جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اباالفضل دوستانش را ناامید نمی‏کند

زمان مطالعه: 2 دقیقه

آقای حاج احمد نوروزی نقل می‏کند:

در سن 12 یا 13 سالگی بودم که با پدرم در ده «سراب» بودیم. شب نهم محرم الحرام شب توسل به حضرت عباس علیه‏السلام بود. شخصی به نام حسین، نذری داشت. پدرم گفت: پسرم! برو نذری.

بعد صدا زد و گفت: پسرم نذر چه شخصی می‏خواهی بروی.

پسر گفت: بابا! نذری عمو حسین می‏روم.

پدرم شروع به گریه کرد و گفت: حضرت عباس علیه‏السلام در نذری‏شان هستند.

به سوی نذری روانه شدم و با خود گفت‏وگو می‏کردم و متوسل به حضرت عباس علیه‏السلام شدم که حضرتش رفیق خود را ناامید نمی‏کند.

در سن 20 سالگی رانندگی را پیشه‏ی خود کردم و از آن زمان حضرت عباس علیه‏السلام را رفیق خود نامیده بودم. از آن وقت به بعد دست، چشم، پا و نیت خود را نگه می‏داشتم و می‏گفتم: حضرت عباس علیه‏السلام رفیق من است، او رفیق بد نمی‏خواهد.

یک روز به کامیون بار زده بودم، از دزفول به اراک در حرکت بودم، بین ساعت 1 و 2 بعد از نصف شب بود، از گردنه‏ی راهزن به سمت بروجرد در حرکت بودم، سر گردنه‏ی راهزن پشت فرمان خوابم برد. اشتباها دنده را سبک گرفته بودم به طوری که کنترل ماشین از دستم در رفته بود. یک لحظه بیدار شدم، دیدم کنترل را ندارم.

این جا بود که متوسل به حضرت قمر بنی‏هاشم اباالفضل العباس علیه‏السلام شدم چند پیچ شدید نزدیک بود، واژگونی حتمی بود، ولی پیچ اولی را رد کردم، در صورتی که صدا می‏زدم: یا اباالفضل! به دادم برس.

یک لحظه دیدم یک گله گوسفند از جاده عبور می‏کند در حالی که می‏گفتم: یا اباالفضل! نمی‏دانم چه شد به گله گوسفند زدم، طوری صدا در اطراف پیچید خیال کردم که گوسفندان در حال له شدن هستند. 20 متری که از گوسفندان گذشتم، ماشین توقف کرد، ماشین را کنار زدم. قلبم به شدت می‏زد و دست و پایم به شدت می‏لرزید. بعد از چند لحظه آرامش دلم به حال گوسفندان می‏سوخت، وقتی پیاده شدم، دیدم اصلا گله‏ی گوسفندی در جاده نبود. با خود گفتم: بار خداوندا! این گوسفندها چه بودند که جلوی من ظاهر شدند. بعد دیدم چوپان و گوسفندان کنار رودخانه‏اند و می‏روند.

گفتم: فردا صبح بروم خون‏های جلوی ماشین را بشویم، دیدم یک قطره خون هم جلوی ماشین نیست. من این معجزه را از حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام دیدم.

به یاد کودکان در آن بیابان‏

خدا را بهر نصرت او صدا کرد

بدان مهمان تو شاه حجاز است‏

تمام خلق از تو بی‏نیاز است‏

نمودی بر حسینم عرصه را تنگ‏

تو هم ای آب داری گوی آهنگ‏

کمی با آب سقا درد دل کرد

در آنجا آب را از خود خجل کرد

چنان خجلت‏زده محو جبین شد

زخجلت تا قیامت بر زمین شد

التماس دعا

آدرس: اراک، خ دانشگاه ک شهید خرمی، ‏پ 302، تلفن 2255437