جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مشک شد بر حالت او اشک ریز

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

روز عاشورا به چشم پر زخون‏

مشک بر دوش آمد از شط چون برون‏

شد به سوی تشنه کامان رهسپر

تیرباران بلا را شد سپر

بس فروبارید بر وی تیر تیز

مشک شد بر حالت او اشک ریز!

اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک‏

تا که چشم مشک خالی شد زاشک‏

تا قیامت تشنه کامان صواب‏

می‏خورند از رشحه‏ی آن مشک آب‏

هستی‏اش را دست از مستی فشاند

جز حسین اندر میان چیزی نماند