جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

غزل دیگری از قمر بنی‏هاشم بخوان

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

جناب حجت‏الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ حبیب سلمانی آرانی از پدرش حاج محمد سلمانی آرانی، پدر شهید مهدی آرانی نقل می‏کند که می‏گوید:

بعد از سال 1331 شمسی با عده‏ای از هم محلی‏ها به سفر عتبات عالیات رفتیم. پس از زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام به کربلای معلا عازم شدیم، در بین راه آب رادیات ماشین تمام شد، چون آبی به همراه نداشتیم و حیران و سرگردان ماندیم.

راننده‏ی ماشین گفت: در این مناطق و صحرا آب یافت نمی‏شود. خدا فرجی برساند.

من ذکر توسلی به حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام نمودم و زبان حال حضرت سکینه سلام الله علیها را خواندم و مسافران گریه کردند و اشک ریختند.

پس از آن من با یکی دو نفر از مردان به جستجوی آب رفتیم، مقداری که از ماشین دور شدیم، به چشمه آبی برخورد کردیم. خیلی شاد و خوشحال شدیم.

ظرفها را از آب پر کرده و به سمت ماشین آمدیم. در ماشین را باز کردیم، راننده سرش را روی فرمان ماشین گذاشته بود و چرت می‏زد، متوجه آمدن ما نشد.

وقتی در دست ما ظروف پر از آب را دید، خیلی تعجب کرد، و مبهوت ماند، سپس گفت: آب را از کجا آوردی؟

گفتم: از همین نزدیکی‏ها، اگر باور نداری بیا تا به شما نشان دهم.

راننده، آب را در داخل رادیات موتور ریخت و ماشین روشن شد در حالی که اشک در چشمان او حلقه زده بود. وقتی حرکت کرد گفت: چاوش! یک غزل دیگر درباره‏ی حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام بخوان.

پس از آنکه خواندم، ماشین را خاموش کرد، رو به مسافران کرد و گفت: زوار محترم! اگر نمی‏بود این توسل شماها و کرامت حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام در این منطقه اصلا چشمه یافت نمی‏شود، اگر باور ندارید و شک دارید همین الآن سر ماشین را برمی‏گردانم بگردید اگر توانستید آبی پیدا کنید.