جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفای چهره دگرگون

زمان مطالعه: 3 دقیقه

خدمت گرامی دانشمند محترم حضرت حجت‏الاسلام و المسلمین آقای ربانی خلخالی دامت توفیقاته.

این‏جانب حیدر قنبری مؤلف سری کتابهای «داستان‏های شگفت‏انگیز» ضمن تقدیر و تشکر از زحمات طاقت‏فرسای شما در تألیف چندین جلد از خاطرات مردم در کرامات و معجزات قمر بنی‏هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام و استفاده شایان حقیر از تألیفات حضرت عالی، با توجه به این که کرامتی از حضرت عباس علیه‏السلام در رابطه با شفای مادر مریض خویش قبلا تقدیم شما کرده بودم، کرامت جدیدی را نیز که پس از آن اتفاق افتاده، خدمت شما تقدیم می‏کنم، تا در جلد پنجم این دائره‏المعارف بزرگ به چاپ رسد.

تفصیل قضیه از این قرار است که:

فرزند یکی از روحانیون پاکستانی مقیم حوزه علمیه قم به نام سید علی حسینی برای فوتسال در یک سالن دعوت می‏شود که در حین بازی دروازه‏ی بازی به روی او سقوط می‏کند و میله دروازه دقیقا روی بینی و چشم‏های او می‏افتد که بر اثر شدت حادثه و سنگینی دروازه، بینی او کاملا با صورتش مساوی

می‏شود و چشم راستش از وسط شکافته می‏شود و چشم چپش هم از حدقه درمی‏آید و بر روی صورتش آویزان می‏شود. حتی آب‏ها و مایعات اطراف چشم چپش هم بر روی صورتش می‏ریزد و استخوان‏های صورت و فک و اطراف چشم‏ها کاملا خرد می‏شود که وی را به بیمارستان کامکار منتقل می‏کند. اما دکترهای آنجا پس از یکی دو روز اعلام می‏کنند که کار ما نیست به تهران ببرید.

پدر نامبرده آقای سید شجاع‏الدین حسینی – که از علمای بزرگ پاکستان می‏باشد – به وسیله فرزند آیت‏الله بنی‏فضل، او را به بیمارستان خاتم الأنبیای تهران منتقل می‏کنند. اما در آنجا نیز چندین دکتر متخصص پس از معاینات مکرر جواب مأیوسانه می‏دهند. مخصوصا که در این مدت نطق وی نیز بسته شده بود و به هیچ وجه قادر به تکلم نبوده و مرتب به گلوی خویش اشاره می‏کرده است.

من پس از شنیدن این قضیه به پدر نامبرده – که از دوستان قدیمی و همسایگان ما بود – عرض کردم: شما برای شفای فرزندت به باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام متوسل شوید و چیزی هم نذر آن حضرت بنمایید – ان شاء الله – شفا پیدا خواهد کرد.

او گفت: من به مادرمان حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام متوسل شده‏ام، به حضرت عباس علیه‏السلام هم متوسل می‏شوم.

در دلش نیت می‏کند که اگر پسرش شفا پیدا کند با هم به پابوس حضرت عباس علیه‏السلام به کربلا روند و دو تا گوسفند هم نذر می‏کند.

دکترهای بیمارستان خاتم الأنبیاء پس از معاینات مجدد می‏گویند: ما می‏خواهیم صورت و چشم راست او را عمل کنیم که پس از چندین عمل استخوان‏های خرد شده‏ی صورت و بینی را کنار هم می‏چینند و چشم راستش را هم که از وسط شکافته شده بود، عمل می‏کنند و اعلام می‏نمایند: بحمدالله این قسمت‏ها اصلاح شد.

سپس چشم چپ او را از صورتش جمع می‏کنند و در داخل حدقه قرار می‏دهند و عمل می‏نمایند و با این که قبل از توسل چشم چپ او را به وسیله لامپ 100 مورد آزمایش قرار داده بودند، نتوانسته بود تشخیص دهد. اما پس از عمل حتی انگشتان دکتر را هم تشخیص می‏دهد و بحمدالله رو به بهبود است.

از طرفی در طول این مدت قادر به تکلم نبوده و خوف آن می‏رفته که نطقش را از دست داده باشد. اما او را به حمام می‏برند که در حمام پرستار می‏بیند او حرف زد، فوری به دکترها خبر می‏دهد که همگی می‏آیند، می‏بینند به راحتی حرف می‏زند.

بنده خودم به عیادتش رفتم و از نزدیک وی را دیدم و با او حرف زدم، بحمدالله کاملا حالش خوب بود، حتی بینی‏اش هم به حالت اول برگشته و استخوان‏های صورتش صحیح و سالم بود و چشم راستش کاملا می‏دید، تنها چشم چپش را بسته بودند که امید است – ان شاء الله – آن نیز شفای کامل پیدا کند و بهبود یابد.