شاعر: حاج علیاصغر سرکاری آرانی، مؤلف کتابهای «هلال غم» (4 جلد)
آمده در کربلا بهر حسین یاور شد
کاروان عشق را او ساقی لشکر شود
پاره پاره پیکرش از تیغ و از خنجر شود
با قیامش کربلا چون صحنهی محشر شود
دستهای او جدا گردد اگر از پیکرش
فاطمه آید کنار او به جای مادرش
کیست عباس؟ آن که عالم جان فدایش میکند
در گرفتاری حسین هر دم صدایش میکند
تو را بینیاز احسان خاک پایش میکند
کی رها از درگه خود او گدایش میکند
ای ولایت یا اباالفضل! روز محشر حاصلم
نقش بسته نام تو از روز اول در دلم
گر نبود عباس از عشق و وفا نامی نبود
گر نبود عباس از کرب و بلا نامی نبود
گر نبود عباس دیگر از شما نامی نبود
از دیار کربلا و نینوا نامی نبود
گر دو دستش را نموده در ره قرآن فدا
دست ببریده دهد بر درد بیدرمان روا
دست ببریده شفا بر درد بیدرمان دهد
دست ببریده زامر حق بر مرده جان دهد
دست ببریده شرف بر عترت قرآن دهد
دست ببریده ندا بر بنده از یزدان دهد
من که کردم یاری از دین خدا در علقمه
پیروی کردم زقرآن و حسین فاطمه علیهمالسلام
دردمندان دست ببریده چه غوغا میکند
دست ببریده گره از کارها وا میکند
دست ببریده مدال عشق امضا میکند
دست ببریده به محشر حشر برپا میکند