربی بحق أخیک النبی صلی الله علیه و آله و سلم» را گفتم.

جناب آقای دکتر صابری تشریف آوردند، وقتی دستگاه را دیدند گفتند: الحمد لله.

گفتم: مرا مرخص کنید.

فرمودند: می‏دانی دیشب چه حالی داشتی تا سه و نیم و بعد از نصف شب؟

گفتم: به همین دلیل می‏گویم: مرا مرخص کنید، من شفا گرفتم.

هم زمان برادر عزیزم حجةالاسلام جناب دکتر سید علی یثربی و فرزند محبوبم محمد حسین یثربی تشریف آوردند، مسئول بخش گفت: امضا بدهند.

گفتند: امضا نمی‏دهیم.

پرونده را گرفتم و در ذیلش نوشتم: به مسئولیت خودم.

ساعت 9 صبح از بیمارستان خارج می‏شوم، برادرم اصرار داشت بعدازظهر مرخص شوید، بعدها فهمیدم تشییع جنازه مرحوم آقای شمس بود، می‏خواستند من نبینم، در حالی که با سابقه کسالت ایشان از رؤیای خودم فهمیده بودم که مرحوم شده است.

به هر حال، به منزل آمدیم، بعد از سه روز کوشش، یکی از یاران باوفا و ارزشمندم آقای حاج سید محمد مقدس‏زاده به تهران بیمارستان خاتم الانبیاء

مراجعه و جناب آقای دکتر کوکبی آنژیو کردند، معلوم شد 4 تا از رگ‏های اصلی قلبم 70 درصد گرفتگی دارد که بعد از شور پزشکی گفتند: تنها راه علاج عمل قلب باز است.

گفتم: صبر کنید، ایام عاشورا در پیش است. بعد از روز عاشورا تصمیم خواهم گرفت، در مورد سخنرانی سئوال کردم.

فرمودند: روزی حدود 15 دقیقه آرام صحبت کنید.

هیئت محترم قمر بنی‏هاشم که منتسب به حضرت معصومه علیهاالسلام بوده و هست، روزهای تاسوعا همه سال به محل امامزاده حمزه در همسایگی ما می‏آمدند، هر ساله من هم آخر مجلس به عنوان تشکر از مسئولین آن هیئت یک تعداد ذکر مصیبت هم می‏کنم، آن روز بنا بود برادر بزرگم انجام وظیفه کند، فرمودند: شما هم بیایید.

بنده با پای برهنه شال سبزی روی دوشم، برادر دیگرم سید حسن و خواهرزاده‏ام سید محسن موسوی مراقبت می‏کردند، آرام آرام به طرف مجلس می‏رفتم، مردم به خیال این که طبق معمول برای ذکر مصیبت می‏روم، نامه دادند، و مشکلات و گرفتاری‏های خود را نوشته بودند.

آخرین نامه که درب امامزاده – به دستم می‏رسید، دختر خانمی نوشته بود: 18 ساله هستم، نامزد دارم، بدون مقدمه دیابت شدیدی گرفته‏ام که اصلا می‏گویند: قابل علاج نیست، من امیدی جز تاسوعا و عاشورا ندارم.

با خواندن این نامه منقلب شدم، به حضرت اباالفضل علیه‏السلام خطاب کردم: یا اباالفضل! اگر این مردم که به من نامه نوشته‏اند بفهمند که باید این سینه‏ی من اره شود، عقایدشان از شما برمی‏گردد.

خیال می‏کردم در قلبم گفته‏ام، ولی معلوم شد، ناخودآگاه بلند گفته‏ام، چون

مرحوم حاج سید جواد سعادتمند که از روز 11 محرم تا 30 محرم روضه‏خوانی داشت، خیلی عصبانی گفت: به مادرم زهرا قسم! اگر امروز تو اینجا نمی‏خواندی، من مسلم شروع نمی‏کردم، آمدم ببینم با تو چه می‏کنند.

من به منبر رفتم، حالی نداشتم، بی‏اختیار بدون «بسم الله» یا «الحمد الله» خواندم: (کاش از اول نام من سقا نبود)

بیش از 14 سال این قصیده را نخوانده بودم. در قلبم توسل کردم. یا اباالفضل! آبرویم در خطر است.

ناگهان احساس کردم از انگشتان پاهایم گرم شد، و حرارت بالا آمد، آرام آرام تقریبا یک دقیقه طول کشید، حرارت به حنجره‏ام رسید و شروع کردم به خواندن قصیده، بنا بود 15 دقیقه صحبت کنم. آن روز 50 دقیقه ایستاده خواندم و مجلس بسیار منقلب بود، از آن روز به بعد، احتیاج به عمل نشده است.

روز عاشورا در بیت آقای آیت‏الله روحانی مشغول خواندن خطبه‏ی امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا بودم، آقای دکتر کوکبی تشریف آوردند، با تعجب استماع می‏کردند تا امروز هم هنوز فشارم 11 روی 7 است، بدون عمل. آن دختر خانم هم که نمی‏شناسمش تلفنی گفت: شفا یافته‏ام.