جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من حضرت عباس هستم

زمان مطالعه: 4 دقیقه

السلام علیک یا اباعبدالله

جانم به فدای حسین بن علی علیهماالسلام و یاران باوفایش، به ویژه حضرت اباالفضل العباس باب الحوائج علیه‏السلام.

این حقیر سید جعفر بهشتی فرزند سید محمد علی متولد 1338 در شهرستان خوانسار که خداوند متعال توفیق نوکری و خدمتگزاری را در هیئت

محترم حجة بن الحسن العسکری علیهماالسلام شهرستان خوانسار به این حقیر عطا فرموده و خدای بزرگ را شکرگزارم از این نعمت بزرگ همیشه و در همه حال از دوران نوجوانی تاکنون از در خانه اهل‏بیت خیرات و برکات زیادی نصیبم شده است و در سخت‏ترین شرایط با توسل به ائمه و استمداد از اهل‏بیت علیهم‏السلام به نتیجه مطلوبی رسیده‏ام.

خدایا! تو را به همه خوبانت و به حق فاطمه الزهرا علیهاالسلام این نوکری را تا زنده‏ام از من نگیر!

لازم می‏دانم یکی از معجزات و کرامات باب الحوائج حضرت عباس علیه‏السلام را که برای این بنده کوچک روی داده است، بنابر درخواست حجت‏الاسلام سید محمد ابن الرضا که به صورت شفاهی برای ایشان گفته بودم و از من خواستند به صورت مکتوب ارائه کنم:

در سال 1373 دچار بیماری سختی از ناحیه شکم و لوزالمعده شدم. بنابر نیاز و با پیگیری زیاد برای رفع درمان به وزیر سابق بهداشت و درمان جناب آقای دکتر ملک‏زاده مراجعه و تحت درمان قرار گرفتم، مدتی گذشت بنابر تشخیص اطبایی محترم و ایشان – که زحمات زیادی را متحمل شدند – تحت عمل جراحی قرار گرفتم؛ ولی بیماری رو به افزایش بود و نظر پزشکان بر لاعلاجی بود که کتبا هم اعلام کردند، چاره‏ای جز اعزام به خارج نبود.

من در منزل بستری بودم و تحت درمان با توجه به این که می‏دانستم بیماری رو به افزایش بوده و فاقد درمان، عمر خود را سپری می‏کردم.

نزدیک محرم بود، در ذهنم آمد که دکتر اصلی من کیست؟ یا ابوالفضل! همه بیماران را شفا بده.

توسل به باب الحوائج علیه‏السلام پیدا کردم، هیچ امیدی به زندگی نداشتم و فقط او را طلب می‏کردم می‏گفتم: آقا مزد نوکری در خانه‏ات را به من بده؟

تمام کارهایم توسط تیم پزشکی برای اعزام به خارج مهیا بود و چند روزی بیشتر نمانده بود، در بستر بیماری به قدری حالم بد بود که انگار نزدیک رفتنم بود و همه چیز را باور داشتم. از برادر عزیزم – که خداوند او را سلامت بدارد – حاج صادق آهنگران خواستم که برای من دعا کند و روضه آقام عباس علیه‏السلام را بخواند. آنچه برایم مسلم بود، لطف و عطای این خانواده بود که شفای خود را از آنها طلب می‏کردم.

در ظهر یکی از روزها که در بدترین شرایط در بستر بیماری بودم و نمی‏توانستم حرفی بزنم با آن که دورم شلوغ بود به خواب رفتم؟

چند دقیقه‏ای نگذشته بود که صدای گریه و ناله بیدارم کرد و متوجه شدم که همسرم می‏گوید: شفا گرفتی.

آن صحنه‏ای که دیدم قابل نوشتن و توصیف نیست، همه نماز شکر به جا می‏آوردند و با هم صحبت می‏کردند اما اصل ماجرا این گونه است.

پسرعمویی به نام سید مرتضی دارم که در همان ساعت و روز در بندرعباس در هوای گرم آنجا مشغول کار بود، به دلیل گرما، یا موارد دیگر بیهوش می‏شود و او را به منزل می‏برند. در عالم خواب می‏بیند جوان رشیدی با قد و قامت بلند، بسیار رشید از روبه‏رو و پدر خانمش – که تازه فوت کرده بود و از افراد بسیار مؤمن، خوب و سیدی بزرگوار به نام سید محمد بود – به دنبال آن آقا نزدیک می‏شوند.

سید مرتضی می‏گوید: آقا! شما که دست در بدن ندارید، شما که هستید؟ و اینجا چه می‏کنید؟

می‏گویند – نقل و قول سید -: من حضرت عباس هستم.

می‏گوید: آقا! جانم به فدایت، بیمارم، شفایم بده.

جواب می‏گویند: تو خوب شده‏ای.

می‏گویند: سید مرتضی! به فلانی هم سلام مرا برسان و بگو: ناراحت نباش!

این قدر ما را به فاطمه علیهاالسلام قسم نده، تو هم سالمی و خوب شده‏ای، فقط بگو بیشتر به ما سر بزند.

می‏گوید: آقا! شما که در کربلا هستید و رفت و آمد غیرممکن، چگونه سر بزند؟

می‏گویند: سید! بگو اگر می‏خواهد ما را زیارت کند، شب‏های چهارشنبه به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‏السلام و…

سید مرتضی بیدار می‏شود و همان لحظه تلفنی خواب خود را نقل می‏کند. به محض دریافت خبر، همه چیز از یادم رفت، درد کم شد، چهره‏ام تغییر کرد. بعد از سه ماه بستری، روز به روز حالم بهتر می‏شد، با توجه به هماهنگی انجام شده با گروه پزشکی متخصص – جناب دکتر ملک‏زاده، دکتر ماندگار، دکتر پورمند و دکتر مخلصی – عازم کشور انگلستان شدم و تحت درمان قرار گرفتم. آنچه برای پزشکان خارجی با مدرک و دلیل بیان شده و درمانی که شده بود، برای آنها قطعی نبود و از بیماری و غیره هم خبری نبود و برای همه‏ی آنها حیرت‏آور و تعجب برانگیز بود.

جانم به فدایت یا باب الحوائج! یا قمر بنی‏هاشم!

بعد از آن، شب‏های چهارشنبه به حرم می‏روم و افتخار نوکری و کفش جفت کنی هیئت را هم دارم و بعد از ده سال هیچ گونه آثاری از بیماری قلبی در خود احساس نکرده‏ام و به راستی یکی از معجزات این خاندان و لطف و کرم آنها بود که پاداش و دستمزد نوکران خود را چه به جا و چه زیبا پرداخت می‏کنند.

خدایا! ما را از عزاداران واقعی سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام و یاران باوفایش به ویژه حضرت عباس باب الحوائج علیه‏السلام قرار بده و افتخار نوکری به در خانه‏اش را تا زنده‏ایم از ما نگیر!

با تقدیم احترام به پیشگاه آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

سید جعفر بهشتی

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا باب الحوائج قمر بنی‏هاشم و رحمة الله و برکاته.

حضور باهر النور استاد معظم حضرت حجت‏الاسلام حاج آقا ربانی خلخالی دام عزه.

سلام علیکم

ضمن آرزوی موفقیت روزافزون برای آن جناب، کرامت‏هایی از حضرت علمدار کربلا، سقای لب تشنگان نینوا را برای تقویت اعتقاد و ایمان خودم و خوانندگان گرامی عرضه می‏دارم: