حضرت حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای سید احمد حجازی گلپایگانی حفظه الله تعالی نقل میکند که مرحوم پدرش سید محمد حجازی، برادرزاده آیتالله العظمی سید جمال گلپایگانی کرامتی را این گونه نقل مینمود:
در سال 1341 هجری شمسی، قالی نیمه کارهای از حاج ولیالله جمالی ورزنهای گلپایگانی در آخر ماه مبارک رمضان 1382 ه. ق از دکه به وسیلهی خانمی – که محلی بود و نامش محفوظ است برای این که رسوا نشود – برده شد. سه نفر گلپایگانی و 10 نفر از شهرهای مجاور خوانسار بودند. اول رمضان بود بعد از دو سال، قالی 12 متری بافت کاشان در تهران شناسایی و به گلپایگان منتقل و بافته شد و تحویل صاحبش گردید.
پدرم دو سال دوندگی نمود و خیلی جاها رفت، ولی ظنین به فرد، یا افراد خاصی نشد. وقتی صاحب قالی گفت: آقای حجازی! قالی پیدا شد.
گفت: شما خواب میبینید، قالی و بافندهی آن، خواهرم را در تهران آگاهی 5 کلانتری 14 بردند و قالی را شناسایی نمودند. بعد از دو سال آن را نشان دادند، ولی باز هم ملاحظه نمود که خدا ستار العیوب است. باز هم آنها را رسوا نکند حتی آن خانم را وقتی ما اسم بردیم. پدر گفت: خدا ستار العیوب است، ولی نیمه شب به حضرت اباالفضل و امام حسین علیهماالسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله توسل نمودم. میگفت: فقط وقتی همه خواب میروند، ما میگوییم: خدایا! بندهی تو محمد است، ما آبرومندیم و صاحب قالی اصلا گمان نمیکرد، حتی برخی بدخواهان ما گفتند: چه طور بدگمانی به کسی ندارید.
میگفت: ما از خاندانی هستیم که آیتالله العظمی سید جمال گلپایگانی بودند.
لذا پدرم سربلند و دشمنان برای همیشه روسیاه شدند و اول رمضان 1343 قالی پیدا شد که حقیر در آن موقع 13 ساله بودم که جلوی ماشین قالی 12 متری، گوسفند ذبح نمودند.
خواهرم از سادات حجازی علویه میگفت: در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام سیدی به من گفت: من حضرت اباالفضل علیهالسلام هستم و فرمود: قالی شما پیدا میشود، نگران نباش.
اسم مرا نیز برد، برگشتم نگاهش کردم و او را ندیدم. (1).
23 / 10 / 1384
1) آقای حاج ولیالله جمالی، ساکن روستای ورزنهی گلپایگان، معروف به کدخدا قالی به دار منزل سید محمد حجازی سعید آباد گلپایگان، خیابان شهید کلبعلی پلاک 15.