جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مشرف شدن به سرداب مطهر حضرت اباالفضل

زمان مطالعه: 3 دقیقه

از روزی که من، «بی‏نظیر بوتو» و «آصف داری» را در یک فیلم ویدیویی در حال رفتن به مرقد مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام – که در زیرزمین (سرداب) واقع است – دیده بودم، یکی از آرزوهای من این بود که بتوانم همان جا به زیارت مرقد مطهر حضرتش مشرف شوم.

به همین جهت برای برآورده شدن این حاجت به خصوص، نماز مخصوص حضرت ام‏البنین علیهاالسلام را می‏خواندم.

ما در 29 اکتبر 1997 میلادی به کربلا رسیدیم. من برای رسیدن به حاجت خود همیشه نماز ام‏البنین علیهاالسلام را در حرم امام حسین علیه‏السلام و حضرت اباالفضل علیه‏السلام می‏خواندم و به ام‏البنین علیهاالسلام متوسل می‏شدم که خداوند عالم من و انجم را موفق به زیارت قبر مطهر بنماید.

روز پنجشنبه 30 اکتبر بعد از نماز صبح از خدام حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام درخواست نمودم که به هر چاره‏ای، اجازه‏ی زیارت قبر مطهر در سرداب را به ما بدهند.

خدام این کار را ناممکن جلوه می‏دادند. وقتی معلوم شد که کلید درب سرداب نزد مسئولی است که در بغداد می‏باشد. از این رو تمام تلاش‏هایم بی‏ثمر بود. در ضمن گفت‏وگو با خدام حرم جریان بی‏نظیر بوتو را یادآور شدم که او چگونه به آنجا رفت.

جواب خادم این بود – البته با طنز! – آیا شما بی‏نظیر بوتو هستید؟

رنج و غم با شدت تمام بر ما سایه افکند و ما در گوشه‏ای از حرم نشستیم.

لحظاتی بعد یکی از افرادی که احتمالا گفت‏وگوی ما را شنیده بود، نزد ما آمد و به ما گفت: شما در فلان جا با آقای فلانی دیدار کنید – ان شاء الله – او شما را به قبر مطهر خواهد رساند.

ما آنجا رفتیم و با آن شخص ملاقات کردیم. او با چند تعهد به همراه یک نفر، ما را به سوی حرم فرستاد.

– لازم به ذکر است تعهداتی که از ما گرفته شد، محرمانه است لذا نمی‏شود آن را در اینجا بیان نمود -.

ما همراه دو نفر طرف در نقره‏ای صحن مطهر به راه افتادیم. یکی از آنها به همکارش دستور داد تا در را باز کنند. در باز شد و من و انجم با آن دو نفر داخل شدیم. و درب فوری بسته شد. عده‏ی زیادی از زایرین جهت ورود تلاش می‏کردند. ولی جلوی آنها گرفته شد، آن سوی در نقره‏ای روی زمین یک درب آهنی که از لابه‏لای آن، سوی دیگر دیده می‏شد، با قفلی بسته بود.

یکی از آنها قفل را باز کرد و در را به طرف خود کشید. پلکانی از سنگ مرمر ظاهر شد. او عمامه و عبایش را کند و به رفیقش سپرد و خود به طرف پایین حرکت کرد و به من و انجم دستور داد که پشت سر او راه بیفتیم. ما پشت سر او با این صورت راه افتادیم که او جلوی من بود و من جلوی انجم، از پلکان به سوی پایین می‏رفتیم.

رفیقش همان جا جلوی درب آهنی ایستاده بود و بعد به جایی رسیدیم که آب از زانوها به بالا رفته بود، ما هر چه جلو می‏رفتیم عمق آب بیشتر می‏شد. آن شخص دست مرا گرفت و من دست انجم را گرفتم. در عمق آب راه رفتن بسیار مشکل بود. تا این که قبر مطهر را دیدیم که با کاشی‏کاری مزین شده بود و روی آن یک چادر سبز با گل‏های آبی پهن بود.

گفتنی است: وقتی وارد سرداب (زیرزمین) شدیم، آن شخص اذن دخول خواند و ما را هم برای خواندن آن، هدایت نمود. حالا همراه با او زیارت اباالفضل العباس علیه‏السلام خواندیم و در هنگام زیارت خواندن آب را روی قبر و به صورت خودمان می‏پاشیدم. آن شخص به سر و سینه‏ی خود می‏کوبید و گریه می‏کرد.

سپس به ما گفت: حاجات خود را بطلبید.

ما حاجات خود را بیان نمودیم.

سپس بالای سر قبر مطهر آمدیم. از آن جا خاک گرفتیم، به صورت مالیدیم. آن شخص به زبان عربی سلام و دعای وداع خواند و بعد از آن قبر مطهر را طواف نمود، ما هم همراه او این عمل را انجام دادیم.

از کنار قبر مطهر یک قوطی آب تبرکا پر نمودیم.

این جا لازم است آبی را که در اطراف قبر پاک موجود بود، توصیف نمایم. آن آبی بسیار شفاف و زلال و بوی خوشی داشت.

سپس آن شخص گفت: دیگر وقت شما تمام شده، برگردیم.

ما با همان طریق تا درب رسیدیم و شرف قفل نمودن آن نصیبم شد. و آن شخص که ما را همراهی می‏کرد آن شمع را که در سرداب برای نور روشن نموده بود، برای تبرک به ما عطا نمود. لباس ما کاملا با آب خیس شده بود. وقتی به

صحن حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام رسیدیم، مردمی که متوجه شدند به جهت تبرک لباس ما را به خود می‏مالیدند، ولی به ما دستور داده شد که با کسی حرف نزنیم. از این رو ما با سکوت کامل به اتاق خود در هتل بازگشتیم. (1).


1) مولا عباس کی معجزات ص 107.