جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سقوط از طبقه ششم

زمان مطالعه: 2 دقیقه

سید سعید آل ضیاءالدین، یکی از خادمان حضرت عباس علیه‏السلام می‏گوید:

هم چنان که در حرم حضرت اباالفضل علیه‏السلام نشسته بودم، صدای صلوات، سرور و خوشحالی از داخل حرم شنیدم. فوری آمدم ببینم چه شده است. دیدم جوانی دراز کشیده و عرق سختی نموده و مردم دورش را گرفته‏اند.

پرسیدم: چه شده؟

یکی از افراد گفت: من برادر بزرگ خانواده هستم. این برادرم اسمش عبدالعباس است. او از ساختمان شش طبقه در بغداد سقوط کرد. او در حال بیهوشی و کما به سر می‏برد. ما او را به بیمارستان بردیم و تحت معالجه قرار گرفت. گروه پزشکی هر چه در توان داشتند به کار بردند.

پس از آزمایش و معالجه گفتند: حال برادرت ناامید کننده می‏باشد؛ ولی باید در بیمارستان بستری شود.

یک ماه برادرم در بیمارستان بستری بود، باز گروه پزشکی آزمایش‏های خودشان را به کار بردند، نتیجه حالش هم چنان که بود هیچ گونه تغییری پیدا نکرد، گفتند: بهتر است او را به خانه ببرید تا استراحت بنماید و کار دست خدا است.

پس از شنیدن این خبر، با دیگر برادرها گفت‏وگو کردیم، تصمیم گرفتیم او را به خانه بیاوریم. از او فقط بدنی بی‏حس مانده بود که فقط نفسی بالا می‏رود و می‏آید. غذای او فقط از راه آمپول به او می‏رسید.

وقتی به خانه آوردیم مادرمان، ما – نه برادر – را فراخواند و گفت: می‏خواهم او را نزد حضرت عباس علیه‏السلام ببرید، زیرا من این فرزندم را تیمنا و تبرکا

عبدالعباس نامیدم. گمان نمی‏کنم که حضرت عباس علیه‏السلام او را با این حال واگذارد.

ما طبق حرف مادرمان او را فردای آن روز به کربلا آوردیم، وارد حرم مطهر آن حضرت شدیم. از یکی از خادمان خواستیم که او را به ضریح ببندد و برای سلامتی و عافیت او دعا کند.

خادم انجام داد، مرتب دعا می‏نمود و متوسل می‏شد. ما مقداری آب از روی قفل بر صورت برادرمان ریختیم، همین که صورتش را با آب روی قفل شست و شوی دادیم، به هوش آمد و صدا زد: گرسنه‏ام.

یک مرتبه صدای صلوات و سرور از میان مردم بلند شد و هم چنان که مشاهده می‏نمایید. اینک حالش خوب و صحت و سلامتی خود را از برکات حضرت عباس علیه‏السلام دریافته است. (1).


1) همان ص 98 تا 100.