جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معجزه در حرم اباالفضل

زمان مطالعه: 2 دقیقه

با گروهی از رفقا در زمان صدام حسین علیه اللعنة و العذاب به کربلای معلی مشرف شده بودیم.

یک روز قبل از این که به ایران برگردیم در هتل بودیم، با رفقا دور هم نشسته بودیم و صحبت می‏کردیم و مشغول چای خوردن بودیم همان طور که دور هم بودیم دلمان هوای حرم مطهر حضرت را کرد و گفتیم حیف است که این لحظات را بیهوده بگذرانیم برویم حرم حضرت عباس علیه‏السلام دوستان دسته جمعی تجدید وضو نموده به طرف حرم مطهر راه افتادیم، در هتلی که اقامت داشتیم در خیابان باب القبله حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام بود، داخل حرم مطهر رفتیم در آنجا طوری می‏ایستادیم که ضریح مقدس در طرف قبله ما قرار گرفت بعد از نماز و دعا نشسته بودیم و نگاه به ضریح می‏کردیم و لذت می‏بردیم.

یک مرتبه از درب باب القبله یک مرد عرب در حالی که فرزندی در بغل داشت و ظاهرا هم خیلی حالش بد بود به طوری که ما نفهمیدیم که بچه در بغل مرده است یا زنده. عرب همان گونه که داد و فریاد می‏کرد به طرف ضریح مطهر آمد تا به نزدیکی آن آمد و به پنجره‏ای که به داخل ضریح راه داشت، رسید.

لازم به ذکر است که خودم قبلا دیده بودم که مردم می‏آمدند و جلوی همان در روی زمین می‏نشستند و به قسمت پایین پنجره مانند دست می‏کشیدند و می‏گفتند: مرطوب است.

مرد عرب به جلو درب رسید و بلند بلند با حضرت صحبت کرد. ما از صحبت‏های او چیزی نفهمیدیم، ولی در آخرین کلمات گفت:

و أنت ابوالغیرة.

فهمیدیم که گفت: تو پدر غیرت هستی و بچه را نشان می‏داد و می‏گفت: پس این چیست؟

در این لحظات مثل این که همه قفل کرده بودند، فقط یک حالت خاصی داشت و چند نفری که دور ضریح حرکت می‏کردند، مثل این که از حرکت ایستادند. در همین لحظات صدای شبیه به صدای خارج شدن هوا از لوله آب، که وقتی آب بند آمده و بعد دوباره می‏آید، صدای مخصوصی از لوله می‏آید، آب با فشار و صدا از درون قفل که به درب بود، بیرون جست و به بچه‏ای که در بغل عرب بود آب پاشید و همه مردم از آب فیض بردند. به محض این که آن آب مطهر به بچه پاشیده شد، بچه به هوش آمده و مرد عرب در حالی که گریه می‏کرد، زانو زده بود، جلو همان پنجره و می گفت: و أنت ابوالغیرة.

هی این کلمه‏ی مبارک را تکرار می‏کرد و می‏گفت: آری تو پدر غیرت هستی.

دوباره زمان به حرکت درآمد و مردم از عنایات حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام حال خوشی داشتند. همه کسانی که آنجا بودند، بهره‏ها بردند و این معجزه در سال 1380 – 1379 روی داد.